آوا رضایی (فتوحی) نقدی بر کتاب شکل دیگر من مجموعه رباعی ایرج زبردست رباعیات خیام ساختار ریاضی دارند و شکلی از (problem ) را مطرح میکند.و گاهی به حالت تعلیق در میآورد.یا انکار میکند ویا اثبات. این خصوصیات را رباعیات ابوسعید ابی الخیر،حافظ و مولوی ندارند.زیرارباعی نامبردگان از رباعیات وصفی(discritive )هستند که از اولش یک حالتی راوصف می کنند.حالا شاعران مضمون ساز هم که برایشان لفظ معنی دارد و دلالت صراحت ندارد و در شعرشان لفظ معنی صریح است به دو شکل است 1-لفظ مجازی 2- لفظ حقیقی. مثلا می گوییم شیر آمد .به عنوان مثال علی جانشین شیر شده و بدلیل دلیری و شجاعت بیان مجازی می شودو ما از زمینه کلام می فهمیم که در رابط دلیری بیان شده است.لفظ در شعر کاذب و صادق معنا ندارد ولی دلالت معنا دارد.در رباعیات ایرج زبردست کتاب شکل دیگر من که مجموعا26 رباعی است.(ص 38 حکایت) در ساعت من، حکایتی ناپیداست در ساعت من ،قطره هزاران دریاست این عقربه ها که گِرد هم می چرخند انگار یکی شمس و یکی مولاناست در اینجا ارتباط قطره و هزاران دریا خیلی بعیده/قطره حکایتی است که در این ساعت است.شاعر می بایست از نظر لفظی دنبال مطلبی که در مصرع اول مطرح کرده بود باشد.و قصه ای که نامعلوم است باید عبارت در طراز همان الفاظ حرکت کند.عقربه ها در ساغت بدنبال هم می چرخندو گِرد هم نمی چرخند.مصرع آخر ارتباط موجهی با مصرع اول ندارد.ما منتظریم که بفهمیم حکایت ناپیدا چیست و چون با مسئله زمان تماس گرفته و به عقربه ها که یکی شمش و دیگری مولاناست منتقل شده که گم می شوند وبدنبال هم می گشتند.این رباعی مصنوع و فاقد منطق ریاضی دار رباعیات خیام است.پاسکال ،خیام، انیشتن، نیوتن،همه ریاضی دان بودند.نیوتن : خدا ساعت ساز جهان است که این تفکر ریاضی دارد.تفکر ارسطویی که به موجود زنده و بالندگی و رشد توجه می کند(مثلا خدا را به گل زیبایی که شکفته شده توصیف می کند) خیام دو نوع رباعی دارد1- رباعیات ریاضی دارکه ساختار جبری داردو مثل معادله جبری است و کسی نمی تواند مثل او بگوید چون کسی ریاضی را به اندازه خیام نمی شناسد.2-رباعیات وصفی. دمکریسیوس می گوید: ذرات جهان ذره ذره اتمند.(اینجا ترکیب و ارتباط از بین می رود). عرفایی هم در قالب رباعی شعرهای عاشقانه ای گفته اند چون ابوسعید ابی الخیر و دیگران. گاهی رباعی یک نوع شعر خاصه که با ترنم مردم حساس و عاشق پیشه ویا رند لا ابالی همراه بوده است.که عده ای از این نوع استفاده کرده اند.اما در شکل دیگر من (ص.48) روحی است که در تن است ،حالا این شکل --------- ماه شب روشن است، حالا این شکل ----------- آن چشم معطر ازل می داند شکل دگر من است، حالا این شکل ------------- خوب روی تصویر باید فکر کرد نه حرف یا حروف. زیرامی گوید شکل و بهتر است مصرع آخر رباعی که می بایست مخاطب را کن فیکون کند و نتیجه گیری باشد همین شکل باشد و شکل ها در مصرع اول و دوم خذف شود.البته ناگفته نماند که در مصرع سوم چشم معطر ازل که منظور خداوند است خوب استفاده شده اگرچه پدیده و واژه ی نویی نیست. (ص 45-نماندن)
