عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
بازدید : 532
نویسنده : آوا فتوحی

دکترمهدیه حمزه‌یی مدرس دانشگاه

درنگ شهروند| «اسماعیل یوردشاهیان» (اورمیا)، نویسنده و پژوهشگري است كه در گوشه‌اي از كشورمان نشسته و بي‌سروصدا كار علمي خود را در حوزه‌هاي ادبيات و جامعه‌شناسي سامان مي‌دهد. تولد يافته ارومیه و دانش‌آموخته پژوهش فرهنگ و تمدن و تحقیقات روانشناسی اجتماعی است. در دانشگاه‌های اروميه و چند دانشگا‌ه‌ مطرح جهان تدريس مي‌كند. تاکنون نزدیک به ٢٠ کتاب پژوهشی - فلسفی، شعر و رمان از او منتشر شده است. از نويسندگان مطرح در قلمرو ادبيات اقليمي ايران است. متاسفانه چشم‌انداز تلاش‌هاي كم‌نظير او در ادبيات آن‌گونه كه بايد ديده نشده است. ٣ اثر اخير او در سكوت بر پيشخوان كتاب ايران نشسته است: رمان (سامانچی قیزی) يا دختر کاه‌فروش توسط نشر فرزان روز، رمان رای و رعنا در انتشارات عطایی، مجموعه شعر یاسمن در باد توسط انتشارات نگاه.
به پيشنهاد همكاران‌مان دكتر مهديه حمزه‌يي و رضا معماريان كه در حوزه مطالعات آسيب‌شناختي شهروندي با سرويس ادبيات، حقوق شهروندي و كتاب شهروند همكاري دارند گفت‌وگو با ايشان را به انجام رسانديم. محور اصلي اين گفت‌وگو آسیب‌شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و شعر و رمان معاصر است. با هم اين گفت‌وگو را مرور مي‌كنيم:

شما ازجمله نويسندگان مضمون‌ياب كشوريد اما در سکوت بسر می‌برید. چرا؟
سوال جالبی است. من كتاب‌هايم جزو کتاب‌های پرفروش هستند. شاید علتش دوری از تهران، شغل، نوع و شکل زندگی من باشد. می‌دانید به خاطر کار تدریس و فعالیت پژوهشی که شغل و حرفه من است کمتر در تهران بوده‌ام و همین باعث شده تا زیاد رفیق نداشته باشم. در گروه و دسته یا حلقه هنری و ادبی یا هرچه که مي‌شود اسمش را گذاشت نيز عضو نشوم و با شاعران و نویسندگانی هم که دوستی دارم زیاد در تماس نباشم. شاید علتش این باشد.
البته این هم صورتي ديگر از حضور است .
البته. به یادداشته باشید فرق است بین شنیده شدن و ماندن و بودن. بعضی‌ها زود شنیده و خوانده می‌شوند اما مدت زمان زيادي در ياد نمی‌مانند. اما کسانی دیر شنیده و خوانده می‌شوند اما می‌مانند. مهم اثری است که می‌آفرینی تا در زمان، همیشه در حرکت باشد. در ادبيات خودمان داريم كساني را كه در روزگار خودشان ته سيگارشان را به يادگار برمي‌داشتند. حال آن كه هم‌دوره‌اي او يعني هدايت را كسي آنچنان نمي‌شناخت و كارهايش خوانده نمی‌شد. حالا كسي مثل حسینقلی مستعان کجاست؟ چرا یاد و خوانده نمی‌شود؟
زياد از دوري‌تان از تهران ناراحت نباشيد چون چيزي از دست نمي‌دهيد. اما نمي‌توانيم خوشحالي‌مان را از تدريس كتاب شما در دانشگاه‌هاي جهان پنهان كنيم. تبارشناسي اقوام فرهنگي؟
بله. کتاب پژوهشی است پيرامون تبارشناسی قومی و حیات ملی. جلد دومش هم برای انتشار آماده است. درحقيقت اين كتاب بر اين موضوع تمركز دارد كه در هزاره سوم، مرزهاي جهان از بین خواهد رفت و پیوندی جهانی در ميان انسان‌ها و جوامع درحال وقوع است. البته پرسش‌هايي بسيار هم وجود دارد كه در این شرایط، نقش قومیت و قومیت‌مداری و ملیت چیست؟ پاسخ سوالاتی از اين دست را می‌توان در کتاب جست‌وجو كرد.
كاري كه الان روي ميز كار داريد، چيست؟
درحال حاضر مشغول نوشتن رمان رد پایی در برف هستم که تکنیک و زبان و متد خاص خودش را دارد. تلاشم این است که خواننده رمان جزیی از راویان و شخصيت‌های رمان قرار گیرد. یعنی خواننده هم در شکل‌گيری و روایت رمان نقش داشته باشد. امیدوارم این رمان بدون هيچ‌گونه ممیزی منتشر شود.
يعني پيشاپيش گمان مي‌كنيد انتشارش با مشكلي بر بخورد؟
رمان دلباختگان يك رمان حجیم است كه زماني طولانی برای نوشتن آن صرف شده. همیشه آرزو داشتم که رمانی با سبکی خاص که به نام سبک ایرانی معرفی شود، بنويسم. مدام با خودم درگير بوده‌ام كه چگونه می‌شود در جامعه و فرهنگ خودمان، مثل جامعه آمریکای لاتین، رماني مستقل ایرانی آفرید؟
شما از معدود نويسندگاني هستيد كه كارهايتان را با يك پژوهش و تحقيق شروع مي‌كنيد؟
مطالعه و تحقیق در زبان و شکل روایت و ساختار يك مرحله مستقل براي نوشتن است. من اين مرحله را دوست دارم. براي اين رمان هم در حقيقت آمدم و مروري بر‌ هزار و یک شب، کلیله و دمنه، سمک عیار، حکایات سعدی، سندبادنامه، حسین کرد شبستری و ديگر كلاسيك‌هاي ايراني داشتم.
اين پژوهش در فرم روايت موردنظرتان بود؟
بله! به فرم و ساختار متفاوتی رسیدم که آمیزه‌ای از ساختار‌ هزار و یک شب و کلیه و دمنه و حکایات سعدی است.
رمان در همين حال و هواست؟
رمان داستان یک فرد در یک شهر است. اما آدم‌های آن شهر هم زندگی و سرگذشتشان روایت می‌شود. رمان لایه به لایه است. هر فصل حکایتی و بهتر است بگویم رمانی مستقل است. می‌توان گفت رمان دلباختگان مثل نمایشگاه نقاشی است که هر تابلو سوژه و موضوع و روایت خاص خود را دارد اما کل نمایشگاه موضوع و روایت مستقل و خاص خود را بيان مي‌دارد. رمانیست که چون مینیاتور در ساختاری تو در تو، دوار اما رنگین با زبان و ساختاری متفاوت که برای نخستین‌بار با این سبک و متد و ساختار عرضه می‌شود. امیدوارم این رمان امسال چاپ و منتشر شود. يك مجموعه ديگر هم دارم به نام «پیراهنش از شکوفه‌های سیب بود». البته دو کتاب شعر به ناشر سپرده‌ام: مادرم زنی زیبا و اسمش را از سارها گرفته بود. البته ترجمه کتاب علم کلمه‌ها نوشته جرج میلر را به پایان برده‌ام و به‌زودی به ناشر خواهم سپرد.
مي‌گويند شما تن به مصاحبه نمي‌دهيد اما به نظرم گفت‌وگو بهترين شيوه روشن ساختن مسيرهاي جذب مخاطب است و يك گفت‌وگوي خوب و اثرگذار در روزنامه مي‌تواند امكان ارتباط نويسنده با مخاطبانش را فراهم كند.
من همیشه انزوا و بي‌هیاهویی را دوست داشتم و دارم و معتقدم اثر و حاصل کار هنر و احساسم نماینده و منبع اصلی حرف و عقید من هستند که احساس می‌کنم ضرورتی برای گفت‌وگو نیست. گاه کسی سراغم نمی‌آید و گاه، اصلا گفت‌وگویی صورت نمی‌گیرد. اصولا برای گفت‌وگو به اشتراک ذهن و هم‌آوایی و نوعی ارتباط بین مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده نیاز است و به همین دلیل برای گفت‌وگو معتقد به صراحت بدون هرگونه حذف یا هرگونه محافظه‌کاری هستم و همچنین استقلال و شخصیت رسانه را در نظر دارم و گاه یا بهتر است بگویم در برابر پیشنهاد گفت‌وگو و مصاحبه‌ای، این سوال را با خود داشته‌ام که: مصاحبه برای چی؟ صادقانه بگویم من کمی از مردم و جامعه روشنفکری و هنری و اهل قلم ایران ناامید هستم. چون وقتی کتاب و نقد و مقاله را نمی‌خوانند مصاحبه را که نخواهند خواند.
مايه خوشحالي است كه «شهروند» سكوت رسانه‌اي شما را شكست.
من هم خوشحالم و اين گپ و گفت را به فال نيك گرفته‌ام. گفت‌وگو با دوستان منتقد و نويسنده مايه شادي است.
آقاي يوردشاهيان شما، آثار خودتان را از نظر نسل‌بندی، در کدام طیف از نوگرایان معاصر ایران قرار مي‌دهيد؟
با احترام به تمام عزيزاني كه در عرصه نوشتن حضور دارند عرض مي‌كنم كه من شاخصه و سبک خودم را دارم و این را در کتاب پژوهشی و تحلیلی فلسفی‌ام، كتاب مبانی حسی زبان و شعر به صورت کامل توضيح داده‌ام. نوجوانی من در دهه ٤٠ و جوانی من در دهه ٥٠ گذشته. من شاگرد دکتر خانلری هستم. اما با بسیاری از شاعران دهه‌های مختلف حشر و نشر و دوستی داشته‌ام. از شاملو تا نادر نادرپور. تا آتشی و فرامرز سلیمانی. می‌بینید كه اینان هرکدام شاعر و نماینده دهه خاصی هستند ولی من سبک و شیوه خاص خودم را داشته و دارم.
شعر معمولا عاطفی‌ترین زاویه اندیشه انسان‌ها است. ماجرای شعر ایران اما حکایت دیگری دارد. به نظر شما شعر امروز ما در سرزمین شعر جهان چه نقش و جایگاهی دارد؟
متاسفم که بگویم نقش بسیار کمرنگی دارد و بسیار کم شناخته شده است و علت آن هم مشخص است. زبان فارسی و ترجمه بسیار کم از آن در سطح جهان. و مهم‌تر از همه برخورد و جدی نگرفتن شاعران از طرف مردم و جامعه فرهنگی که تأثیر در کل جامعه و خارج از جامعه می‌گذارد و همین‌طور میزان شمارگان کتاب در داخل که تأثیر بر عرصه جهانی می‌گذارد و فراتر از اینها باید به یاد داشته باشیم که شعر اگر چه محصول ازلی و هستی انسان است ولی محصول دوران و عصر مدرن نیست و همین‌طور عرصه مجازها و تصویرهای مجازی و بسا مسائل دیگر نیز همین‌طور. پس می‌بینید کشف شعر ایران در عرصه جهانی برای فرهنگ‌های دیگر مثل فرهنگ غرب با این رمز و رازها و الگوها و خیلی مسائل دیگر که دارد بسیار دشوار و برای انسان جامعه غربی چندان دلپذیر و قابل درک نیست. اگرچه گاه تلاش‌هایی صورت می‌گیرد و گاه یکی چون مولانا یا خیام مطرح می‌شوند اما در کل چندان آشنایی با شعر ایران نیست و دیگر این‌که فراگرد شعر آنها در عصر و دوران معاصر با ما متفاوت است. اگرچه شعر ایران با نیما متحول و نو شد و درحال حاضر رویکردی سطحی و محوری در راستای تغییر دارد اما از آن ذهنیت و نگاه و ایده و رفتار درونی و عناصر و خیلی چیزهای دیگر نتوانسته از سلطه شعر گذشته و اندیشه و نگاه گذشته و ایستا خود را نجات دهد. نوشتن و سرودن در شکل به هم ریخته یا زیر هم با زبان پریشی و گاه به هم ریختن تمام الگوها دال بر نو و مدرن نیست متاسفانه شاعران ما معنی و تعریف بسیاری از مسائل را نمی‌دانند.
بيشتر زير سايه لحن و نوشتار خطي شعر اروپايي هستيم.
با کمی درنگ در شعر اروپا مي‌شود ديد كه شعر معاصر ما تأثیر بسياري از شعر بودلر، والری، رمبو، الیوت وسيلويا پلات دارد. این را در نظر بگیرید و بعد بگويید چرا ما نتوانسته‌ایم الگو و نوع برخورد و فرم و ساختار شعرمان را به آنها انتقال دهیم؟ جوابش مشخص است: پشت هر سبک شعري آنها فلسفه و یک فرهنگ و سبکی با تعریف‌ها که حاصل گذار دوره‌ای است نهفته است. در فرهنگ ما متاسفانه چنین نیست. شعر بسیاری از شاعران مدعی معاصر، زیباشناسی بسیار محدودي دارد و اکثرا فقط خود را با جهان‌بینی و زیباشناسی محدود می‌نویسند. باور می‌کنید من هر‌ سال با انبوهی از دفترهای شعر
چاپ شده شاعران مواجه می‌شوم که جز تاسف برایم پیامی ندارند. همین امسال در طول نمایشگاه و بعد از آن ده‌ها مجموعه شعر تهیه و دریافت کردم که از میان آنها فقط ٢ یا ٣ مجموعه قابل اعتنا و حرف و فضای دیگر داشتند. بقیه نه و متعجب مانده بودم و هستم که ناشران چگونه اینها را انتخاب و منتشر کرده‌اند. و این سوال بود که چه کسی اینها را خواهد خواند و این دفترها را چه باید کرد که جای دیگر کتاب‌ها و مجموعه را تنگ کرده‌اند. آیا یکی از علت‌های گریز مردم از شعر معاصر همین‌ها نیستند. در رمان همین‌طور است کمی در رمان‌های معاصر تأمل کنید من اسم نمی‌برم که نویسنده‌اي ناراحت شود يا تبلیغ سوء شود. برای همین با توجه به چنین وضعی من به سراغ مفهوم‌ها و ساختارهای دگر باش مستقل در شعر و رمان رفته‌ام تا سبک نوین رمان ایرانی و شعر پارسی را نشان دهم. این رفتار را با زبان، فرم و مفهوم انجام داده‌ام و منتظرم تا نظر منتقدان را بشنوم. اما یک نگرانی و مشکل دارم و آن برخورد جامعه با یک پدیده و ایده و سبک تازه و متفاوت است. اصولا مردم جامعه ما به یک چیزی که با آن آشنايند و عادت دارند حاضر به شنیدن يا خواندن نكته‌اي درباره آن نيستند. برای همین است که همیشه در گذشته بسر می‌برند و شعر امروز را هم در فروغ و شاملو و چند تن دیگر می‌بینند و حاضر به خواندن و دیدن شاعری دیگر و حرف، زبان و فضاهاي تازه نیستند.
ديدگاه‌هاي انتقادي‌تان بسيار كارگشاست. نوشتن نقد براي مطبوعات مي‌تواند تجربه خوبي باشد. به نظرم اگر شروع كنيد براي مطبوعات نقد بنويسيد مي‌تواند منشأ خير بشود براي نقد‌هاي مطبوعاتي‌مان...
تا آن‌جا که توانسته‌ام به نقد شعر و رمان معاصر پرداخته‌ام. بخشي از مقالات و نقدهایم را در سایتم گذاشته‌ام. ملاحظه مي‌كنيد كه تا آن‌ جا که توانسته‌ام و فرصت داشته‌ام به نقد شعر، رمان و آثار شاعران و نویسندگان معاصر پرداخته‌ام.
خب شكي نيست كه در جامعه و به تبع آن در جامعه ادبي ما گرايش به نقد و مباحث انتقادي آن چنان مرسوم نيست و كسي هم استقبال نمي‌كند.
توجه کنید که نقد انتقاد نیست بلکه واکاوی و کالبدشکافی هر متن و اثر در تمام زمینه‌هاست، چه از لحاظ فرم و ساختار و چه از لحاظ زبان، شکل و سطح نوشتار و چه از لحاظ زیباشناسی و حس و مفهوم و چه از لحاظ اصالت و آن دیگر که تأثیر می‌گذارد و بسیار مسائل دیگر. اما مشکل این است که نه مکان و رسانه‌ای برای انتشار نقد‌هاي جدي است و نه خوانده می‌شود. مقاله مفصل و اخیر من در نقد شعر معاصر که با نام نقد رهاشدگی در مجله گلستانه در شماره‌های اسفندماه‌ سال گذشته و فروردین‌ماه‌ سال‌جاری منتشر شد و بسیار هم تأثیرگذار بود. متاسفانه برای چاپ آن به چندین مجله و روزنامه مراجعه کردم که اکثرا به خاطر بلندی و حجم مقاله و همچنین به خاطر محافظه کاری که ممکن است عده‌ای از شاعران گله‌مند شوند حاضر به چاپ آن نشدند. این لطف گلستانه و سردبیر فرزانه و بسیار آگاه و مسئول و حرفه‌ای مجله گلستانه جناب مسعود شهامی‌پور بود که پذیرفت و مقاله یا بهتر بگویم نقد را در ٢ شماره پی‌درپی منتشر کرد. در گذشته هم همین‌طور بوده. چه در انتشار مقاله مرگ شعر و چه در انتشار مقاله مرگ نویسنده در ساعت مرگ اثر که به نقد رمان معاصر پرداخته بودم و چه درخصوص دیگر مقاله‌ها و نقدهایم، اما شما بجويید شاعرانی که بخوانند یا اگر نقدی بر شاعر مطرح نوشتم مورد هجوم گروه واقع شده‌ام در مقاله پایان شوالیه پیر که نخست در یک سایت و بعد در مجله تخصصی شعر گوهران منتشر شد به نقد شعر و آراء و عقاید دکتر رضا براهنی یکی از تأثیرگذار‌ترین اندیشمندان و ناقدان معاصر پرداخته بودم که خیلی از شاگردانش تحمل نکردند و اعتراض و گاه فحاشی کردند و همین‌طور در نقدی که به شعر و عقاید آقای باباچاهی یا شعر حجم رویایی و شعر اخوان داشتم با هجوم‌هایی روبه‌رو شدم. راستی از این شاعران و روشنفکران که همه هم ادعا دارند لطفا بپرسید که چرا تأمل نقد را ندارند؟! نقد باعث شناخت ضعف‌ها و مطرح شدن اثر می‌شود. ‌ای‌کاش مرا و آثار و عقایدم را نقد کنند تا من ضعف‌ها و قوت‌های خودم را از دید دیگران بشناسم.
جوانان، تازه‌کارها و استخوان خرد کرده‌ها، همگی درحال نالیدن هستند. به نظر مي‌رسد كه ادبیات ایران نفرین شده است؟
نفرین شده نیست! گرفتار جامعه گرفتار و سنت‌زده و در خود پیچیده است که با تربیتی که یافته استنادیست. فقط نگاه می‌کند و گوش می‌دهد و بي‌آن‌که بیندیشد و شک کند، به نظر و حرف دیگران استناد می‌کند. به همین دلیل نمی‌خواند و مطالعه نمی‌کند و زبان فارسی هم در برابر زبان‌های جهان گرفتار محدودیت و انزواست. لطفا میزان تیراژ کتاب و روزنامه و همین‌طور توجه مردم به هنر و ادبیات و مطالعه را در نظر بگیرید. آن وقت داوری کنید که نفرین شده است یانه؟ فکر می‌کنم تغییر رأی بدهید و بپذیرید که این ادبیات و هنر دگرسان ایران است که در چنین وضعیتی تاب آورده است.
به نظر شما چقدر آثار ادبی سال‌های اخیر باواقعیت‌های زندگی اجتماعي ما منطبق بوده؟
نمی‌توانم بگویم اکثر آنها اما می‌توانم بگویم ٧٠ درصد آنها با واقعیت زندگی ما عجین و منطبق است.
آیا اصولا نیازی به این نزدیکی واقعیت‌ها و تبلور یافتن‌شان در آثار ادبی دیده می‌شود؟
بستگی به استعداد و سبک و نوع نگاه و برخورد هر نویسنده و شکل و ساختار و موضوع هر اثر دارد. باید دید که نویسنده و شاعر و هنرمند به دنبال چیست؟ و در متن و شعر و اثر هنری خود چه فضا و جهان و چه وجهی از زیبایی و نیاز حسی و مفهوم انسانی را بر این دنیای واقعی که مملو از پرسش است عرضه داشته؟ یادتان باشد هر اثری از معرفتی بر پایه حقیقتی شکل می‌گیرد حتي اگر حاصل زمان و فضا و خیال دیگر باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: نقدها , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , مصاحبه , روزنامه , سبک , فروغ , فضا , جهان , ایران , جامعه ادبی , نقد , شاملو , آتشی , نادرپور , رمان , زمان , زبان , تکنیک , کلاسیک , ,
تاریخ : سه شنبه 21 مرداد 1393
بازدید : 543
نویسنده : آوا فتوحی

