Babak Kian
عاقبت یک شب تو را من در بغل خواهم گرفت
از لبانت کم کمک ، شهد و عسل ، خواهم گرفت
تا بخوانم من برایت تا سحر ، ده ها غزل
از نگاهت سوژه ی ده ها غزل ، خواهم گرفت
جای لب های تو خواهد ماند ، بر لب های من
شک نکن یک بوسه چون ضرب المثل ، خواهم گرفت
بعد از آن بوسه به چشمانت نظر خواهم فکند
برق چشمان تو را ، عکس العمل ، خواهم گرفت
یا خودت اقدام عاجل میکنی در بوس بعد
یا خودِ من بعد ِ یک ضرب العجل ، خواهم گرفت
صبر اگر باشد عقیق سرخ گردد ، سنگ سرد
من صبورم ، بوسه ام را بی جدل ، خواهم گرفت
گرچـه با تو صادقــم امروز ، گر لازم شود
از تو من یک بله با مکر و دغل، خواهم گرفت
عمر اگر چه تنگ و دلسنگ است این دادار دهر
مطمئنم سهم خود قبل از اجل ، خواهم گرفت
با دل سنگ فلک حتی اگر پایم شکست
لنگ لنگان شانه ات با پای شل ، خواهم گرفت
دور گردون گر بهم ریزد ، به تو خواهم رسید
سیل باشد یا که زلزال وگسل ، خواهم گرفت
داد مارا گر ندادی ، داد خواهی میکنم
داد خود از لاهه بین الملل ، خواهم گرفت
عمر خود را من ، به پای عشق قربان کرده ام
شاهد این ادعا ، اهل محل ، خواهم گرفت
خالق یکتا اگر با بنده همراهی نکرد
بعد از این من دست به دامان هـُـبَل ، خواهم گرفت
گرچه امروز این گرفتنها فقط حرف و هواست
عاقبت کام دلم را در عمل ، خواهم گرفت
:: برچسبها:
دل ,
بابک ,
سنگ ,
برق ,
چشم ,
لب ,
بوسه ,
غزل ,
سحر ,
,