تاریکی وقت و غربتی بی پایان لمس تن شب ،قدم زدن در باران مانند نباش و باش، تنهایی و کاش مانند نماندنت که ماندم با آن در وقت مشکل دارد.تاریکی را به معنای ایهام گرفته و زمان مبهم است/غربت به معنای تنهایی بکار رفته و لمس تن شب که از فروغ گرفته (دست بر پوست کشیده ی شب می کشم)و البته بطور غیر مستقیم که بد هم نیست.تقارن برقرار کرده ودر تاریکی خیابان بهتر است که قدم بزند و پوست شب را لمس کند و می گوید در غیبت و نماندن تو دارم زندگی می کنم.تنهایی و کاش(کاش به معنای تمنا و آرزو)که البته از نظر فرم کارتوفیق حاصل کرده و خوب است. (ص42.او) آغوش سپید بامدادم او شد آرامش ناگهان یادم او شد آن سوی کسی نیست، کسی را دیدم آیینه بدست هر که دادم او شد مصرع چهارم متمم مصرع سوم است و ک موصوف لازم دارد و بجای آیینه می بایست کایینه بدست هر که دادم او شد باشد. (ص 56- تشنه) شب حادثه را اشارتی مبهم کرد از قاعده ی جهان ، زمان را کم کرد ای باور بیکرانه ، ای قوی سپید پرواز تو پشت آسمان را خم کرد چون در شب حادثه ی غیر مترقبه ای اتفاق افتاده، شب را اشاره مبهمی کرده به حادثه /که البته خود این لفظ مشکل دارد.اشاره مبهم چیست ؟ زمان را کاهش دادن/قوی سپید کنایه ای است از باور .شب، سیاهی و تاریکی فضای جامعه را حادثه وار خبر داد.که آن حادثه مرگ شاملو بود که باور بیکرانه آرادی و شعر است.و زبردست می گوید وقتی تو مردی .مرگ تو پشت آسمان را خم کرد( که بسیار اشاره ی خوبی است در مرگ شاملو)و جای تحسین است. ایرج زبردست برای بیان مطالب عاشقانه، وصفی،و انتقادی قالب رباعی را انتخاب کرده اندو در نتیجه در همان قالب محدود شده و طبعا می بایست بعنوان یک شاعرمدرن وزن راکنار گذاشته و بدنبال هارمونی برود و یا نوعی وزن درونی (قطعه) یا به فرم های دیگر هم فکر کند .مخصوصا کمپوزسیون. ناگفته نماند که تعابیر بکار رفته نشا نه ای از مدرن و مدرنیزه ندارد. مثل پشت آسمان خم شدن-داغدار آمال-انالحق زدن_فکر شکفتن-آغوش سپید بامداد –اشاره مبهم –شب حادثه – واکردن دهان و صدف –قطره و هزاران دریا –و....همه تعابیر قدیمیند.همچنین بعضی ابیات سست هستند مثل با عشق پر از لذت پرهیز شوی که معمولی و روزنامه ای است. رباعی ی فریاد عادی است ولی رباعی ی خورشید خوب است .کارهای قبلی ایرج زبردست بالاتر بود گرچه تکرار مکررات هم زیاد بود.نیما بامطالعه زیاد و تحقیقات و آشنایی با ادبیات اروپا مخصوصا فرانسه ،توانست تجددی در شعر فارسی بوجود آوردو همینطور شاملو. نویسندگان وشاعرانی که قصد دارند کاری نوو پدیده ای مدرن را بوجود آورند، مستلزم پیمودن راههایی است که بزرگان ادبیات ما طی کرده اند.با آرزوی توفیق بیشتر برای ایرج زبردست که قابلیت و توانمندی در ایشان بالقوه زیاد است.منتظر فعالیتها و آثار بعدی ایشان هستیم. (آوا رضایی)
شاعر شعر مي سرايد حالاچه غزل چه قصيده چه مثنوي و چه دوبيتي چه شعر آزاد و سپيد و غيره در هر قالبي كه باشد شعر مي گويد. يا ممكن است كه داستاني را به صورت شعر و يا نيمي شعر و نيمي نثر و يا به صورت آزاد ارائه دهد. به هر حال امروزه ديگر كمتر كسي پيدا مي شود كه مثنوي بگويد ولي همچنان شعرهاي سعدي، حافظ، خيام، فردوسي و... براي مخاطبان و جامعه جذابيت دارد، ضمن اينكه غزل سرايان بزرگي چون سعدي، حافظ، مولانا و... در باب هاي مختلف همه حرفها را زدند و تمام اما هنوز كساني هستند كه غزل هاي خوبي از خودشان به يادگار گذاشته اند. شعر بايد حس خوابيده خواننده و مخاطب را بيدار كند. شعر وقتي در ذهن شاعر است تصوير خود آگاهي شاعر است ولي وقتي روي كاغذ مي آيد ديگر به خوانندگان مربوط مي