در دیداری غم‌ناک، من مرگ را به دست
سوده‌ام.

من مرگ را زیسته‌ام
با آوازی غم‌ناک
غم‌ناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.

آه، بگذاریدم! بگذاریدم!
اگر مرگ
همه آن لحظۀ آشناست که ساعتِ سُرخ
از تپش باز می مانَد.
و شمعی- که به ره‌گذارِ باد -
میانِ نبودن و بودن
درنگی نمی‌کند،
خوشا آن دَم که زن‌وار
با شادترین نیازِ تن‌ام به آغوش‌اش کشم
تا قلب
به کاهلی از کار
بازمانَد
و نگاهِ چشم
به خالی‌هایِ جاودانه
بردوخته
و تن
عاطل!

دردا
دردا که مرگ
نه مُردنِ شمع و
نه بازماندنِ ساعت است،
نه استراحتِ آغوشِ زنی
که در رجعتِ جاودانه
بازش یابی،
نه لیمویِ پُر‌آبی که می‌مَکی
تا آنچه به دور افکندنی‌ست
تفاله‌ئی بیش
نباشد:
تجربه‌ئی‌ست
غم انگیز
غم انگیز
به سال‌ها و به سال‌ها و به سال‌ها...
وقتی که گِرداگِردِ تو را مردگانی زیبا فرا گرفته‌اند
یا محتضرانی آشنا
که تو را بدیشان بسته‌اند
با زنجیر‌هایِ رسمی‌یِ شناسنامه‌ها
و اوراقِ هویت
و کاغذ‌هائی
که از بسیاری‌یِ تمبرها و مُهرها
و مرکبی که به خوردِشان رفته است
سنگین شده است-

وقتی که به پیرامونِ تو
چانه‌ها
دَمی از جنبش باز نمی مانَد
بی‌آن که از تمامی‌یِ صدا ها
یک صدا
آشنایِ تو باشد،-
وقتی که دردها
از حسادت‌هایِ حقیر
بر نمی‌گذرد
و پرسش‌ها همه
در محورِ روده‌هاست...
آری،مرگ
انتظاری خوف‌انگیز است؛
انتظاری
که بی‌رحمانه به طول می‌انجامد.
مسخی‌ست دردناک
که مسیح را
شمشیر به کف می‌گذارد
در کوچه‌هایِ شایعه
تا به دفاع از عصمتِ مادرِ خویش
برخیزد،
و بودا را
با فریاد‌هایِ شوق و شورِ هلهله‌ها
تا به لباسِ مقدسِ سربازی درآید،
یا دیوژن را
با یقۀ شکسته و کفشِ برقی،
تا مجلس را به قدومِ خویش مزیّن کند
در ضیافتِ شامِ اسکندر.

من مرگ را زیسته‌ام
با آوازی غم‌ناک
غم‌ناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.

