عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 5 مهر 1394
بازدید : 555
نویسنده : آوا فتوحی

Babak Kian

عاقبت یک شب تو را من در بغل خواهم گرفت

از لبانت کم کمک ، شهد و عسل ، خواهم گرفت

تا بخوانم من برایت تا سحر ، ده ها غزل

از نگاهت سوژه ی ده ها غزل ، خواهم گرفت

جای لب های تو خواهد ماند ، بر لب های من

شک نکن یک بوسه چون ضرب المثل ، خواهم گرفت

بعد از آن بوسه به چشمانت نظر خواهم فکند

برق چشمان تو را ، عکس العمل ، خواهم گرفت

یا خودت اقدام عاجل میکنی در بوس بعد

یا خودِ من بعد ِ یک ضرب العجل ، خواهم گرفت

صبر اگر باشد عقیق سرخ گردد ، سنگ سرد

من صبورم ، بوسه ام را بی جدل ، خواهم گرفت

گرچـه با تو صادقــم امروز ، گر لازم شود

از تو من یک بله با مکر و دغل، خواهم گرفت

عمر اگر چه تنگ و دلسنگ است این دادار دهر

مطمئنم سهم خود قبل از اجل ، خواهم گرفت

با دل سنگ فلک حتی اگر پایم شکست

لنگ لنگان شانه ات با پای شل ، خواهم گرفت

دور گردون گر بهم ریزد ، به تو خواهم رسید

سیل باشد یا که زلزال وگسل ، خواهم گرفت

داد مارا گر ندادی ، داد خواهی میکنم

داد خود از لاهه بین الملل ، خواهم گرفت

عمر خود را من ، به پای عشق قربان کرده ام

شاهد این ادعا ، اهل محل ، خواهم گرفت

خالق یکتا اگر با بنده همراهی نکرد

بعد از این من دست به دامان هـُـبَل ، خواهم گرفت

گرچه امروز این گرفتنها فقط حرف و هواست

عاقبت کام دلم را در عمل ، خواهم گرفت



:: برچسب‌ها: دل , بابک , سنگ , برق , چشم , لب , بوسه , غزل , سحر , ,
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
بازدید : 417
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : شنبه 15 فروردين 1394
بازدید : 510
نویسنده : آوا فتوحی

دلم کـــــــــــمی خدا میخواد


کمی سکـــــــــــوت…


کمی دل بریدن میخواد…


کمی اشک…


کمی بهت…


کمی آغوش آسمانی


کمی دور شدن از این آدمها…!
کمی رسیدن به خدا…



:: برچسب‌ها: خدا , آدم , آسمان , دل , اشک , بهت , سکوت , ,
تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 700
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 524
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 428
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: زخم , دل , نوشته , نمک , آشنا , وب , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 330
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 326
نویسنده : آوا فتوحی

می گویند شاعر
نیمی پیکارگر است
نیمی پیامبر
اما من
نه پیکارگر هستم
نه پیامبر
دیری ست سلاح بر زمین نهاده ام
و لباس عاشقی بر تن کرده ام
من سوره ی عشق
در دل دارم
و دشمن تمام دشمنی ها
دست دوستی دراز کرده ام
اگر پیکارگری عاشق می خواهی
و پیامبری دیوانه
با من به بیعت بیا
که من دست بیعت
از تمام پیامبران پیش از خود بریده ام

 

 



:: برچسب‌ها: دل , سلاح , زمین , پیامبر , ,
تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392
بازدید : 1057
نویسنده : آوا فتوحی

     "شمس"، همانند بسیاری از صوفیان، نه تنها "كعبه‌ی دل" را، در برابر "كعبه‌ی گل" می‌نهد، بلكه، حتی پا را از این نیز فراتر نهاده خانه‌ی راستین خدا را، كعبه‌ی دل، و خانه‌ی اسمی، ولی تهی از خدا را، كعبه‌ی گل، معرفی می‌كند. شمس، در این مورد، "بایزید بسطامی را، بهانه‌ی نقل كفر خود، و واژگون‌گری ارزش‌های خویش، قرار می‌دهد:

     "ابایزید ... به حج می‌رفت. و او را عادت بود كه در هر شهری كه درآمدی، اول، زیارت مشایخ كردی آنگه كار دیگر.

سید، به بصره به‌خدمت درویشی رفت.  ]درویش[ گفت كه:

ــ یا ابا یزید كجا می‌روی؟

گفت:

ــ به مكه، به زیارت خانه‌ی خدا!

گفت:

ــ با تو زادراه، چیست؟

گفت:

ــ دویست درم!

گفت:

ــ برخیز، و هفت‌بار، گرد من طواف كن، و آن سیم را به‌من ده!

]بایزید[ برجست، و سیم بگشاد از میان، بوسه داد، و پیش او نهاد.

]درویش[ گفت:

ــ آن خانه‌ی خداست، و این دل من ]هم[ خانه‌ی خدا! اما بدان خدایی كه خداوند آن خانه است، و خداوند این، كه تا آن خانه را بنا كرده‌اند، در آن خانه درنیامده است. و از آن روز كه این خانه را بنا كرده، از این خانه خالی نشده است!

     شمس، "حرمت كفر" را، درهم می‌شكند. و فاصله‌ی میان "كفر" و "ایمان" را، طبق داوری مردمان، از میانه برمی‌گیرد.

     شمس نخست، كفربینی سخن مردان والا را، ناشی از نارسائی فهم مردمان، و "خیال‌اندیشی" ایشان، معرفی می‌كند:

"اسرار اولیاءِ حق را بدانند؟!