شود. گاهي شعر رقابت و نوعي گلاويزي ايجاد مي كند. گاهي شاعران درد زيستن را، دلبستگي هاي شان را، اضطرابهاي شان را در حجم و رقص كلمات و شبيه ها و تصاوير ذهني شان (Abestraction) شكل داده و درهم مي آميزند. گروهي از جوانان به شعر زیاد علاقه دارند و حتي اعتقاد دارند كه شعر هم بايد پس از شاعراني چون اخوان، سهراب، سلمان و... سبكي جديدتر داشته باشد به همين دليل ساختارشكني كرده اند و كلمات و حروف و حتي تكرار حروف را به صورت پلكاني و با مضموني جديدتر ارائه مي دهند. نمي شود پيش گويي كرد. قوه تخيل در شعر بسيار مهم است. عنصر حس آميزي، چشم خردبين شاعر، زندگي درويشي او و ديد عرفاني اش، انزواهايش، صلح و سازش او با هستي و گاهي عدم آشتي او با زندگي شاعران را طوري وسوسه مي كند كه در شعر پست مدرن خواننده را بين زمين و آسمان معلق مي كند. شايد شعر براي گروهي ملعبه اي باشد كه چه به صورت داستان چه طنز و شوخي و يا چه شعرهايي با وزن و بي وزن، اما مهم است كه شاعران و نويسندگان با محيط جديد آشنا شوند و ياد بگيرند همانطور که نیما با ادبیات فرانسه آشنا شد و توانست تجددی در شعر نو بوجود آورد و همینطور سهراب و شاملو .........و يا از طريق تجربيات ديگران كه اين مسير را طي كرده اند بياموزند و زياد مطالعه كنند و نكته مهم اين است كه شعر بايد اينجايي باشد طوري كه خواننده حس كند كه شعر مربوط به همين جاست.
روزنامه كيهان، شماره 19892 به تاريخ 15/1/90، صفحه 10 (ادب و هنر)
آوا رضایی (فتوحی) پنجره فریاد می زند: بمان تا هزار لایه تاریکی را فرو گذارم در پشت پلک روشن شب (رد پای معکوس 28) به تازگی دو دفتر شعر(سایه های آویزان ورد پای معکوس) شیراز1389سروده آوارضایی(فتوحی) به چاپ رسیده است و این هر دو مجموعه شعر نشان می دهدکه سراینده آنها درکار سرودن و چاپ اشعارخود جدیت کافی دارد و نیز نشان می دهد که سرایندگان نسل سوم و چهارم شعر شیرازحرفی برای گفتن و نغمه ای برای شنیدن دارند در حالیکه نسل اول شعر جدید سرایی شیراز اشعارشان قدیمی شده و نسل دوم که نیمه عنوانی هم دارند و هر یک مدعی است بهترین شاعر این شهر است و این ها نیز مدتی است از نفس افتاده اند وخود و دیگران را تکرار میکنند............. آوا رضایی (فتوحی) از شاعره های تازه چرخ شیراز است.به شعرو موسیقی و شعر سرودن مهر آتشینی دارد .با زحمت و کوشش فراوان راه خود را یافته است و حرف و حدیث های تازهای دارد به گفته خودش شاعر باید در گزینش کلمه های مناسب ولحن و موسیقی ویژه دقت لازم را داشته باشد چرا که اینها از مهمترین ارکان آواز ایرانی است البته میتوان پذیرفت سراینده دفتر شعر ردپای معکوس در برخی از قطعه ها ابزاری برای گردش ملودیک و در هم آمیختن نغمه ها یافته است و به این وسیله زبان جسم و جنس را از حالت بیرونی به حالت درونی تبدیل کرده است. البته نه به صورت قطعه های دارای وزن عروضی توللی بلکه به صورت سرایش آزاد دارای وزن درونی ونغمه واژه ها و تناسب کلامی جدید. این قطعه ها آنجا که آهنگ ها و دلالت های جمله ها را با آوردن جناس وتناسب لفظ ومعنا تعهد میکند به خوبی میتوانند پیوند یافتن مخاطب را با فراز های متفاوت قطعه شعر، برقرار سازند و دریافت ادراکی و ذوقی سراینده را به شنونده و خواننده دهد: نامرعی است زاویه خط چشم من و قله کوه/ وجاده ای که میدان دیدم را مشغول کرده(همان40) در حلقه فشار دل حجیم می شود (همان ،38) تصویر نقش تو/در خیال من /باده در جام است (همان،35) دو نمونه نخست زبان،زبان عادی و روزنامه ی است ونمونه سوم تعبیری قدیمی عرضه میکند و تکرار مکرر است.