" مرگ را دیده‌ام من " از مجموعۀ " آیدا، درختِ خنجر و خاطره "
" احمد شاملو "



:: برچسب‌ها: شاملو , احمد , مترجم , شاعر , سپید , نو , کلاسیک , مرگ , زندگی , ,
تاریخ : سه شنبه 7 مرداد 1393
بازدید : 501
نویسنده : آوا فتوحی


ابو الحسن صبا
ابو الحسن صبا ، حياث و حيثيت موسيقي ملي ايران ، در عصر جديد با نام و ياد و آثار ابوالحسن صبا پيوند خورده است . هنر مندي بزرگ كه بر آيند منطقي و والاي ترقي خواهي درويش و وزيري بود و مهر او از صفحه‏ي موسيقي ايراني هيچگاه محو نخواهد شد.
وفات: 1336 تولد: 1281/01/25
 


سليمان سياح سپانلو
سليمان سياح سپانلو نوازنده‏ي تار شاگرد مدرسه عالي موسيقي ،وزيري اولين وقف كننده‏ي دارايي شخصي براي موسيقي و موسيقي دانان ايراني .
وفات: 1340/01/25 تولد: 1277 


شاملو كاربند ( شاملو كيا)
شاملو كاربند نوازنده و معلم ويولون و هنررادر هنرستان عالي موسيقي آموخت و بهره برده از علي تجويدي( در موسيقي ايران) و استادان ارمني (در ويولون كلاسيك) وي سابقه طولاني كار در اركسترهاي راديو و تلويزيون و ساخت آهنگهاي مختلف دارد. از آثار وي مي توان به آلبوم نوار هاي « آموزش ويولون و كمانچه» (كتابهاي هنرستان) «رديف ويولون استاد ابو الحسن صبا » و« چهارمضراب» و كتابهاي « قطعات و چهار مضراب ها» « رديف و گوشه هاي موسيقي ايراني » (تنظيم ويولون)
تولد: 1312/02/01

محمود محمودي خوانساري
محمود محمودي خوانساري ، در موسيقي خود آموخته بود ولي درست خواندن و درست ماندن را با يك عمر رياضت از هنر مندان بزرگ آموخته بود و صدايش حالي و سوزي داشت كه تا كنون كمتر نظيزش ديده شده است . از او آثار متعددي در نوار ضبط شده كه اكثراً آواز هستند و با ساز و هنرمندان معاصر او همراه اند.
وفات: 1366/02/02 تولد: 1313


محمد جليل عندليبي
محمد جليل عندليبي آهنگساز و نوازنده سنتور و فارغ التحصيل رشته‏ي موسيقي از دانشكده هنر هاي زيبا(تهران) سابقه‏ي طولاني در ساخت و اجراي آثار متعددو تدريس موسيقي و داراي قريحه‏ي ويژه در نواسازي و تنظيم براي اجراي گروهي و از آثار او مي توان امان از جدايي(با صداي عليرضا افتخاري) هي گل( با صداي بهروز توكلي) .
تولد: 1333/02/03


بهمن هيربد
بهمن هيربد مدير و مؤسس مجله‏ي « موزيك ايراني» (اولين نشريه تخصصي دائم النتشار موسيقي در ايران مستقل از بودجه دولت ) داراي سابقه نوازندگي ويولون نزد ابوالحسن صبا وي انتشارات دورهاي 12 ساله اي دارد همراه با عبد الحميد اشراق، علي محمد رشيدي، ساسان سپنتا و با همكاري تعدادي از نويسندگان و موسيقي دانان و از آثار او مي توان به دوره‏ي بيست ساله‏ي مجله‌ي « موزيك ايراني»‌كتابچه‌ي «تئوري موسيقي» ، « خود آموز آكاردئون» و چند جزوه ترانه هاي روز.
وفات: 1353/02/03 تولد: 1293

 
امين الله رشيدي
امين الله رشيدي خواننده، هنر آموخته در دوره شبانه‌ي هنرستان عالي موسيقي نزد موسي معروفي (تارنوازي) مهدي فروغ (آواز) و همكاري با راديو از اواخر دهه‌ي 1320 تا اواسط 1340 و كار با اركستر علي محمد خادم ميثاق و اركستر هاي ديگر وي آشنا به نوازندگي تار و سازنده‌ي ملودي هاي بسيار(اجراشده و اجرا نشده) اثر منتشر شده : عطر گيسو
تولد: 1304/02/04


اسماعيل مهرتاش
اسماعيل مهرتاش نوازنده‏ي تار، نواساز و معلم موسيقي هنر آموخته را نزد درويش خان مؤسس جامعه‏ي باربد،‌نويسنده و مجري نمايشهاي تاريخي - موزيكال و برنامه هاي تلويزيوني و تدريس موسيقي و آواز در جامعه‏ي باربد و ازآثار وي مي توان به ترانه هاي « خسروحسن» ،« چه خوش صيد دلم كردي» و… ( ضبط در صفحه هاي گرامافون ، با اركستر جامعه‌ي باربد و صداي ملوك ضرابي كاشاني)
وفات: 1359/02/06 تولد: 1285

 


داريوش سالاري
داريوش سالاري سازنده سازهاي ايراني و هندي و تخصص در ساختن سنتورهاي مختلف ،‌ دانش آموخته در دانشگاه اسلامي هندوستان و نوازنده سيتار، سنتور و آشنا كامل به موسيقي كلاسيك هندي و موسيقي اسيل ايراني سازنده سنتورهايي براي استفاده متنوع و داراي تصرفها و ابداع هايي در ساخت آن و از آثار آن مي توان به كتاب هاي « هزار و يك پرسش و پاسخ درباره‌ي سنتور» و« مجموعه مقالات»اشاره كرد.
تولد: 1329/02/06


تورج نگهبان
تورج نگهبان شاعر و ترانه سرا ايراني وي آغاز ترانه سرايي را از سال 1327 به بعد آغاز كرد وي داراي آثار فراوان براي چهار نسل از خوانندگان (ملوك ضرابي ، بنان ، محمودي خوانساري و بهزاد) در فرم هاي سنتي و غير سنتي ،‌وي پايه گذار ترانه سازي در موسيقي پاپ ايراني است و از آثار وي مي توان به عشق سوزان ، تصويري از خيال ، وقتي كه به ياد توام اشاره كرد.
تولد: 1311/02/07



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: موسیقی , سنتی , کلاسیک , آواز , گوشه , ردیف , ایرانی , خواننده , نوازنده , تورج نگهبان , امینالله رشیدی , خوانساری , عندلیبی , صبا , سپانلو , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 555
نویسنده : آوا فتوحی

 

دستگاه ماهور یکی از گسترده*ترین دستگاه*های موسیقی ایرانی است و در ردیف*های گوناگون در حدود ۵۰ گوشه دارد. دستگاه ماهور به علت حالت و ملودی روانی که دارد اغلب به صورت موسیقی شاد در جشن*ها و اعیاد نواخته می*شود. این دستگاه دارای گوشه*های متنوعی است که با مقام*های کاملاً متفاوت در سه بخش بم، میانی و زیر اجرا می*شود. ناگفته نماند تمام گوشه*ها به وسیلهٔ فرود به درآمد رجعت می*کنند.
طبق تعبیر متافیزیکی استاد مجید کیانی درباره ی موسیقی ایرانی ، "ماهور" آغاز روز، آغاز زندگی، شور و جوانی، غرور و توانگری، بی نیازی، سلحشوری و استغنا است. (مقام استغنا در هفت وادی عرفان)
گوشه*ها

  1. درآمد
  2. کرشمه
  3. آواز
  4. مقدمه داد
  5. داد
  6. مجلس افروز
  7. خسروانی
  8. دلکش
  9. خاوران
  10. طرب انگیز
  11. نیشابورک
  12. نصیرخوانی - توسی
  13. چهارپاره - مرادخوانی
  14. فیلی
  15. ماهور صغیر
  16. آذربایجانی
  17. حصار ماهور - ابل
  18. زیرافکن
  19. نیریز
  20. شکسته
  21. عراق
  22. نهیب
  23. محیر
  24. آشورآوند
  25. اصفهانک
  26. حزین
  27. کرشمه
  28. زنگوله
  29. راک هندی
  30. راک کشمیر
  31. راک عبداله
  32. کرشمه راک
  33. سفیر راک
  34. رنگ حربی
  35. رنگ یک چوبه
  36. رنگ شلخو
  37. ساقی نامه
  38. رنگ شهرآشوب




گوشه ها

  1. درآمد: ( نت شاهد آن نت اول گام است یعنی «دو»)
  2. گوشه گشایش(داد): ( نت شاهد آن نت دوم گام است یعنی «ر»)
  3. گوشه شکسته: ( نت شاهد آن نت پنجم گام است یعنی «سل»)
  4. گوشه دلکش: ( نت شاهد آن نت پنجم گام یعنی سل است )
  5. گوشه عراق: ( نت شاهد آن نت هشتم گام یعنی دو است )
  6. گوشه راک: (شاهد و ایست آن نت دو یک اکتاو بالاتر از شاهد و ایست درآمد است)
  7. گوشه فیلی: (شاهد آن فاصله درست پنجم بالاتر از درآمد یعنی «سل» می*باشد و ایست آن می کرن که البته درصورت بازگشت به ماهور ایست آن مطابق با ایست ماهور خواهد بود)


:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: موسیقی , سنتی , کلاسیک , آواز , گوشه , ردیف , ایرانی , خواننده , نوازنده , ,
تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 645
نویسنده : آوا فتوحی

 

آشنایی با دستگاه همایون

دستگاه همایون یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی است. این دستگاه به تناسب نام خود، حالتی شاهانه، اشرافی و باوقار دارد، ولی با این حال زمینه اجرای بسیاری از لالایی*ها و زمزمه*های متداول در نقاط مختلف ایران است. همچنین از نغمه*های این دستگاه در موسیقی زورخانه نیز استفاده می*شود.
به دلیل استفاده از یک گام خاص و تفاوت محسوس در گام بالا رونده و پایین رونده دستگاه همایون منحصر به فردترین دستگاه موسیقی ایرانی به شمار می*رود. مقایسه سایر دستگاه*های موسیقی ایرانی با موسیقی دیگر ملل و خصوصاً کشورهای هم*جوار تشابه و یکسان بودن ریشه برخی را نشان می*دهد. اما این مطلب در مورد دستگاه «همایون» صادق نیست.
دستگاه همایون و یا به تعبیری «دستگاه عشاق»[یادکرد دقیق؟، با حالت محزون و اسرار آمیز خود گوشه*های متعددی دارد که گوشه «بیداد» اوج این دستگاه تلقی می*شود. بر اساس نظر متافیزیکی استاد مجید کیانی در باره ی موسیقی ایرانی، "همایون" ادامه‏ی روز، تداوم زندگی،اتحاد عشق و عاشق و معشوق و توحید است. (مقام توحید در هفت شهر عشق)
آثار ارزشمندی از موسیقی ایرانی در سده قبل در این دستگاه ساخته و اجرا شده*اند. «رِنگِ فرح» از جمله این آثار است.

از لحاظ مرکب خوانی این دستگاه به دستگاه*های سه*گاه و شور ارتباط دارد و وسعت این دستگاه را بیشتر می*کند. به دلیل شباهت شور و همایون، با بم کردن نت سوم گام همایون به میزان نیم*پرده می*توان وارد شور شد. همایون را می*توان به دستگاه چهارگاه نیز ارتباط داد و این کار با افزودن نیم*پرده به نت ششم گام همایون و کم کردن ربع پرده از نت پنجم که گوشه آواز منصوری را تداعی می*کند انجام*پذیر است. عکس همین عمل و گذر از چهارگاه به همایون نیز در گوشهٔ مخالف دستگاه چهارگاه قابل اجراست.
یکی از آوازهای ایرانی که اسم آن در کتب موسیقی هست آواز اصفهان است که آن را از متعلقات دستگاه همایون دانسته*اند. یکی دیگر از آوازهایی که از متعلقات دستگاه همایون است، آواز شوشتری است.
فواصل پرده*ها در این دستگاه به صورت زیر است:
سه ربع پرده، یک پرده و یک ربع پرده، نیم پرده، پرده، نیم پرده، پرده، پرده.
البته درجه دوم و ششم در دستگاه همایون متغیر هستند، درجه دوم ربع پرده بم*تر و درجه ششم را ربع پرده و نیم*پرده زیرتر هم استفاده می*کنند. به عنوان مثال پرده*ها در همایون سل به این شکل می*شود: سل، لا کرن (لا بمل)، سی، دو، ر، می بمل (می کرن، می بکار)، فا، سل.
نت شروع این دستگاه به طور معمولا سل (راست کوک) یا ر (چپ کوک) است. در ردیف مرحوم کریمی از شوشتری به عنوان یکی از گوشه*های این دستگاه نام برده شده*است.
دو تصنیف ماندگار "سرگشته" و "طاقتم ده" اثر استاد همایون خرم و تصنیف "بهار دلنشین" اثر استاد روح الله خالقی از جمله ماندگار ترین آثار ساخته شده در این دستگاه هستند. آلبوم بیداد پرویز مشکاتیان با خوانندگی محمدرضا شجریاناز جمله دیگر آثار مشهوری است که در این دستگاه ساخته شده*است.
گوشه*ها
گوشه*های ردیفی این دستگاه عبارت*اند از:

  1. چهارمضراب
  2. درآمد اول
  3. درآمد دوم: زنگ شتر
  4. موالیان
  5. چکاوک
  6. طرز
  7. بیداد
  8. بیداد کت
  9. نی*داود
  10. باوی
  11. سوز و گداز
  12. ابول چپ
  13. لیلی و مجنون
  14. راوندی
  15. نوروز عرب
  16. نوروز صبا
  17. نوروز خارا
  18. نفیر
  19. فرنگ و شوشتری گردان
  20. شوشتری
  21. جامه*دران
  22. راز و نیاز
  23. میگلی
  24. موالف
  25. بختیاری با موالف
  26. عزال
  27. دناسری
  28. رنگ فرح


:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: موسیقی , سنتی , کلاسیک , آواز , گوشه , ردیف , ایرانی , خواننده , نوازنده , سی ,
تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 430
نویسنده : آوا فتوحی

هم‌سایه‌های ساده‌ای داریم:
فوتبال تماشا می‌کنند،
تخمه می‌شکنند
و با گُل زدن هر تیمی جیغ می‌کشند.

تنها کابوسشان دفترچه‌های قسطِ آن‌هاست
و می‌توانند ساعت‌ها حرف بزنند
بدون این که به‌راستی حرفی زده باشند.
در صفِ بنزین چه‌گوارا می‌شوند،
وقتِ رد شدن از چهارراه‌ها
به پاس‌بان‌ها لب‌خندهای شش در چهار می‌زنند
از ترسِ جریمه شدن
و تنها اعتراضشان
به افزایش قیمتِ وایگراست!