رساله‌ی ایشان، مطالعه می‌كنند. هركسی، خیالی می‌انگیزد. گوینده‌ی آن سخن را متهم می‌كنند. خود را هرگز متهم نكنند. و نگویند كه:

ــ این كفر و خطا، در آن سخن نیست. در جهل و خیال‌اندیشی ماست.     پس از بی‌اعتنائی به "ارزش شایعه" و داوری‌های كارناشناسانه، "شمس"، طنزآلوده، از "اصل جُربزه و قدرت"، برای درهم شكستن مرز كفر و ایمان، بنام "خلیفه"، سود می‌جوید. و در جهان تفتیش عقاید، به آزادی ابراز اندیشه، ارج می‌نهد:

"گفتند كه:

ــ فلانی كفر می‌گوید فاش، و خلق را، گم‌ره می‌كند!

بارها، این تشنیع می‌زدند، خلیفه، دفع می‌گفت. بعد از آن گفتند كه:

ــ اینك خلقی با او یار شدند، و گمشده شدند! این، ترا مبارك نیست كه در عهد تو، كفر ظاهر شود. دین محمدی، ویران شود!

     خلیفه، او را حاضر كرد. روی باروی شدند. فرمود كه او را، درشط اندازند. سبوئی در پای او بندند!

بازگشت، می‌گوید خلیفه را:

ــ در حق من، چرا ]چنین[ می‌كنی؟

خلیفه گفت:

ــ جهت مصلحت خلق، ترا، در آب اندازم!

گفت:

ــ خود جهت مصلحت من، خلق را در آب انداز! مرا پیش تو چندان حرمت نیست؟

ازین سخن، خلیفه را هیبتی آمد، و وقتی ظاهر شد. گفت:

ــ بعد از این هركه سخن او گوید پیش من، آن كنم با او كه او می‌گوید."گناه" و "ثواب" را، در "جهان شمس"، امری "مطلق" می‌دانند. گناه، گناه است، و ثواب، ثواب! لیكن شمس، گناه و ثواب را، امری "نسبی"، و دارای ارزشی مشروط و اعتباری، می‌شناسد.

     "هركسی را، معصیتی است، لایق او. یكی را معصیت آن باشد كه رندی كند، و فسق كند، لایق حال او باشد!

     یكی را معصیت آن باشد كه از حضور حضرت، غایب باشد     "بر بعضی، لباس فسق، عاریتی است. بر بعضی، لباس صلاح، عاریتی است.

     "شمس"، مسئله دگرگونی ارزش ها را آنچنان جدی می‌گیرد، و تا آنجا پیش می‌تازد كه حتی شرط اساسی دوستی با خود را، "تغییر دید"، "تغییر روش"، و تغییر ارزش‌ها، تا كرانه‌ی نهائی حد متضاد آنها، می‌شمارد:

"آنرا كه خشوعی باشد، چون با من دوستی كند، باید كه آن خشوع، و آن "تعبد" افزون كند!

در جانب معصیت، اگر تاكنون، از "حرام"، پرهیز می‌كردی، می‌باید كه بعد از این، از "حلال" پرهیز كنی

  "جهان"، برخلاف پندار بسیاری از مردمان، بخودی خود نه "خیر" است، و نه "شر". بلكه "بشر"، خود "معیار" این سنجش است. اوست كه تعیین ارزش می‌كند. و هموست كه دنیا را، پلید و زشت، یا زیبا و ستوده می‌بیند  .بشر، انسان والا و كامل، از نظر شمس، خود آفریننده، و در عین حال، خود واژگونگر ارزش‌ها و اعتبارهاست.

.

بخش-20



:: برچسب‌ها: شمس , مولانا , دل , کعبه , حانه , بسطامی , ,
تاریخ : یک شنبه 21 مهر 1392
بازدید : 1334
نویسنده : آوا فتوحی
 
صیاد کجایی تو کجایی تو کجایی
صید تو اسیر است به این دام جدایی

روزی سر راه دل او دام نهادی
اکنون که اسیر تو شده دور چرایی

آهوی پریشان تو در بند اسیر است
خو کرده به این دام اگر دام بلایی

قانون شکار ست و یا حیله ی صیاد
آغاز کنی صید و سپس رخ ننمایی

امروز دگر نیست خبر از تو و از دام
شاید که نشستی سر کویی به هوایی

هرجا نگرم وسوسه ی دانه و دام است
عبرت نشود حال مرا مرغ صدایی

صیاد ستمگر دل آهوی تو خون است
جا مانده به دستان تو با تیر جفایی

برگرد رهایش کن از این دام بلاخیز
صیاد کجایی تو کجایی تو کجایی..

بتول مبشری


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بتول , مشیری , شاعر , شعر , دل , اهو , خون , مرغ , رها , ,
تاریخ : پنج شنبه 11 مهر 1392
بازدید : 884
نویسنده : آوا فتوحی

 

دلم هوايت دارد

آينه را مي چرخانم .

هوا ابريست

دست بر گونه

با دهاني بشكل خاطره ،

حلول مي شوم در خويش

و در غربتِ نگاهم

مي چكم .

 

با اين همه

پير شدم

در كتابي كه

نخواندمش

  هرگز !



:: برچسب‌ها: شعر , شاعر , آینه , دل , ابر , خاطره , دست , ,
تاریخ : یک شنبه 7 مهر 1392
بازدید : 1224
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "كادوپيچ" از شاعر "مصطفی نجفی عمران"

دل را بايد داد

به او كه :

نه تو را بخرد
نه نسیه ببرد
و نه پس بياورد ...



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: دل , مصطفی , نجف , عمران , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com