حافظ گفته بود ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم که در ساحت عرفان معنایی مثبت دارد.مسئله در اینجا مسئله محتوا وشکل بندی یا (فرم)نیست.مسئله مهم سویه نظری ونگاه راوی به چیز ها و آدمهاست.زمانی که دوربین شاعریا قصه نویس براوبژه ها میزان می شود، اگر این دوربین ثابت بماند،دورنمای کنش ها و چیز ها، ثبوتی را می نمایانند که در واقع وجود ندارند. پدیده ها ثابت و یکسان نیستندو هردم مانند بت عیار به صور گونه گون می آیند.مفهوم ها نیز همین طور.بنابراین اگر تصاویر دوربین هنرمند اوبژه های ثابتی را بنمایانند(مانند دلدادگی دلدار به گل ، لاله،سرو، صنوبر خرام)واقعیت تصویر شده لغزان بودن و نا پایابودن آن را نمی رساند و در نتیجه روایت شعری و بینش استعاری هنرمند، ترکیبی از تضاد ها وگونه گویی بدیعی را که واقعیت دارد، به دست نمی دهد و در هر حال به سوی مفهوم های ثابت به حرکت در می آید. در این زمینه میتوان از مفهوم <عشق >سخن گفت.عشق در معنای ساده یعنی دلبستگی شدید آدمی به آدم دیگر.در اینجا ماجرا ماجرای دلدار و دلباخته است یعنی پیوستگی شدید دو تن به یکدیگر.در کار و بار عاشقی و کامیابی (دلباخته) بین شاعران کلاسیک غالبا یکنواخت و ثابت است .ناز از سوی دلدار است ونیاز از سوی دلباخته وهجران هم غالبا حاصل این عشق نابرابرو یک جانبه است. اکنون اگر امروز شاعری بیاید و همین تم (موضوع)را به فرم تازه در آورد،نمیتوان گقت شعر مدرن سروده است. واقعیت برونی با گرایش شخص به اوبژه ها از نظر گاه نسبی بودن و آنجا در ژرفای رویاهاو تخیل های او به هم آمیخته شدنش، لجظه ها و تصویر هایی می سازدپر از <وقفه><مکث> <ناپایابودن> و شگفت انگیز بودن. نباید فریب داده شده ها ونظرگاه های ثابت را خورد. در دفتر ردپای معکوس که زنی هجران کشیده و دردمند به حرف آمده،حدیث عشق،هجران و انتظار و هراس حاصل از ان ها را بیان می کند. صدای گره خورده ات به گذشته ام کشاند می خواستم رها شوم اما گره ها گرد من تحریر دیواری شدند وصدایم را نشنید هیچکس.(همان، 10) در قطعه های دیگر غالبا از کسی سخن می رود که می بایست مانند آب در آینه برود وهمچون آب بر اینه بیدار شود، یا آهسته می آید ،نگاه راوی را مهتابی می کند، تا هر دو از زندگانی پر شوند ودر وسوسه گناه حل شوند.راوی دلش هوای دلدلر دارد،پس آینه را می چرخاند،دست بر گونه ، با دهانی به شکل خاطره،حلول می شود در خودش ودر غربت نگاه خود می چکد....... کوتاه سخن اینکه راوی به تعبیر فروغ فرخ زاد <زنی > است دردمند در آستانه فصلی سرد،تنها و جفا دیده کسی که صدای <او>را می شنود در خود که پیر می شود. همین جا سخن ازنقطه های انتظار است تا فاصله دلدار، مشت کوبیدن به باد و خیره ماندن به نقطه ای دور، وسایه های غبار گرفته در پریشانی نیمه شب و مهمتر از همه ردپاها ، پاهایی که بسوی گذشته بسوی دوردست خیز بر می دارند، اما در واقع پیش نمروند باژگونه میروند: امروز بیا که من باید در تو راه بروم تا فردا تا رد پای معکوس 0همان،103) پس راوی بالا نمی رود ،پیش نمیرود، فرو می رود و خلاصه انکه اوکه قلبی سبز دارد، جفتش را درپروازی تلخ فرا می خواند.