برای ماشین‌های قسطی‌شان
تخم‌مرغ می‌شکنند،
به جادو جمبل معتقدند
و شب به شب خوابِ آنتالیا می‌بینند.

هر هفته هم‌سرانشان را به آرایش‌گاه می‌فرستند
با این امید که یک‌بار
جنیفر لوپز از آرایش‌گاه به خانه برگردد
و از سیاست همان‌قدر وحشت دارند
که از عقرب!

هم‌سایه‌های ساده‌ای داریم:
ساده به دنیا می‌آیند،
ساده سواری می‌دهند
و ساده می‌میرند... //

*از مجموعه شعر «باران برای تو می‌بارد»



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شاعر , سایت , نو , کلاسیک , آنتالیا , خواب , بنزین , ماشین , قسط , صف , همسایه , ,
تاریخ : سه شنبه 17 تير 1393
بازدید : 554
نویسنده : آوا فتوحی

مرتضي محجوبي
مرتضي محجوبي نوازنده پيانو، نواساز و شاگرد محمود مفخم الممالك ، حسين خان اسماعيل زاده و حسين هنگ آفرين بود او داراي شيوه هاي ممتاز در نوازندگي ، بداهه سرايي و ساخت آثاري در قالب پيش در آمد، تصنيف و رنگ مي باشد. از آثار وي مي توان به كاروان، نواي ني، چه شبها، من از روز ازل ترانه ها، تكنوازي و… اشاره كرد . از شاگردان او : آذر ميدخت ركني، منوچهر صانعي.
وفات: 1344/01/01 تولد: 1279
رضا وهدانی
رضا وهداني، نوازنده و معلم تار و شاگرد علي نقي وزيري و علي اكبر شهنازي بود . از كارهاي وي مي توان به اركسترها و هنر آموزي تار در هنرستان موسيقي ملي نام برد. اثر چاپ شده از وي « رديف سازي موسيقي ايران »مي باشد.
تولد: 1312/01/01
محمد بهار لو
محمد بهار لو، نوازنده و معلم برجسته ويولون در موسيقي ايران است وي شاگرد كارل يان زوبك و محمد بحريني پور ، با آموزشهايي از ابو الحسن صبا ، علي اكبر شهنازي و استادان ديگر بود . از آثار وي كتابهاي « آموزش موسيقي ايران » براي ويولون و «شناخت فرم هاي موسيقي ايراني » مي باشد. وي مؤسس قديمي ترين كلاس آموزش موسيقي در اين زمان بود.
تولد: 1307/01/02


عطاءالله اميدوار
عطاءالله اميدوار، خواننده و كارشناس آثار هنري و دكتري در معماري و شهر سازي ، و داراي سابقه كار حرفه اي در عكاسي وسينما و نمايشهاي بسيار در داخل و خارج از كشور مي باشد. هنر آموخته نزد سليمان امير قاسمي و سعيد هرمزي بوده و متبحر در ارائه شيوه آوازي سليمان امير قاسمي . از آثار وي ضبط هاي خصوصي همراه ساز سعيد هرمزي ، غلام حسين بيكجه خواني ، محمد رضا لطفي ،مجيد كياني ، داريوش طلايي، داوود آزاد، ناصر فرهنگ فر و جمشيد شميراني .
تولد: 1325/01/02



حبيب الله بديعي
از آثار ممتاز بديعي مي توان به باز نوازي قطعه هاي زنگ شتر، بهار مست، ساماني و زردمليجه اثر استاد ابوالحسن صبا و همنوازي ها با صداي محمود خوانساري
وفات: 1371/01/04 تولد: 1312


مهدي نوايي
مهدي نوايي اصفهاني نوازنده ني و شاگرد محضر نايب اسدالله اصفهاني بود از آثار وي چند تك نوازي و چند همنوازي با آواز پروانه و سه تار عبد الله دادور (قوام السلطان) را مي توان نام برد. نخستين معلم وي سيد حسن كسايي در فراگيري ني بود.
وفات: 1326/01/04 تولد: 1258


سيد اسماعيل اديب خوانساري
اديب خوانساري، خواننده و رديف دان و شاگرد عندليب گلپايگاني و حسين اسماعيل زاده بود و داراي شيوه ولحن ممتاز در خوانندگي بوده است . از آثار وي مي توان به صفحه هاي گرامافون ، ضبط هاي راديويي و ضبط هاي خانگي را اشاره كرد كه بيشتر همراه مرتضي محجوبي و ارسلان درگاهي بوده و رديف او با تار ابراهيم سرخوش ضبط شده است.
وفات: 1361/01/05 تولد: 1280 


علي اكبر شكارچي
علي اكبر شكارچي نوازنده و هنر آموز كمانچه ، تعليم ويولون و كمانچه را نزد نوازندگان لرستان و بعد ها نزد علي اصغر بهاري آموخت. وي فارغ التحصيل رشته موسيقي از دانشكده هنر هاي زيبا (تهران) و سابقه تدريس و اجراها در داخل و خارج از كشور را دارا مي باشد . از آثار وي كوهسار، بيست ترانه محلي لري، آلبوم رديف ميرزا عبدالله و… كتاب « وزن خواني» .
تولد: 1328/01/06


شاهين فرهت
شاهين فرهت فارغ التحصيل رشته پيانو از دانشگاه هنرهاي زيبا (تهران) و دانشگاه نيويورك و دانشگاه استراسبورگ(آهنگسازي) مي باشد. دانش را نزد هوشنگ استوار، امانوئل ملك اصلانيان، توماس كريستين داويد را فراگرفت و سابقه اي در نوازندگي پيانو دارد. از آ ثار وي مي توان به سوئيت ايراني، شش سمفوني ، آثاري براي پيانو و راپسودي ايراني براي پيانو و اركستر روي تم شيدا، « سمفوني ايراني و كنسرتو براي اركستر » و « راپسودي ايراني » ( سي. دي) ،« كوارتت زهي» ( نوار )، و تعدادي مقاله را شمرد.و تدريس موسيقي در ايران و سوئدرا بر عهده دارد.
تولد: 1325/01/07


منصور يا حقي
منصور يا حقي ، نوازنده سنتور و شاگرد حبيب سماعي و بهره برده از آموزشهاي حسين يا حقي مي باشد. و از آثار او مي توان به ضبط هاي راديويي فراوان ( تك نوازي ، همنوازي و نواسازي )را نام برد.
تولد: 1304/01/12


رضا شفيعيان
رضا شفيعيان نوازنده و هنر آموز سنتور وي آموزش را نزد فرامرز پايور آموخت و فارغ التحصيل رشته موسيقي در دانشكده هنر هاي زيبا(تهران) است سابقه اجراي صحنه اي وپيشينه طولاني تدريس سنتور را دارد.از آثار وي نوار اجراهاي گروه « درويش» در آوازها و مايه هاي مختلف همراه با صداي پريسا و رضوي سروستاني ؛ و« سرگشته» ( با صداي بهرام سارنگ)
تولد: 1320/01/15


رحيم خان قانوني شيرازي
رحيم قانوني نوازنده‏ي قانون هنر رانزد استادان موسيقي عرب، آموخت وليكن داراي لحن و شيوه اصيل ايراني از آثار او كار در راديو تهران(1323-1320) وي از شاگردان جلال قانوني شيرازي .
وفات: 1324/01/18 تولد: 125


علي رستميان
علي رستميان خواننده هنر را نزد سيد جلال تاج اصفهاني، محمود كريمي و با استفاده از ديگر هنر مندان آموخت و كنسرتهايي در داخل و خارج از كشور داشته است. از آثار وي مي توان به چهار باغ ، حكايت دل و ارغوان ( همراه گروه استادان به سرپرستي فرامرز پايور)
تولد: 1328/01/20
 

 


سيد نور الدين رضوي سروستاني
رضوي سروستاني ، خواننده و رديف دان شاگرد نور علي برومند و با الهام از شيوه‏ي طاهرزاده از آثار وي مي توان به دو حلقه كاست نوار همراه گروه سازهاي ايراني (1359-1356) متبحر در آموزش رديف آوازي طاهر زاده به روايت برومند و از شاگردان محمد صديق تعريف.
تولد: 1314/01/21


داريوش پير نياكان
داريوش پير نياكان ، نوازنده‏ي تا و سه تار و شاگرد علي اكبر شهنازي و محمد حسن عذاري و پيرو نوازندگي شهنازي در ارائه‏ي شيوه‏ي فاخر او از آثار او مي توان تعداد زيادي اجراهمراه محمد رضا شجريان (1376-1366)
تولد: 1334/01/2


غلام حسين بيكجه خاني
غلام حسين بيكجه خاني، نوازنده تار و هنر رانزد عمويش و با بهره گيري از صفحه هاي استادان قديم آموخت. ازكارهاي وي خدمت در راديو تبريز و تدريس در مركز حفظ و اشاعه و داراي لحن مشخص و تكنيك ممتاز در نوازندگي بوده است. از آثار وي مي توان به تعداد زيادي ضبط هاي راديويي (تكنوازي، همراه با خوانندگان و اركستر) و تعداد زيادي ضبط هاي خصوصي همراه آواز اقبال و دف فرنام .
وفات: 1366/01/24 تولد: 1279

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: موسیقی , سنتی , کلاسیک , آواز , گوشه , ردیف , ایرانی , خواننده , نوازنده , ,
تاریخ : سه شنبه 17 تير 1393
بازدید : 520
نویسنده : آوا فتوحی
  1.  

آشنایی با دستگاه چهارگاه

دستگاه چهارگاه، یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی است.
این دستگاه، از نظر علم موسیقی یکی از مهم*ترین و زیباترین مقامات ایرانی است. گام آن مانند شور و همایون، پایین رونده و مثل گام ماهور و اصفهان بالارونده می*باشد، چرا که در دو حالت محسوس است. یعنی می*توان گفت که این گام، مخلوطی از گام سه*گاه و همایون است و اگر نت دوم و ششم گام ماهور را ربع پرده کم کنیم، تبدیل به چهارگاه می*شود.
در گام چهارگاه همیشه دو علامت نیم پرده برشو و دو علامت ربعی فرو شو با هم وارد شده*اند و فواصل درجات این گام نسبت به تونیک عبارت*اند از: دو نیم بزرگ، سوم بزرگ، چهارم درست، پنجم درست، ششم نیم بزرگ، هفتم بزرگ و هنگام، که دانگ*های آن هم با یکدیگر برابرند. نت شاهد (تونیک) این دستگاه نیز در راست کوک «دو» است. حالت آغازین درآمدهای چهارگاه، با نت «لا» بسیار واضح و مشخص است و به این وسیله به راحتی می*توان آن را از سایر گام*ها تشخیص داد.
از میان مقامات ایرانی و به خصوص موسیقی مشرق زمین، شور، سه*گاه و چهارگاه هستند که از این میان، مقام چهارگاه از همه مهم*تر است. چهارگاه را گامی کاملاً ایرانی و خالص می*دانند. این گام با گام بزرگ (ماژور) ارتباط دارد چرا که مانند گام بزرگ بالا رونده است. سوم بزرگ مانند گام بزرگ است (دانگ*هایش مثل گام بزرگ (ماژور) مساوی بوده و فاصلهٔ آخر آنها نیم پرده است) و همین طور فاصلهٔ هفتم آن مانند هفتم گام بزرگ است و فاصلهٔ محسوس تا تونیک نیم پرده می*باشد.
از طرف دیگر این چهارگاه با گام کوچک (مینور) نیز ارتباط دارد و به طریقی تمامی گام*های مختلف در یک جا جمع شده*اند و بهترین صفات هر گام را انتخاب کرده تا گام چهارگاه را با صفات عالی تشکیل دهد. گام چهارگاه هم از نظر آوایی و هم گوشه*های مشترک، شباهت زیادی با گام سه*گاه دارد.
چهارگاه در گوشه زابل، کمی به اوج می*رود. این گوشه با وجود اینکه نت شاهد و ایست ثابتی ندارد، ولی از حالت ریتمیک و ضربی بالایی برخوردار است ولی از این نظر، هیچ وقت به پای گوشه مخالف نمی*رسد. مخالف اوج زیبایی چهارگاه است. حصار گوشه*ای است که در عین زیبایی، کمی از نظر کوک برای نوازندگان به خصوص سنتورنوازان، مشکل*ساز می*شود. زیرا برای اجرای این گوشه در ادامه ردیف چهارگاه، بایستی نت «فا» را دیز کوک کرد (البته در راست کوک). یعنی نت فا، نیم پرده زیر می*شود. این گوشه تا حدودی معادلات چهارگاه را به هم می*ریزد و برای اینکه بتوان به ادامه ردیف پرداخت، بایستی فرودی مجدد به درآمد داشته باشیم. گوشه منصوری نیز معمولاً پایان بخش دستگاه چهارگاه است. حالات کرشمه، بسته نگار، حزین و زنگ شتر، به زیبایی در تمام چهارگاه، خودنمایی می*کنند.
آواز چهارگاه نمونه جامع و کاملی از تمام حالات و صفات موسیقی ملی ماست. چرا که درآمد آن مانند ماهور، موقر و متین است و شادی و خرمی خاصی دارد. در ضمن آواز زابل در همه دستگاه*ها و در اینجا حزن و اندوه درونی در آواز ما دارد. آوازی نصیحتگر، تجربه آموز و توانا مانند همایون دارد و آواز مویه و منصوری غم انگیز و حزین است. پس این دستگاه نیز به دلیل کمال خود هم گریه و زاری می*کند و هم شادی می*آفریند و گاهی مسرور و شادمان است و گاهی نیز غم*انگیز و دل*شکسته و با توشه*ای از متانت و وقار عارفانه شرقی.
اما روی هم رفته چهارگاه را می*توان دستگاهی محسوب کرد که مانند پیری فرزانه دارای روحی بلند و عرفانی است و احساسات عالی انسانی را در کنار خصایص و محسنات انسانی صبور و شکیبا داراست. از ناکامی*ها و ناامیدی*ها اشک غم می*ریزد و در شادی*ها و خوشی*ها اشک شوق و سرور. این دستگاه، بهترین گزینه برای ساخت قطعات و تصانیف ملی میهنی و حماسی است به طوری که به زیبایی می*تواند حالت شوق و افتخار وصف ناپذیری را در شنونده به وجود آورد. نوازندگی در این دستگاه با هر یک از سازهای ایرانی، زیبایی خاص خود را دارد ولی هنگامی که تارنوازی به اجرای چهارگاه می*پردازد، چیز دیگری است.
دستگاه چهارگاه ضمن دارا بودن شخصیت مستقل از بعضی جهات به دستگاه سه*گاه شبیه*است. نت*های «ر کرن» و «لا کرن» مشخصه اصلی این دستگاه است. بدیهی است با جابجایی فواصل می*توان این نت*ها را تغییر داد.
«دخترک ژولیده» و «رنگ مبارک باد» از جمله آثاری است که در چهارگاه ساخته شده*اند.
گوشه «مخالف» اوج این دستگاه به شمار می*آید. دستگاه چهارگاه در بین پاره*ای از قدما به «دستگاه ملوک و سلاطین» نیز شهرت داشته*است. دلیل این نام*گذاری شاید به حالت رزمی و در عین حال فرح انگیز چهارگاه ارتباط داشته باشد.
به لحاظ حس شناسی مطابق نظر استاد مجید کیانی "چهارگاه" بر آمدن آفتاب، سرآغاز زندگی، تابش نور، دیدن و شناختن و معرفت است. (مقام معرفت در وادی های هفت گانه ی عرفان)
گوشه*ها

از گوشه*های اصلی این دستگاه می*توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. درآمد
  2. بدر
  3. پیش زنگوله و زنگوله
  4. زابل
  5. حصار
  6. مخالف
  7. مغلوب
  8. ساز بانک
  9. حدی
  10. پهلوی و منصوری

 



:: برچسب‌ها: موسیقی , سنتی , کلاسیک , آواز , گوشه , ردیف , ایرانی , ,
تاریخ : سه شنبه 20 خرداد 1393
بازدید : 534
نویسنده : آوا فتوحی

موسوی در انتها، تفکر حافظ را پسارنسانسی دانست و ادامه داد: این وجه از کاری که او می‌کند، می‌تواند رویکردی جدی در فرهنگ ما ایرانیان باشد. به نظر می‌رسد رویکرد روادارانه‌ی ما در قیاس با همسایگانمان برگرفته از این اندیشه‌ی حافظ است. اندیشه‌ای که حتا در جهت عکس اندیشه‌ دیگر عرفای ما در جریان است. رابطه‌ انسان با امر ماورایی در بستر آموزه‌های دینی و در کلام بسیار خشن می‌شوند. حتا در عرفان هم به همین گونه است، به این ختم می‌شود که انسان همواره باید در اندیشه گناهکار بودن زیست کند. دانته هم به‌‌ همان دام‌چاله‌ای فرو افتاده است که فقیهان پیش رویش گذارده‌اند. رندی حافظ در این است که هرگز به این دام‌چاله‌ها نمی‌افتد.
ادیبی، سخنران ديگر نشست ضمن زنده کردن یاد استاد مرتضی ممیز قولی از وی را بازگو کرد: گرافیک باید به گونه‌ای باشد که که هم خواص با آن ارتباط برقرار کنند و هم عوام. نگاه ممیز باعث شد که من حافظ را جدی‌تر مد نظر داشته باشم. او چنین ویژگی‌ای دارد. تفسیرهای تخصصی متعددی بر ابیات او می‌توان نگاشت، در عین حال عوام هم می‌خوانند و از آن لذت می‌برند. این ظرفیتی‌ست که در او هست. از این رو به مبحث دیزاین در شعر حافظ فکر کردم. از این منظر مباحثی چون محتوا، ساختار ترجمه ناپذیری و بیان را در شعر او مد نظر قرار دادم. به اعتقاد من حافظ در پی بیان شخصی و به دنبال زیبا حرف زدن و القای پیام خود نبوده است. این رویکرد او بر من تاثیر به سزا داشت.
وی ادامه داد: حافظ از اندیشه و کلام دیگران چون سعدی استقبال و استفاده کرده است. لایه‌های درونی در شعر او بسیار زیاد است. در نگاه نخست تنها یک اتفاق ساده را ملاحظه می‌کنیم، اما در مراحل بعدی لایه‌ها را یکی پس از دیگری کشف می‌کنیم. با دقت در  اشعار او می‌توان به دیزاین دست یافت. به عنوان مثال وقتی در یک رباعی تعدادی حرف «خ» وجود دارد تا به همه زمختی عاقبت به عبیرآمیز برسد، می‌توان دالان‌های تو در توی معماری ایرانی را تصور کرد. یا وقتی که در رباعی دیگر چهار عنصر را در کنار قرار می‌دهد می‌توان به دیزاین دیگری دست یافت. شعر حافظ در من تاثیری به سزا داشته است.
ادیبی در انتها بر دستاورد‌هایش با تاکید بر نمونه‌های عملی و شرح جزئیات آن‌ها اشاره کرد.ادامه......

 



:: موضوعات مرتبط: حافظ/سعدی /مولانا , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , غزل , کلاسیک , سبک , ,
تاریخ : پنج شنبه 15 خرداد 1393
بازدید : 492
نویسنده : آوا فتوحی

گرمارودی انواع ملمع را تعریف کرد و بر دیگر ویژگی و خصایص حافظ تاکید کرد: در زمینه‌ آگاهی‌های حافظ از علوم متداول عصر هم در دیوان نمونه‌های متداولی می‌توان یافت. مثلا در این بیت، اصطلاحات علم طب را برجسته کرده است: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان/ لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان/ آن‌که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود/ گو نفسی که روح را می‌کنم از پی‌اش روان. واژه‌های و ترکیب‌های «خسته»، «لعل» و «به پرسش آمد»، از این دست هستند. به طور مثال خسته به معنای زخمی، دردمند و بیمار است. در مصراع دوم لعل به صورت اضافه‌ی صفت به موصوف برای لب به کار برده می‌شده است و البته به خواص طبی آن هم اشاره دارد.
وی ضمن اشاره به کتاب حافظ نوشته‌ خرمشاهی، بر اهمیت شیراز به عنوان کانون مهم فرهنگی ایران و جهان اسلام در قرن هشتم هجری تاکید کرد و گفت: در چنین محیطی شاید حافظ در زمره‌ کودکانی بود که در دار القرآن‌ها و مکتب‌ها به آموختن و حفظ قرآن می‌پرداخته‌اند. ظاهرا او نخست به حفظ قرآن و سپس در مدارس شیراز به تحصیل علوم متداول عصر مشغول شده است. در جوشش یا قریحه‌ شعری نبوغ دارد، در کوشش و اکتساب هم از تمام عموم عصر خویش، از قرآن‌شناسی، قرائت‌شناسی قرآن و تفسیر و کلام و فقه و علم الادیان و منطق و فلسفه تا علوم ادبی چون صرف و نحو و معانی و بیان و نقد شعر و حتا برخی علوم متداول عصر مثل نجوم و هیات و علم الابدان و تاریخ و سیره و نیز از شعر شاعران عرب زبان و فارس زبان پیش از خود و هم‌زمان خود، به شهادت دیوانش آگاهی تخصصی دارد.
موسوی گرمارودی، پس از شرح مفصلی از احوالات فرهنگی علما و ادبا و فضلای هم عصر حافظ گفت: آن‌چه تا اینجا گفتم یادآوری این نکته بود که در محیط فرهنگی شیراز اشخاص و حتا اوضاع همه و همه اسباب بزرگی او در شعر را فراهم می‌آرود. در زمینه‌ جان و جوهر و درون و گوهر شعر او تنها یادآور می‌شوم که حافظ تا چشم باز کرد قرآن پیش رو داشت، در کودکی الفاظ آن را از بر کرد و در سینه انباشت، سپس هرچه چراغ عمر و عقل و درک او بیشتر سر کشیده است، معانی قرآن بر او مکشوف‌تر شده است. به عبارت دیگر در کودکی سواد قرآنی آموخته است و از آن پس به تدریج فرهنگ قرآنی. به همین روی با قاطعیت می‌توان گفت شعر حافظ از شاعر نابغه‌ پیش از او، سعدی، معناگرا‌تر است.
وی در ادامه بر ابیاتی اشاره کرد که بر سوگ شاعر در مرگ فرزندش دلالت دارند: غزل شماره‌ی ۱۳۴ به این واقعه اشاره می‌کند: قره العین من آن میوه‌ی دل یادش باد/ که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد/ آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ/ در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد. استفاده از تعبیر کمان ابرو به احتمال بر دختر بودن فرزند از دست رفته دلالت دارد. البته در برخی قطعات دیگر در این احتمال تشکیک می‌شود و یا ابیات دیگر که تاریخ فوت او را بازنمایی می‌کنند.
مورد دیگری که از ابیات حافظ می‌توان دریافت سفر یزد است. گرمارودی در این خصوص گفت: بنا به تصریح غزل‌ها و قطعه‌ها سفرهای اصفهان و یزد مسلم است. درمورد سفر یزد در بیت سوم غزل ۳۵۹ می‌گوید: دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت/ رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم. قزوینی در صفحه ۲۴۷ دیوان در ذیل این بیت نوشته است: «مراد از زندان سکندر بنابر آن‌چه در فرهنگ‌ها و در تاریخ جدید یزد مسطور است، شهر یزد و مراد از ملک سلیمان، فارس است.» دو نشانه‌ی دیگر هم موید این سفر هستند، یکی پاسخ مهر آمیز حافظ در غزل دوازده به مردم یزد.‌ ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/ کای سر حق نا‌شناسان گوی چوگان شما/ گرچه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست/ بنده‌ی شاه شماییم و ثناخوان شما.
وی در ادامه ابیات دیگری در تایید این سفر و هم‌چنین سفر اصفهان ذکر کرد. پس از آن به ابیاتی اشاره کرد که در آن‌ها از کمال‌الدین اسماعیل یاد شده است: مورد دیگری که در احوال شخصی هر شاعری می‌توان یافت، نام بردن از شاعرانی‌ست که به آن‌ها علاقه داشته‌اند. حافظ در غزل ۳۲۹ بیتی زیبا از کمال‌الدین اسماعیل را تضمین کرده است: ور باورت نمی‌شود از بنده این حدیث/ از گفته‌ی کمال دلیلی بیاورم/ «گر برکنم دل از تو بردارم از تو مهر/ آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟»
شاید جمال و کمال را در برخی از اشعار خویش با عنایت و مهر قلبی به این پدر و پسر سروده باشد. در غزل ۲۹۴ بیت هفتم می‌گوید: با جمال عالم آرای تو روزم چون شب است/ با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع.
در ادامه حافظ موسوی، در باب چرایی و راز تاثیر سخن حافظ گفت: راز ماندگاری حافظ را می‌توان در این دید که سخن و کلام او شعر است و شعر مشمول صدق و کذب نمی‌شود، در پی اثبات و یا رد چیزی نیست. اینکه آثار قدما را هم‌چنان می‌خوانیم به این دلیل است که اساس کار ایشان بر پایه‌ی صدق و کذب نیست. از دیگر سو، می‌بینیم که اشاعره با ادله‌ی فراوان بر اشعری بودن حافظ تاکید می‌کنند، معتزله به همین نحو و برخی نیز معتقدند که او التقاطی بوده است، در چرایی این رویکرد‌ها می‌توان گفت که به احتمال، در سپهر اندیشگی او چیزی بوده است که توانایی جمع این اضداد در خود را داشته است.
وی در ارتباط با تبیین و بررسی جهان فکری و اندیشه‌های حافظ‌ گفت: برای تحقق این هدف بایستی ویژگی‌های عصری که او در آن می‌زیسته و همچنین جغرافیای فرهنگی او را مد نظر داشته باشیم. حافظ در قرن چهاردهم میلادی زندگی می‌کرده است، این قرن از حیث تاثیرگذاری بسیار حائز اهمیت است. چراکه در آستانه‌ی عصر روشنگری‌ بوده است. در‌‌ همان عصر در اروپا و در فلورانس، دانته می‌زیسته است که تاثیری به سزا در پیرامون خود داشته است. از آن سو در ایران و در شیراز حافظ زندگی می‌کرده است. اگر بخواهیم بحثمان را حول این دو شخص متمرکز کنیم با تعدادی سوال کلی رویارو می‌شویم که برای هر دو مطرح بوده است و به آن پرداخته‌اند. سوالاتی از این دست: نظام هستی چگونه تولید شده است؟ تکلیف ما در آن چیست؟ بعد از مرگ به کجا خواهیم رفت؟ مساله اخلاق چیست؟ گناه چیست؟
موسوی سوال آخر را مفهوم کلیدی در پیش برد بحث دانست و ضمن اشاراتی به تورات بر آن تاکید کرد: ارتکاب گناه باعث رانده شدن انسان شد. در تورات به قول خداوند اشاره شده است مبنی بر اینکه انسان با این گناه یکی از ما شده است، به دنبال این گناه کافی‌ست میوه‌ درخت جاودانگی را بخورد تا به خدا بدل شود. بنابراین رانده شدن به نوعی نزدیک شدن به معرفت الهی‌ست. اساس ماجرا در این گنه شکل می‌گیرد، درجات مختلف دوزخ و بهشت، بر اساس رابطه‌ای او با گناه شکل گرفته‌اند.
وی ادامه داد: در این رابطه دانته هم چون عرفای ما به عقل اعتقاد دارد ولی آن را کافی نمی‌داند. شجاع الدین شفا در مقدمه‌ی خود بر کمدی الهی، اثبات کرده است که در این اثر جاودانه چیزی برجسته‌تر از آن‌چه عرفای ما به شیوایی گفته‌اند عنوان نشده است. او در این میان بر حافظ تاکید ویژه دارد. اما من به گونه‌ای دیگر فکر می‌کنم. نحوه‌ نگرش دانته هم چنان متعصبانه است، از چارچوب کلیسای مسیحی فرا‌تر نمی‌رود، در حالی که حافظ چنین نیست، در این محدوده متوقف نشده است. ارتباط آن دو با گناه نخستین جالب توجه است، آن‌ها در مسیرهایی کاملا مجزا پیش می‌روند. در سیستم فکری دانته به هیچ روی نمی‌شود گناهکار بودن انسان تردید کرد، اما حافظ به گناه اولیه مباهات می‌کند. پدرم روضه‌ی رضوان به دوگندم بفروخت/ ناخلف باشم اگرمن به جوی نفروشم