(همان،93)در این فراز ها فرم تازه ای دیده نمی شود. آنچه به بیان آمده در شکل شعرآازاد شاملویی افتاده و پیام شعر بر آن سوار شده. البته در بغضی از فرازهای هر دو دفتر شعر سراینده- به ویژه در کتاب سایه های آویزان تازگی و آشنایی زدائی از لحاظ تصویر سازی ها و تعابیر،هست: زخم خاکستری شعرسپیدم را سیاه می کند (سایه ها....23) وقتی تو با منی/درختان/در سپیدی سرد/هم/شکوفه می دهند(همان 45) می بینیم که در همه این نمونه ها راوی خود را در عناصر بیرونی طبیعی پنهان می کند.اجزاء جمله ها مدام به سوی انتزاع در حرکتند. محسوس و ملموس و گوشمند نمی شوند. روشن نیست دلدار موصوف چه شکل و شمایلی دارد ؟ کوتاه یا بلند بالا است ؟ اطوار و رفتار و گفتارش چگونه است ؟ شوخ و بذله گوست یا عبوس و ترشرو ؟ چرا رفته است و کجارفته است فقط در ایجا دلباخته جفا دیده در انتظار است و وجوه این انتظار را بین می ند، گله و شکوه و مویه می آغازد، خود را به درودیوار می زند تا دلدار را باز آورد که غالبا ممکن نمی شود، طفیل لحظه ایست سبز ازبا او بودن. این ها همه ابستراکسیون (انتزاع) حالت دلباختگی و انتظار است. چکیده سخن این است که راوی بسیار به خود مشغول است و از مرز حالات انتظار و در ماندگی بیرون نمی رود: گم گشته زنی است در نفسش ودرختی که بیرون می آورد ریشه هایش را تا دفن کند در گودال دگری (همان،53) اشعار هر دو دفتر از بسیاری جهات زیر نفوذ طرز بیان و امپرسیونهای شاعرانه فروغ فرخ زاد و منصور برمکی است(واین یکی در برخی موارد کاربرد افعال لازم، متعدی در شعر برمکی را به یاد می آورد)ثاثیر تعابیر فروغ البته زیاد تر و نمایان تر است: پرنده فروغ بود که گریخت (همان،36) وگاه کار راوی به نقل قول صریح می کشد:تا بشکافد پوستم از حس باروری (همان،11) یا: می خواند آوای هستی را از پشت شلک نگاه زنی که گفت: تنها صداست که می ماند (همان ف37) د رواقع برخی از قطعه ها از جمله قطعه (32) کتاب ردپا....(توهمی عصیان کرد.... تندبس عاطفه در میادین شهر حراج خواهد شد.. ... رباط های بی هویت....) نسخه بر داری تولدی دیگر از فروغ فرخ زاد است بی آنکه از وصف حالات بیرون امده باشد. راوی اساسا به وضعیت آدمها و اشیا نپرداخته و در مرحله وصف آنها متوقف شده است.اشعار هر دودفتر البته زنانه است.اما چون سراینده بیان حالات می کند، تاثیر بیشتر اشعاراوموقتی واختصاصی است. شعر و قصه مؤثرو عمومی ،شعری است که هر دو سویه انتزاعی وواقعی و ملموس را داشته باشد، تعابیر حسی به خواننده شعر کمک می کند در مثل چراغی داشته باشد در سلوک در تاریکیهای نامحسوس و نادیدنی برای دیدن رد پاهایی در جاده ای متروک ودر مقام راهنمایی برای پی بردن به عواملی که گر چه با ما بیگانه نیست اما در نظر نخست دور از دست ونا آشنا می نمایاتد اما در واقع از تجربه ای که ممکن است هر یک از ما در لحظه هایی از زندگانی داشته باشیم خبر میدهد. امیلی دیکنسون شاعره امریکایی در پاسخ ناشر آثارش که از وی عکس اش را نیز خواسته بود - نوشت آیا بدون عکس هم قبولم دارید؟ باید بگویم که من مانند پرنده الیکائی کوچکم با موهای سرخ و وزوزی، درست مانند تیغ های درخت بلوط (امیلی دیکنسون،ترجمه سعید سعید پور،12 ، تهران 1379) این شاعر دردمند که بسیارمضطرب و تنها بود بطور مستقیم از خود حرف نمی زند، ازرنج های خود فاصله می گیرد و آنها را بصورت واقعییتی ملموس و گوشمند می بیند. کلام او ساختاری دو گانه دارد هم از لحاظ فرم و هم از سویه معنا، در شعر او صوت و لحن و معنا با یکدیگر عجین شده و با تکیه بر این عوامل(تساوی معنا و صوت)و شیئی شدگی انتزاعها، گویی موضوعهایی را که عرضه می دارد، در دانستگی اش می درخشد. به این فراز شعر او نگاه کنید: اگر قرار بود پاییز بیایی تابستان را کنار می زدم با نیم لبخندی و تکان دستی همچون کد بانویی که مگسی را(همان 170) تابستان را با تکان دستی کنار زدن، استعاره ای شگفت آور، تازه و دور از دانستگی است،زود به ادراک خواننده شعر نمی آید اما دیکنسون با تشبیهی آشنا و نزدیک ، استعاره غامض یاد شده را ملموس می کند. اتفاقا آوار ضایی به ویژه در دفتر سایه های آویزان که حاوی اشعار فشرده ترو پخته تری است همین گونه عمل می کند ، به ویژه در این شعر که از جمله اشعار خوب و مؤثر اوست: زنی پرتاب می شود /بر پیشانی ماه/ میگزد ماه /لبانش را(همان 34) عناصر ساده و غامض سازنده هر دو دفتر شعر:کوه،آب ،دریا موج، ستاره، ماه، پرنده، باران، دریچه،کویر، بیابان،آینه، چراغ، نور، تشعیع، دلتنگی ، رسوب کردن ، بهت، مرگ، آوار، زخم، سایه ها، سیب کال، غفلت، پرتاب شدن، گم شدن، دردنهان، سقوط ،زاده شدن زخمه-هستی، لوح سرنوشت، صدای پا و...........هر یکنشان دهنده حالاتی است از ریزش و رویش، مردن و زاده شدن،فرود آمدن و بالا رفتن،...........یعنی درگیر دو حالت متضاد بودن که زیرینترین لایه های متن را تشکیل می دهد و در واقع تدابیر سراینده تفصیل دادن این زیر لایه است. اما شکل بندی ایده ها و عاطفه ها در همه جا از این هنجار پیروی نمی کند.تعابیر گاهی در الفاظ معمولی ریخته می شود که نوشتن همانند های آن کاری ندارد. چشم هایم از حدقه تهی می شود( رد پا 81) و گاه به صورت چینش کلمه ها در صفحه جدول درمی آیند دیشب / من بودم و همهمه سکوت / و سایه ای /که آهسته از شاخه می چکید / خنجری سترگ / قلبی آویزان بر دیوار/ ونگاهی که/تنهائی ام را /بدرقه می کرد. تأثیر رویائی و شاعران شعر حجم در برخی از قطعه های سراینده محسوس است و در نتیجه شعر از حالت رومانتیک و شور مندانه بیرون می اید و مشابه می شود با جدول کلمات متقاطع و عقلانی کردن و محاسبه ای کردن ارقام و اعداد واره حالات: ریاضیات بهم ریخته اعداد را می آفریند اعداد بی حساب از هندسه های بی شکل نمایا اند وما چه ساده از برهنگی خویش شرمسار می شویم (همان 64) اشعار هر دو دفتر از انتقاد اجتماعی و چالش با زن ستیزان یا وصف تیرگی های محیط وعوامل بوجود آورنده آن تهی نیست و البته در دفتر سایه های آویزان بیشتر و بنیادی تر است. اینها از تیره عنکبوتهائی هستند که بر خاطره ها تار بسته اند، سایه صدا را به سکوت قصاص می کنند و حتی خیابانها را پشت چراغ قرمز به جریمه دادن وا می دارند. اما سراینده در بیشترین موارد آوای محزون و درد مندانه قرون زنانه را باز تاب می دهد و آشکار و نهان از وضع و حال و رنج و درد اشتیاق زنها حرف می زند.