 

 



:: موضوعات مرتبط: حافظ/سعدی /مولانا , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , غزل , کلاسیک , سبک , ,
تاریخ : چهار شنبه 7 خرداد 1393
بازدید : 636
نویسنده : آوا فتوحی

.
اصلانی، بخشی از آرای بیژن الهی در تفسیر ابیات مذکور در توالی باب ابیات و توازن و روابط آن‌ها را قرائت کرد و ادامه داد: پس از آن می‌رویم سراغ شاعری دیگر که سیاه قلم‌هایش شاهکار دوران قرن نگارگری ماست؛ سلطان محمد، شاگرد بی‌واسطه‌ بهزاد. آن دو بر خلاف آن‌چه می‌گویند در تداوم مکتب هرات هستند و نه متعلق به مکتب غربی ایران؛ البته به شرط این‌که هنرمندان را صاحب مکاتب بدانیم و نه شهر‌ها را؛ بر خلاف رویکردی که شهر‌شناسان در پی تنزل ایران از امپراتوری به شهرهای خانی رواج داده‌اند. بهزاد زندگی روزمره را به جهان نقاشی وارد کرده است، نه به معنای رئالیزم سوسیالیستی، بلکه به معنای نوعی نگاه به جهان روزمره که می‌تواند چنان متعالی شود که جزء تعالی رنگ و شکل و فرم واقع شود قرار گیرد و نه این‌که تنها ثبت شود.
وی افزود: سلطان محمد، قدمی فرا‌تر می‌گذارد، او همه‌ جهان را زنده می‌بیند، صخره‌هایی را خلق می‌کند که چهره‌های موجودات هستند، از دور به کوه‌ها و صخره‌های معمولی می‌مانند ولی از نزدیک جاندار و سمیع و بصیر هستند. او یکی از فیلسوف‌های بزرگ جهان در نقاشی است. سلطان محمد بیتی که در آنجا حذف شد مبنای یکی از آثار خود قرار داده است. او با اتکا به فرم‌های خود شور و هیجان را مطرح کرده است. در این اثر این خطوط هستند که از فرط هیجان شعری دیگری را القا می‌کنند، چیزی که حافظ به کلام تصویر می‌کند او به رنگ و خط و خطوط تصویر کرده است.  ما در آن‌جا حالتی در چهره نمی‌بینیم اما وضعیتی در فضا می‌بینیم. نقاشی ما وضعیت نگار است و کلام ما حالت نگار. حافظ حالت‌ها را گفته است و نقاش وضعیت‌ها را طرح زده است. هر دو دو شعر مطلق در این باب گفته‌اند.
سخنران ديگر نشست موسوی گرمارودی سخنان خود را با عنوان «چهره‌ حافظ در آینه‌ دیوان او» و با تاکید بر اینکه جزئیات زندگی حافظ ناشناخته مانده است، بخش‌هایی را آن را بازگو كرد و در اشاره به بیت چهارم از غزل ۴۲۸ گفت: دکتر قاسم غنی در یادداشت‌های خود از قطعه «خسروا دادگرا شیردلا بحر کفا» که حافظ آن را خطاب به مسعود شاه سروده است، استنباط می‌کند که دوره‌ شاعری خواجه قریب به پنجاه سال بوده است. بنابراین کمتر از هفتاد و پنج سال عمر برای او نباید فرض کرد. یعنی تاریخ تولد او بین ۷۱۵ تا ۷۲۰ است. کلیاتی که میان همه‌ شاعران قدیم، در هر عصر مشترک بوده است، می‌توان درباره‌ حافظ هم گفت، اگر بخواهیم به این کلیات در زمان حافظ نزدیک‌تر شویم خوشبختانه در قرن هشتم ابن خلدون
راهنما و رهنمون ماست. او ضمن تصویر شیوه‌ تدریس در مناطق مختلف جهان اسلام، در مورد ایران در قرن هشتم هجری قمری چنین می‌گوید: ایرانیان از مجموعه‌ مواد و منابع آموزشی استفاده می‌کردند، چنان که آموزش قرآن را با آموزش علوم و هنر‌ها می‌آمیختند، جوانان با قوانین دانش آشنا می‌شدند و آموزش خط خود، مکاتبی جدا و استادانی دگر داشت .
وی در ادامه بر طبقه‌بندی علوم در جهان اسلام، در قرن هشتم، با توجه به آرا ابن خلدون اشاره و ادامه داد: خطه‌ فارس، به ویژه شیراز از یک قرن پیش از قرن هشتم که ابن خلدون محیط علمی آن را تصویر می‌کند، یعنی بعد از هجوم مغول و از قرن هفتم مهد رجال علم شده بود  و از نواحی مختلف بدان روی آورده بودند، شمس قیس رازی مولف کتاب مشهور «المعجم فی معاییر اشعار العجم» در حدود ۶۲۳ به فارس رفت، در قرن هشتم «شاه شجاع در شیراز مدرسه‌ دارالشفا را ساخت و میر سید شریف جرجانی مولف کتاب‌های صرف و نحو و منطق را به سمت مدرسی منصوب کرد و خود وی در مجلس درس معین الدین یزدی مولف «مواهب الهی» در تاریخ خاندان مظفری حضور می‌یافت.
در همین قرن هشتم که سخن از علوم متداول و رونق تدریس و تدرس در آن رفت، اگر نگاهی به شاعر شاعران همه‌ اعصار، حضرت حافظ بیفکنیم، در تمام حدود ۵۰۰ غزل دیوان او نشانه‌ احاطه‌ وی به عصر خودش را به روشنی مشاهده می‌کنیم.
گرمارودی، مقدمه‌ هماره خواندنی علامه قزوینی را تایید این مدعا موثر دانست و تاکید کرد که حافظ در عصر خویش، بیش از اینکه عارف و صوفی باشد، عالم و فاضل بوده است و جنبه علم و فضل او بر جنبه عرفان و تصوفش غلبه داشته است. وی ادامه داد: از آن‌جا که حافظ علاوه بر آن‌چه علامه قزوینی در مقدمه خود برشمرده است، به چندین هنر دیگر نیز آراسته بوده است، در این‌جا به برخی از آن‌ها اشاره خواهم کرد. اول، عربی‌دانی. گرایش شعر به زبان عربی در قرون چهارم و پنجم هجری قمری در میان ایرانیان با ابوالفتح بستی، ابن عمید، و پسرش و صاحب ابن عباد و برخی شاهزادگان آل بویه چون ابوالعباس خسرو فیروز و چند تن دیگر به اوج رسیده بود، در قرن هشتم از میان برخاسته و تا حد تفنن و یا سرودن ملمعات فروکش کرده بود، اما سنت عربی دانی و عربی خوانی و گاهی عربی نویسی به نثر هم‌چنان به قوت خود باقی بود.
وی ضمن معرفی کتاب نفیس «بیاض تاج‌الدین احمد» گفت: از آنجا که مرواریدهای درخشان نظم یافته در این گردنبند از صدف بزرگان متشخص و متشخصان بزرگ آمده است «گنیجینه گوهر لطیفه‌های بزرگان» تا میان اسم و مسما و لفظ و محتوا همگونی باشد. نه تنها مقدمه، بلکه بیشتر مطالب متن نیز به زبان عربی است. بی‌سبب نیست حافظ که هنگام نوشته شدن این بیاض زنده بوده است می‌فرماید: اگرچه عرض هنر پیش یار بی‌ادبی است/ زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است. از نشانه‌های دهان پر از عربی وی شعرهای ملمع اوست. ملمع در اصطلاح شعری‌ست که ابیات یا مصراع‌هایی دارد غیر از زبانی که شعر در آن سروده شده است.

 



:: موضوعات مرتبط: حافظ/سعدی /مولانا , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , غزل , کلاسیک , سبک , ,
تاریخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393
بازدید : 618
نویسنده : آوا فتوحی