شوریدگی او فراوان ، شدید ، و مسری است وجای تأمل دارد: چشمان خیره ات /آب می کند /پیشانیم را/ تا جاری شوم (سایه ها 28) تعابیری از این قسم زنانه است. سراینده آنها را از فرهنگ کلاس مرد سالارانه به وام نگدفته است. می گویند لطف ، ظرافت ،شیفتگی در زن شدیدتر است و تأمل و خرد ورزی در مرد بیشتر است اگر این نظر درست باشد پس شدت و هیجان عشق در زن کمتر از مرد است ولی پهنای میدان آن بیشتر است و همه گوشه ها و زوایای زندگانی او را در بر می گیرد. تغزل های سراینده غالبا از همین ویژگی بر خوردار است گر چه در بیشترین موارد درد مندانه و محزون است ونشان می دهد فاصله بین دلدار و دلباخته نه پیمودنی یا دست کم بسیار دشوار است. رویهم رفته در بیان حالات دلدادگی محتاط است، واژه های ممنوع را بکار نمی برد،بیشتر به مجاز و کنایه متوسل می شود اما با این همه چون اصالت دارد، در دانستگی مخاطب باز تاب مساعدی بر می انگیزد. گوئی به زبان پرده پوشانه ای می گوید من اگر عاشق نباشم ویا دوست داشته نباشم <هیچ ام> یا طفیل لحظه ای سبز از با او بودن . می بینیم که در این گونه موارد حدیث کهنسال عشق باز به پیش نما آمده است با همان فاصله و ابعاد عاشق کش و هجرانی ادب کلاسیک پارسی در جامه ای نو ، و طبعا این سروده های محزون شرقی خبر می دهد که گمان نمی رود به این زودی التیام یابد (درد عاشق نشود به ، به مداوای حکیم)خوب این هم خالی از لطف نیست.وجهی از وجوه عشق است و اساسا چرا دور برویم مگر نه این است که عشق و زیبائی وغم به هم پیوسته اند ؟ (حافظ هم دولت غم را به دعا می خواست) مگر عشق بی دردسر و خانه خراب کن هم وجود دارد؟شاید هم وجود داشته باشد. درهر دو دفتر شعرسراینده ، البته آثار کمرنگی از این قسم دیده می شود اما غالبا اشعار او نشان از اندوه دوریو رنج حاصل از آن دارد که می تواند به خوبی زداینده آن وحشت تنهائی دیرینه سالی باشد که ازدیرباز تا کنون ما را به خود مشغول داشته و در واقع هم جان ستان بوده وهم جان بخش . واین حرف و حدیث هنوز نیز ادامه دارد.
نقدی بر مجموعه رباعیات شکوفه های خوش پوش اثر ایرج صف شکن چاپ دوم توسط آوا رضایی مجموعه رباعیات دفتر شکوفه های خوش پوش ایرج صف شکن که شامل 154 رباعی است و بسیار خاص می باشد.زیرا شاعری آن را سروده که خودشاعر یست با پس زمینه شع نو ،مدرنیسم و سراینده شعر سپید.بنابراین در رباعی مدرن (از لحاظ تعابیر جدید و مضمون نواز منظری دیگر نگریسته)که حاوی مضامین فلسفی،عشقی و هنری است کاملا موفق بوده (با توجه به هنری که برخاسته از دانش و علاقه ایشان به موسیقی و ساز و آوازو خط و نقاشی است.) لذا صف شکن با دید و درک فوق العاده بالا به جهان هستی نگریسته و گاهاعالم وجود را زیر سوال برده و با مضامین فلسفی مخاطب را همراه شعر و شعور خود به کنه کائنات و باورها درگیر می کند ص (83) گفتم که منم ،شکل سوال آمده ام بی پیرهن و بدون بال آمده ام برگشت و مرا چنین نشان داد به خود در شکل خودم شکل محال آمده ام ویا ص(94) گفتند نگاه کن نظر باز شده در پیری خود معرکه پرداز شده این بال که می سوخت به آن بال بگفت پرواز بدون بال آغاز شده امروزه شاعران سعی بر سرایش با مفاهیم انتزاعی نیز دارند، ایهام آفرینی می کنند وبا سبک و زبان خاص مخاطب را بدنبال افکار خود می کشانند و اذهان خوانندگان را با دریافت های متعدد باز سازی می کنند ناگفته نماند که در شعر کلاسیک هم همینطور. مثلا مخاطبین اشعار حافظ از هر قشر و گروهی که باشند بصور گوناگون مضامین و مفاهیم را دریافت می کنند لذا شعری موفق است که در ذهن مخاطبان تفسیر ،تصویر و مضمون های بی اندازه و متفاوت را ایجاد کند .در اشعار حافظ شاعر قرن هشتمدر چند شعر انتزاع هم دیده می شود.مثلا دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم نقشی به یادروی(خط)تو بر آب میزدم ویا یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