.
دوره دوم:
از آغاز پيدايش فن چاپ در هند و ايران يعني حدود سال 1279 تا سال 1320 را در برمي‌گيرد. در اين دوران، علاوه بر چاپ‌هاي متعدد ديوان حافظ، دو نسخه با اهميت توسط استاد خلخالي و نيز نسخه بروخيم به اهتمام حسين پژمان منتشر مي‌شود.
دوره سوم:
اين دوره از سال 1320 با انتشار ديوان حافظ به تصحيح قزويني ـ غني آغاز مي‌شود و تا سال 1360 ادامه پيدا مي‌كند.
دوره چهارم:
اين دوره كه از سال 1360 تا امروز را در برمي‌گيرد، به گونه‌اي تداوم دورة سوم است. در اين دوره حافظ پژوهي به اتكاي آثار ارزشمند گذشتگان و نيز فضاي عمومي كشور رونق دو چندان مي‌گيرد. كه مي‌توان از آن با عنوان دوران شناخت و نقد ادبي ياد كرد كه در واقع نشست امروز نيز بر مبناي همين اصل شكل گرفته است و هريك از شاعران، نويسندگان و هنرمندان از ديدگاه خود با اين موضوع همراه شده و به شرح سخن مي‌پردازند.
در ادامه هادی مشهدی در سخنان خود با عنوان «حافظ و گذار از دام‌چاله‌ها» گفت:
بیستم مهرماه روز بزرگداشت‌ لسان‌الغیب حافظ شیرازی است. حافظ را می‌توان رفیق گرمابه و گلستان ایرانیان تلقی کرد،  بدون اغراق می‌توان تاکید کرد، خانه‌ای در ایران نیست که دیوان او را بر طاقچه نداشته باشد و می‌توان گفت ایرانی سال تازه‌اش را بدون او آغاز نمی‌کند. انس ایرانیان با حافظ روز به روز فزونی می‌یابد و غزل روان او بیشتر در لایه‌های زیرین زندگی‌شان رسوخ می‌کند. این همه دلایلی اندک هستند برای تقلا بر شناخت روز افزون او.
پس از آن نيز استاد بهاء الدين  خرمشاهی  با موضوع «چگالی بی‌سابقه‌ معنا» به سخنراني پرداخت. وي ضمن تاکید بر شخصیت چند وجهی حافظ، خاطرنشان کرد که در خصوص هر یک از آن وجوه می‌توان مباحثی طولانی عرضه کرد. وی در شرح فهرست‌وار برخی از آن‌ها گفت: به اعتقاد من حافظ بزرگ‌ترین متفکر ماست؛ خواهند گفت ملاصدرا و
ابن سینا و خیام را هم داریم، برخی حافظ را ذیل بر خیام دانسته‌اند در این رابطه باید گفت که او یک مضمون بزرگ دارد که بسیار زیبا بیان کرده است، مضمونی اندوهگین در ارتباط با مرگ؛ حافظ هم همین اندوه را دارد، ولی بسیار شیرین بیان کرده است، شور زندگی در او بیداد می‌کند. هیچ‌کس به انداره‌ او فرصت ثبت حیات را غنیمت نشمرده است.
وی در شرح دیگر ویژگی حافظ گفت: او فقط ادیب نیست، تمامی ذهن او را ادبی‌زدگی اشغال نکرده است، به دنبال لفاظی نبوده است. او ادب پژوه و بلاغی و قرآن‌شناس بوده است. قرائت‌های مختلف و دگرخوانی‌های قرآن را به خوبی می‌شناخته است، به احتمالي مفسر هم بوده است. استفاده از مضامین قرآنی در شعر حافظ بسیار دیده می‌شود. از این رو من بر این نكته تاکید دارم که قرآن‌شناسی مقدمه‌ حافظ‌شناسی است، اگر قرآن را نشناسیم، ادبیات فارسی و عربی بر ما مکشوف نمی‌شود. دانستن قرآن مفتاح بزرگ ادبیات و عرفان قدیم است.  آشنایی به هنر دیگر ضلع وجودی حافظ است.
خرمشاهی در این رابطه گفت: او کلام زیبا می‌آفرید آن‌چنان که امروز ما معتقدیم موسیقی می‌دانست. باستانی پاریزی مقاله‌ مفصلی در این ارتباط نوشته و این فرض را اثبات کرده است. از دیگر ویژگی‌های حافظ می‌توان به متکلم بودنش اشاره کرد. علم کلام اشعری را می‌دانست، اندکی هم به اشعری‌گری اعتقاد داشت و البته گرایش‌هایی هم به معتزله؛ این‌ها همه‌ وجوه و اضلاع او هستند. علاوه بر این‌ها بلاغت هم می‌دانست.
خرمشاهی بر روشن‌فکر بودن حافظ به معنایی مشابه آن‌چه امروز از این واژه بر می‌آید، تاکید کرد: برخی روشنفکری و برخی مفاهیم مشابه را خاص امروز می‌دانند و نسبت آن‌ها را به قدما غلط می‌پندارند. اما می‌توان او را به این اعتبار که بسیار چیز‌ها می‌دانست، مسئول، معترض و آگاه به علوم زمانه‌ خویش بود روشنفکر خواند. دیگر این‌که حافظ بسیار معناگرا بوده است. این چگالی و فراوانی معنا در بافت شعر او در شعر عرب و شعر فارسی بی‌سابقه است. استقلال در ابیات غزل امکان انقلاب در غزل را برای او مهیا کرده است.
وی ادامه داد: حافظ منتقد و حتا اصلاح‌گر اجتماعی بوده است، او نه تنها جامعه‌ زمان خود را اصلاح کرده است، بلکه برای اصلاح زمانه‌های دیگر هم کوشیده است. شفیعی معتقد است که تمام طنزهای حافظ، متوجه مسائل دینی است، من معتقدم که این گونه نیست. در پاسخ به او نزدیک به هفتاد بیت مثال آوردم که طنز است اما ربطی به دین ندارد. باری او هنرمند به معنای امروزین کلمه است. بسیاری از شعرای قدیم هنرمند نبودند، ادیب، عروضی، قافیه‌شناس و بلاغت‌شناس بودند، نظمی می‌گفتند و شعر می‌نامیدندش. دیگر ویژگی او این است که از دیگران استفاده کرده است. هیچ‌کس در تاریخ شعر فارسی به اندازه‌ی او این اتفاق را صورت نداده است. قولی هست که در نقل مضامین، شعر را متعلق به کسی می‌داند که آن مضمون را به بهترین شکل عنوان کرده باشد. بدون مبالغه، مضمونی را ندیدم که حافظ از دیگری گرفته باشد و بهتر از او نگفته باشد.
خرمشاهی در انتها با تاکید بر انقلاب حافظ در غزل و بیان معانی زندگی در آن قالب گفت: مضمون، رابطه‌ درون شعری دارد، اما حافظ معناگراست، به نظر من ما متفکری هنراندیش‌تر از او در تاریخ ادبیات‌مان نداریم. او یک چند ضلعی متفاوت است، به همین جهت هم شعرش متفاوت است.
در ادامه خسرو سینایی  ضمن بازگویی نقل قولی مبنی بر عدم ارتباط سینما و شعر موضوع بحث خود را «ارتباط تنگاتنگ شعر، سینما و هنرهای دیگر با یکدیگر» عنوان کرد و در این خصوص گفت : در محدوده‌ فرهنگ‌هایی که کم و بیش شناخته‌ام، برای من، سه اوج دست‌نیافتنی وجود دارد. در موسیقی یوهان سباستین باخ؛ در هنرهای تجسمی
میکل آنژ و در شعر خواجه شمس‌الدین حافظ. دانشجو که بودم گاهی برای فرار از سوز سرمای زمستانی شهر وین به کلیسایی که سر راهم بود، پناه می‌بردم و ساعتی در آن‌جا می‌نشستم. غالبا کسی در آنجا آثاری از یوهان سباستین باخ را با ساز ارگ تمرین می‌کرد. آن موسیقی در آن خلوت و تنهایی کلیسا، چنان مرا به عالمی روحانی نزدیک می‌کرد که مولانا، شوریده‌ترین شاعر بزرگ‌مان را یاد می‌کردم که می‌گوید: مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم.
وی ادامه داد: وقتی به تندیس‌های میکل آنژ نگاه می‌کنم، وقتی که مجسمه‌های «داوود» یا «ترحم» را می‌بینم، بی‌اختیار در برابر عظمت، تناسب و در عین حال ظرافت وجود انسان، سر تعظیم فرود می‌آورم و خود را در مقابل انسان بودن مسئول می‌بینم و باور می‌کنم که اجازه ندارم حقیر باشم. برای من فردوسی نماد حماسه و بزرگی‌ است، سعدی نماد خرد و جهاندیدگی‌ و مولانا نماد رهایی و شوریدگی. اما دوستی دارم که می‌دانم دوست بسیاری از شما نیز هست. نامش شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ و ملقب به لسان‌الغیب است. شاعر و پژوهشگر فرزانه و فروتن.
سینایی، در جمله‌ای به نقل از خسرو شافعی، انس با حافظ را توصیف کرد: «زبانش آن‌چنان ساده و آشناست که گویی ترانه‌اش را از عهد گهواره شنیده‌ای، آن‌چنان با رمز و معما می‌گوید که پنداری پیامی است که از کهکشان‌های دور می‌رسد»!
نوجوان که بودم من هم به جرگه‌ بی‌شمار مریدان خواجه شمس‌الدین پیوستم. در‌‌ همان سال‌های نوجوانی روزی تفالی زدم و از او پرسیدم: «خواجه من عاقبت به جایی می‌رسم؟!» خواجه با مهربانی به من جواب داد: مژده‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید/ که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید. امیدی که آن روز دوستم به من بخشید، آن‌قدر تکانم داد که هنوز هم پس از نزدیک به شصت سال، برای تحقق گفته‌اش می‌کوشم تا نزد او شرمنده نشوم. گرچه طی سال‌ها خیام بزرگ را هم باور کرده‌ام که گفت: سرتاسر آفاق دویدی، هیچ است/ و آن نیز که در خانه خزیدی، هیچ است. و بالاخره این‌که:  ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز.
 وی در شرح ارتباط سینما شعر گفت: اگر شاعر باشی، شعر در ذهن تو شکل می‌گیرد. بقیه‌ آنچه برای انتقال ذهن و احساست به دیگران به کار می‌گیری، ابزار کار توست: کلام، اصوات، نقش‌ها و رنگ‌ها و بالاخره ترکیب همه‌ این‌ها در یکدیگر. یعنی آن‌چه که برای انتقال شعری که در ذهن است به مخاطب به کار می‌رود، فقط ابزار است. فلینی، سینماگری که بسیار مورد علاقه‌ من است، می‌گوید: «من از آن کارگردان‌های سینما نیستم که حرکات دوربین را قبلا تعیین می‌کنند. چون آن‌ها به طور طبیعی شکل می‌گیرند. همه چیز به قدرت تخیل مربوط می‌شود. من فیلم را در ذهن آماده دارم؛ فقط سعی می‌کنم آن را بسازم.» و مگر می‌توان بدون قدرت تخیل شاعر بود؟!
سینایی، مشروط به پذیرش این اصل که قدرت خلاق تخیل شاعر را می‌سازد، بر این اصل تاکید کرد که در این‌صورت، دیگر ابزار انتقال آن تخیل خلاق اهمیت ندارد. وی تاکید کرد: او به احتمال زیاد ابزاری را انتخاب می‌کند که بر آن تسلط بیشتری دارد. شاعر امروز، حتا در جایی که کلمات را به عنوان ابزار بیان ذهنیتش به کار می‌گیرد؛ در بسیاری موارد دیگر در بند وزن و قافیه نیست. یک ذهنیت شاعرانه‌ خلاق می‌تواند حتا «روش نثر» را در داستانی به کار برد و حاصل کار شاعرانه خواهد بود. بوف کور مصاديق روشنی در تایید این ادعاست. «... شب پاورچین، پاورچین می‌رفت. گویا به اندازه‌ی کافی خستگی در گروه بود. صداهای دوردست خفیف به گوش می‌رسید؛ شاید یک مرغ یا یک پرنده‌ رهگذری خواب می‌دید، شاید گیاه‌ها می‌رویید».



:: موضوعات مرتبط: حافظ/سعدی /مولانا , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , غزل , کلاسیک , سبک , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 429
نویسنده : آوا فتوحی


جستاري در غزل امروز  جستاري در غزل امروز پيش درآمد: ابتدا قرار بود در اين مجال به بحث پيرامون غزل امروز بپردازيم اما هرگونه كنكاش بدون بررسي تبارشناسانه آن ناممكن به نظر مي رسيد. پس بدين خاطر مقاله به دو قسمت تقسيم شد: ابتدا بررسي مختصري پيرامون شكل گيري اين جريان در اواخر دهه 40 و  بررسي شعر چند تن از افرادي كه بطور مشخص تر در اين سالها جريان شعر نئوكلاسيك را هدايت كرده اند؛ سپس ادامه مقاله با تحليل جزءنگرانه غزل امروز در دوجبهه موازي! درضمن براي جلوگيري از هرگونه سوء تفاهم از به كار بردن اسامي در بحث پيرامون دو جريان فرضي حاضر در غزل امروز خودداري نمودم. باتوجه به نيّت من از نوشتن اين مقاله بخش ابتدايي آن داراي ضرباهنگ تندتري بوده و بيشتر به اسامي و اشخاص مي پردازد تا آنچه در متن اين حركات مي گذشته است و بعد با رسيدن به غزل امروز با انتخاب ريتم كندتر سعي در باز كردن قابليتها ، مشكلات و نقد سطحي آنها (البته با توجه به محدوديت اين مقاله) داشته ام وگرنه نقد اين جريان ها خود مجال مفصلي را طلب مي كند. ضمنا اين نكته را نيز بايد متذكر شد كه مطمئنا ريشه غزل نئوكلاسيك نه در آنچه ذكر خواهد شد بلكه در نيما ، ايرج ميرزا وحتي پيش از آن يافت مي شود و حتي در آنچه آمده است نيز جاي نام بسياري از افرادي كه در شكل گيري وهدايت اين جريان نقش داشته اند خالي است.(1) كه مطمئنا علت گذشتن از آنها نه فراموشي ومسامحه بلكه پرداخت بيشتر به غزل امروز به جاي بيان تاريخ ها واسامي است! بخش نخست : حسين منزوي در سال 1350 مجموعه «حنجره زخمي تغزل » را به چاپ رساند دراين مجموعه، غزلهايي نظير« درياي شور انگيز چشمانت… » هرچند بسيار كم تعداد ، خبر از تغييري عمده در غزل فارسي مي دادند تغييري كه شايد تجربه هاي «ايرج ميرزا» و «عشقي » براي تلفيق زبان و دغدغه هاي نو با حفظ قالب وصنايع ادبي بدون غلتيدن در ورطه ژورناليسم را مي توانست به كمال برساند. خود منزوي با اشاره به غزل « لبت صريح ترين آيه ي شكوفايي است…»(2) دراين باره مي گويد: « نخستين غزلي كه از من چاپ شد منظور غزل در حال وهواي تازه اي است كه راهي را درغزل امروز گشود اين غزل بود درمجله فردوسي سال 1347»(3) متأسفانه چاپ كتاب بعدي منزوي يعني «از شوكران وشكر» سالها به تعويق افتاد و تنها در سال 1368 اين مجموعه به چاپ رسيد كه شامل پاره اي ازآثار نئوكلاسيك موفق او نظير« زني كه صاعقه سا آنك …»(1353) بود اما كتاب «عشق در حوالي فاجعه» كه به فاصله نزديكي از آن چاپ شد جدا از آنكه حاوي بخشي از بهترين آثار او بود به همراه مجموعه «ازكهربا وكافور» توانست چهره زني را در غزل نئوكلاسيك تبيين كند كه از معشوق درشعر گذشته ، فراتر رفته و داراي شخصيت پردازي وحركت در طول وعرض روايت بود. اين رويكرد بر يكي از جريانهاي مهم غزل امروز(جريان اول) تاثيرات فراواني را به صورت مستقيم يا غيرمستقيم گذاشت كه در همين  مقاله به بررسي آن خواهيم پرداخت. مجموعه هاي   بعدي منزوي تا زمان مرگش به هيچ عنوان قابل بحث و مقايسه با كارهاي قبلي او نبود. زبان منزوي هرچند امروزي ست اما صلابت خاصي دارد كه تركيب آن با محتواي عاشقانه غزلها پارادوكس دلچسبي را به دست مي دهد اما جدا از اين زبان امروزي ونگاه زميني او به معشوق ، شعر منزوي همان دغدغه هاي انسان قرن هفتم را دارد! ابيات داراي استقلال معني و در پي كشف وتكانه و از آن طرف استفاده بكر از قافيه و رديف هستند. منزوي بيش از آنكه محتواگرا باشد به ايجاد زيبايي درسطح غزل فكر مي كند البته قابل ذكر است كه مهارت او نيز در شعرهاي عاشقانه زميني بسيار بيشتر است وهرجا به آن زن ملموس پرداخته قدرت بيشتري راازخود نشان داده است. درهرصورت منزوي تا پايان عمر نيز همان مسير ابتدايي را ادامه داد وبه تجربه جديدي در زمينه غزل دست نزد. دركنار او« سيمين بهبهاني» نيز چاپ مجموعه هاي خود را از سال 1330 آغاز كرده بود اما مجموعه هاي آغازين او نظير «جاي پا» و« مرمر » تنها شامل چهارپاره ها و غزلهايي است كه به هيچ وجه نمي توان بعنوان غزل نئوكلاسيك از آنها صحبت به ميان آورد. اما در مجموعه « رستاخيز»(1353) كم كم آثاري ديده شد كه به نوعي بيانگر حركت او به سمت غزل نئوكلاسيك بودند بخش 1

 



:: برچسب‌ها: غزل , شعر نو , کلاسیک , شاعر , کتاب , ,
تاریخ : جمعه 17 آبان 1392
بازدید : 1171
نویسنده : آوا فتوحی

 مکتب باربیزُن

 اوایل قرن نوزدهم میلادی در فرانسه نقاشی مناظر به تنگی توسط ظریف طبعانِ محافظ کارِ آکادمیِ فرانسه احاطه شده بود. نقاشان و مجسمه سازان شدیداً تحت سنت نئو کلاسیک به منظور تقلید از هنر رنُسانس و عهد عتیق مورد تعلیم قرار می گرفتند.از طرفی به دلیل سلسله مراتبی که آکادمی در مورد موضوعات تاریخی پذیرفته بود اجازه نقاشی صِرف (خالص) طبیعت داده نمی شد و در بهترین حالت نقاشان تنها اجازه کشیدن نقاشی ایده آل منظره ای را داشتندکه که از شعر های باستانی پیروی می کرد.

م نگاهی به سبک های نقاشی.(قسمت سیزدهم.)

گوتیک Gothic:

از نظر ریشه شناسی واژگانی گوتیک هم معنا با واژه بربری (وحشی) که رفته رفته توانست معنای دیگری را القا کند.

گوتیک سبک هنری قرون وسطایی است که در نیمه ی دوم قرن دوازدهم میلادی درفرانسه رشد و سپس به سایر کشور های اروپایی منتقل شد.در اواخر قرن چهاردهم دیوان عالی هنر گوتیک بین المللی شروع به رشدکرد و تا اواخر قرن پانزدهم به این روند ادامه داد.

نقاشی که بتوان آن را گوتیک نامید تا حدود سال 1200 یا حتی 50 سال پس به وجود آمدن مجسمه سازی و معماری گوتیک پدیدار نشد.



:: موضوعات مرتبط: سبک های نقاشی , ,
:: برچسب‌ها: سیک , نقاشی , گوتیک , فرانسه , قرن , کلاسیک , ,
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
بازدید : 1252
نویسنده : آوا فتوحی

 

نو کلاسیک  

نزد نویسندگان نو کلاسیک انسان هدف ادبیات است و چون شعر بازتاب زندگی انسان هاست، پس باید جنبه ی

ارشادی داشته باشد و از زیبایی نیز بی بهره نباشد. از نظر آنان، انسان جزیی از زنجیره ی بزرگ هستی است

و در این زنجیره، از مقام و موقعیت معینی برخوردار است، از این رو باید هدف هایی را بجوید که دستیابی به آن ها

برایش امکان پذیر است و در این راه از غرور و افزون طلبی بپرهیزد. بنا به دلایلی که ذکر شد، از دیدگاه نوکلاسیک،

انسان در زمینه هنر و ادبیات نیز نمی تواند فارغ از قید و بند و محدودیت عمل کند و ذوق و قریحه هنری اش باید

تابع قوانین و نظم معینی باشد. به همین دلیل دوران نوکلاسیک ها را عصر "طبیعت نظام .یافته" نیز می نامند

در تاریخ ادبیات انگلستان، به شعر دسته ای از شاعران که در میانه ی سده ی هجدهم می زیستند و بر خلاف

شاعران نوکلاسیک عصر خود، به مضامین اندوهناک و رازگونه می پرداختند، شعر مکتب گورستان اطلاق می شود.

این شاعران بیش تر به مرگ و صحنه های تیره و راز آلوده توجه داشتند و آثارشان مقدمات برخی از جنبه های

اندوهگنانه در مکتب رمانتیسم را فراهم آورد. شاعران اصلی این مکتب پارنل، روبرت بلر و ادوارد یانگ بوده اند

ولی مشهورترین شعر این مکتب را با نام "مرثیه ای در گورستان دهکده" توماس گری سروده است

 



:: موضوعات مرتبط: مکاتب , ,
:: برچسب‌ها: کلاسیک , مکتب , طبیعت , قوانین , هنر , هنرمند , ادبیات , ,
تاریخ : دو شنبه 1 مهر 1392
بازدید : 1030
نویسنده : آوا فتوحی

  

قطعه

"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام

ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.

......................الف///////// ...................... ب
...................... ج ////////// ...................... ب
...................... د ////////// ...................... ب

قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند.

قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین

اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را درقالب قطعه سروده است.

پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ......

شکل تصویری قطعه به شکل زیر است:



علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک

قصیده برداشته شده باشدو در واقع قطعه ای از یک قصیده است.

نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست

پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است

خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟

او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!!

(انوری)
 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شاعر , قطعه , غزل , ترانه , تصنیف , نو , کلاسیک , سپید ,
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
بازدید : 1253
نویسنده : آوا فتوحی


بنام خدا
موسیقی حلال مشکلات انیشتین
از سال 1902 تا 1909، زمانی که انیشتن 6 در هفته مشغول مطالعات و تحقیقات فیزیکی بود ،موسیقی موتزارت به عنوان
منبع تغذیه روح او بشمار می رفت و اساس تفکر خلاقه اش را تشکیل می داد.ممکن است این دو موضوع بیش از آنچه به نظر می رسد به هم مرتبط باشد. انیشتن در یکی از سخنرانی های خود
اظهار داشته بود:در حالیکه خلاقیت بتهوون بر کسی پوشیده نیست.اصالت موسیقی موتزارت او را در جهان جاودان و در انتظارکشف باقی نگه داشته است.انیشتین معتقد بود در ماوای مشاهدات و تئوری های فیزیک،موسیقی نهفته شده ،و یک هارمونی از پیش ساخته شدهبین این دو ، تقارن و هماهنگی می آفریند.قوانین موجود در طبیعت،از جمله قانون نسبیت نیزمانند توانایی موسیقی موتزارتدر انتظار کشف شدن توسط افرادی با قوه شنوایی بخصوص بوده اندبنابراین ارائه تئوریهای گوناگون تجلی یافته از تفکر ناب فردی همچون انیشتن چندان دشوار و دور از ذهن نخواهد بود.گفته های وی حاکی از اینستکه او مجذوب موتزارت بودو ارتباط عمیقی بین خلاقیت های ذهنی اش با این آهنگساز یزرگ احساس می نموداما می دانیم انیشتن در زمان تحصیل شاگرد خوبی نبودولی به موسیقی بعنوان روزنه ای برای بیان هیجانات و احساسات درونی علاقه داشت زمانی که پنج سال بیشتر نداشت به فراگیری ویولون پرداختاما متاسفانه پس از گذشت زمانی اندک تمرین های خشک و بیش از اندازه به نظرش سخت آمد و با پرتاب صندلی به طرف استادش او را از خانه بیرون راند او در سن 13 سالگی برای اولین بارسونات های موتزارت را کشف کرد.پس از آن از ارتباط شگفت انگیز انیشتین با آثار موتزارت آغاز شدهنس بیلند از دوستانش گفته که زمانی که انیشتین در مقابل من ویولنش را بدست گرفت و شروع به نواختن کردبرای اولین بار اصالت موسیقی موتزارت با خلوص کامل در مقابلم پدیدار گشت.
از سال 1902 تا 1909، زمانی که انیشتن 6 در هفته مشغول مطالعات و تحقیقات فیزیکی بود ،موسیقی موتزارت به عنوان
منبع تغذیه روح او بشمار می رفت و اساس تفکر خلاقه اش را تشکیل می دادموتزارت در نوجوانی با آثارش حیرت همگان را بر می انگیخت در حالیکه انیشتین زندگی کولی واری را برای

خود برگزیده بود .ظاهر نا متعارف اوبا موهای بلند و عشق و علاقه اش به موسیقی و فلسفه بیشتر او را شبیه به شعرا میکرد .اما اشتیاق او به نوازندگی تا اندازه ای بود که همواره حضار را مفتون خود می نموداو بارها از توانایی موتزارت در ساخت قطعاتی برجسته سخن گفته .خود او در سال 1905 زمانی که فرضیه نسبیت را مطرح کرددر آپارتمانی بسیار کوچک با مشکلات مالی و خانوادگی بسیاری دست به گریبان بود.
در بهار همان سال او 4مقاله ارائه داد که به منزله تحولی در دنیای علم تلقی شد نظریات او در مورد فضا و زمان که از دید فیزیکی نا متناسب بنظر می رسیدزیبایی و ظرافت طبیعت را در خود نهفته داشت. تئوریهایی که در آن ساختار و وحدت باطنی که او در آثار باخ و موتزارت کشف نموده بود به چشم می خورد.
وی در کشمکش های خود با مفاهیم بسیا ر پیچیده ریاضی که به نظریه نسبیت ختم شداز زیبایی و اصالت موسیقی موتزارت الهام گرفته است
پسر بزرگ او در این باره میگوید هر زمان که پدرم احساس می کرد در کار خود در موقعیت های دشوار قرار گرفته و به ته خط رسیده به موسیقی پناه می برد که معمولا حلال مشکلات او بود
انیشتن احساس نمود که در رشته خود مانند آنچه که موتزارت
در موسیقی انجام داده موفق به پرده برداری از پیچیده گی های جهان هستی شده است او گفته که نادیده گرفتن زیبایی و افسون موجود در تئوری نسبیت برای افرادی که موفق به درک کامل آن
شده اند کاری بس دشوار است. این در حقیقت تئوری نگرش یک فرد در مورد ماهیت جهان است.ودر کمال ناباوری او با بکار گیری مفاهیم و فرمولهای پیچیده ریاضیات پدیده هایی چون سیاه چاله ها را آشکار توجیه و تعریف کرده است و در اصل همان تحولی که موتزارت در موسیقی انجام داد انیشتین در فیزیک کلاسیک بوجود آورد.و مقدمات ورود به عرصه فیزیک اتمی را فراهم آورد. همانطوری که آثار موتزارت نقطه عطفی در دنیای موسیقی است فعالیت های انیشتین نیزدر حیطه علم و دانش بوده است.در سال 19079 کنسرتی به مناسبت صدمین سال تولد انیشتین برگزار شدو جولیارد در منزل انیشتین در امریکا به اجرای کنسرت پرداخت.روبرت من میگوید:هر چند پروفسور انیشتین تمرین چندانی نداشت و اغلب به نت های نوشته شده مراجعه نمی نموداما ظرافت انگشتان ، هماهنگی و تمرکز او در نواختن بی نظیر بود.



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: انیشتن , موسیقی , کلاسیک , موتزارت , باخ , علم , دانش , اتم , فیزیک , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com