مینید چه تصویر و یا تصاویر زیبایی می توان دریافت کرد. گاهی اوقات خواننده چندد بار شعری میخواند و دریافت ها متعددی میگیرد.بطور کلی هنرمندان در هر زمینه ای که فعالیت می کنند،می خواهند به مخاطبان خود لذت ببخشند.نقاش ،خطاط ،مجسمه ساز ،آهنگسازو غیره در هنرشان با نقش آفرینی و خلاقیت و تاثیر گذاری اثاری جاودان می آفرینند. ص (121) گویند جرا سرخ و سپیدی و بنفش بی پرده بی رنگ چرا این همه نقش بومیم مهیا و کماندار عجب بر بوم قلم می زند و اینهمه نقش صف شکن از تهمتن و رخش از خودسوزی ققنوس تا ماهی سیاه کوچولوی صمد و سه قطره خون صادق یاد میکند. از جمله ویژگیهای رباعیات صف شکن حفظ ارتباط موضوعی و معنایی است که در اغلب رباعیات ایشان دیده میشودهمچنین استفاده از صنایع ادبی از جمله ایهام ،تشبیه ، پارادوکس و.. می باشد. در رباعی ص(79) در پرده یکی نقش هویدا شده بود یک غنچه درون آینه وا شده بود در زیر نگاه تیز شبنم دیدم یک ماه کنار پرده پیدا شده بود می بینیم که یک در میان کلمه در و یک تکرا شده.البته هیچ مشکلی نیست اما برای جلوگیری از تکرارو زیبایی هر چه بیشتر معنا و موسیقی می بایست چنین باشد: تا عنچه درون آینه وا شده بود در پرده یکی نقش هویدا شده بود در زیر نگاه تیز شبنم دیدم یک ماه کنار پرده پیدا شده بود دررباعی ص(117) دیدم که تورا حلقه تدبیر به دست یک کوچه همی دف و یکی عاشق مست چون دانه به دانه در تو تسبیح شدم خندیدی و گفتی که همین است که هست ویا یک دست گل و دست دگر عاشق مست می گفت ببین جهان همین است که هست چون پیچ به پیچ دامنش در پیچید یک کوزه به شانه بود و یک کوزه به دست که ضمن تداعی رباعیات خیام صف شکن با نگرشی نوین مخاطب را کن فیکون می کند. حلقه و دف و گردی آنها و حرکات سر عاشق مست که باز مدور است گردی دانه و تسبیح و کوزه و دور تسلسل جهان هستی و نظم در آفرینش و چرخش ایام و گذشت زمان و حیات و مرگ . بسیاری از رباعیات صف شکن اینگونه است. اگرچه از تعابیر قدیمی هم در رباعیات همچنان استفاده کرده مانند کنگره ایوان ، دامن پر ستاره،نقاش ازل،فرق شکسته،سرای عالم،و..... اندیشه قفلی و کلیدی که پرید پیچید به خود کلید و آن قفل ندید ببینید که چه ایهامی دارد اندیشه قفل و چه بجا پیچیدگیهای انسان را مطرح میکندکه شاملو هم : انسان دنیایی است در رباعی زیرو تعدادی رباعی دیگر گذر عمر و گذشت زمان را می بینیم ص(118) من بی تو توان از تو گفتن دارم هر واژه که گویند نگو من دارم هر برگ که از شاخه جدا گشت بگفت از بهر چه من شتاب رفتن دارم
و سخن نیکوتر اینکه همانطوری که قبلاگفته شدصدای موسیقی را از درون رباعیات صف شکن می شنویم ص(123) ما زخمه به تار دل فراوان زده ایم هر ساز که می گفت بزن آن زدهایم ویاص(90) وانگه زگلوی شعر بر خواهم خاست شیپور به دست و نعره زن بر سر رود به راستی جای تقدیر دارد ویاص(124) دیدی که سرود خوان سرودند به شب هر بغض گلو گرفته ، آواز شود ویا ص(141) می گفت صدا،صدا،صدا می آید این چهچهه از گلوی ما می آید یک لحظه شنیدیم که مرغ دم بخت می گفت ری را، ری را، ری را می آید با آرزوی توفیق هر چه بیشتر صف شکن