تو حسرت شیرین نگاه های من صدای ات سمفونی خروشان رودخانه تو را بهانه می گیرم و از این بیزاری از بهانه ی خواستن تنِ تب زده از بهانه ی نواختن ات با سر انگشتانم.
بخوانیم از/علی جهانگیری/ با برگردان اسپانیایی از/ علی نوروزپور **** چکیده می شوی از مهارت انگشت هایم از لامسه ای که تنت را خراش می دهد گاهی که چشم هایم را می بندم رویایت می کنم گاهی که عمیق ترین چشمه ی جهان را در خودت کشف می کنی **** Goteas de la sabiduría de mis dedos Del tacto que araña tu piel A veces, cuando cierro los ojos Te sueño En el momento en el que descubres en ti La fuente más profunda del mundo
شعر "دلتنگی" از شاعر "علیرضا انصاری" از سر دلتنگی مینویسم گاهی دردهایم همه از جنس تگرگ حرفهایم همه از روی صفا شعرهایم همه از دلتنگی است بغض هایم همه بی گریه وآه من در این پشت گذرگاه پلید پی یک آینه ام پی یک بستر گرم من در این وادی پر مکر و فریب جان پناهی همه از جنس خدا میخواهم
شعر "شاخه هاي تنها" از شاعر "محمد كوهيان" كلاغ ها گرچه سياهند و آوازشان ناخوشايند ، اما آنقدر با وفايند كه شاخه هاي خشك زمستان را تنها نمي گذارند زيرا، لانه هاشان از همان شاخه هاست
شعر "فریب" از شاعر "قاسم بیابانی" آمد،نشست بی هیچ گفتگو نگاهش دزدیده مرا می کاوید صدای باد می آمدوابرهای سیاه در آسمان شیشهءپنجره ازترس به خود می لرزید ........... باخودزمزمه کردم کو،اشکهای هرشبه اش ولبخندهای دلفریب آیا باخنجرهای نهفته در آستین می توان سبز بود بهاررا زمزمه کرد وبه گل ها خندید ........... طوفان وزیده بود وبی هیچ دغدغه ای آتش زده بود بارعدهایش خرمن آرزوهای خام مرا
باید باور کنیم تنهایی تلخترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست، روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر میشوی... و سالهایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است. تازه تازه پی میبریم که تنهایی تلخترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست: دیر آمدن! دیر آمدن!
چه دست پریشانی به هم دادیم برای دیدن شهیاد خیابان انقلاب و یک تاکسی نارنجی کافی بود تا به دور میدان تنت بپیچم و ز آن برج و باروی شاهی بالابروم من یاد شاهم که تو باشی پریشانم دستت را جایی کنار کسی در تاکسی نارنجی جا گذاشته ام...
قبلا آدمی بودیم/با مشتی گوشت/ پوست/ استخوان/ حالا/ تنی آجری/ قلبی فلزی/ مغزی به رنگ گچ/ ! که دو بعد بیشتر/ نمی فهمید/!! وکفشهایی که ما را به هیچ جا نمی رساند و/ فقط به دنبال آب و قوت غالب/ میدوانید/ . زبانی موذی که بی اراده/ دستپاچه/ لاابالی/ وهرزه وار/ افکار گچی ما را/ به دیوارهای آجری/ سایرین وصل میکرد/ شرح وظایف هم بلد نیستیم/ کجای کاریم ؟/! نه اینگونه نیستیم ما/ باید ایستاد و ترمزها را کشید/ این کفشها به درد نمیخورد/ نابودگری باید/ که دیوارها را تخریب کند/ بنایی نو باید ساخت@حمید رضایی/
برايت ترانه اي مي سازم به وسعت ِ درياها به عمق ِ ژرفناك ِ تمام زيبايي ها اگر ماندي خودم برايت مي خوانمش اگر نه بعد ِ من بر يادواره ام بخوان با صدايي لرزناك از غم ِ فراق.... حامد مهراد
حق داري اين روزها دل تو خيلي شلوغ سرت پرشور ست گله ای نیست چندمین بار است - گمانم - یادت رفت روز میلادم دل من جان سخت است نمانده جایی دگر براي اين همراه اين همسفر غمخوار اين دل سرگشته و غمبار چشم تو ، آه از آن چشم آن کولی آن عصیانگر شهرآشوب آن چشمه جوشنده ناز آن نگاه پر راز آن افسون پياپي آن دم كه دلم را به فنا داد @ حميد رضائي
شما نمی دانید! درد دارد همه ی آن چیزها كه در بندمان كشیده است حرف دارند با فریادی خسته ولی خموش گاهی مجبور به سکوت می شویم گاهی هم فرقی نمی کند می دانید! درد دارد این زمانه بی اعتبار با دنیای وارونه خو ش خیالی هیچ وقت بر مدار مدارا نیست هرچه پاییز بیاید و باز بهار هیچ فرقی نمی کند باز همه ی آن چیزها درد دارد برزخی به خط استوا رنج می بافد مدام ما هم هی جرعه جرعه حسرت می نوشیم درد را که دیگر نمی توان نوشت می دانید! باز فراموش می شویم ....
وسوسه ات مثل معتادي رو به بهبودي تسخيرم كرده است خيالت حافظيه را قدم ميزند عطر يادت بهارنج ها را مست كرده است تو را بدون مرز دوست دارم تو را بدون تعصبي ناموسي تو را بي بغض تو را بي اندوه تو را بي طوفاني چشمهات تو را حتي همين حالا كه نيستي تو را حتي همين حالا كه نميداني چقدر جايت خاليست نگاه كن هنوز دست هام تو را مي لرزند شعرهام تو را مي رقصند نگاه كن تنها ، نگاه
واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است. زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است
که با قافیه بیت بعد فرق می کند.از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات
طولانی به کار می رود. خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند.
علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.
مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند.
سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی،
حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.
قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است
که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود.
نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی
حکایت
یکی گربه در خانه زال بود----- که برگشته ایام و بد حال بود روان شد به مهمان سرای امیر----- غلامان سلطان زدند شر به تیر چکان خونش از استخوان می دوید---همی گفت و از هول جان می دوید اگر جستم از دست این تیر زن----- من و موش و ویرانه پیر زن
ترجیع بند
ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند
و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود. بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ،
هاتف و فرخی است. از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است:
که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو
نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی
دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم
کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم
پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم
گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم
بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم
زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش
یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش
ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش
تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش
بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم
ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک
پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک
ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک
مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک
بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم
** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی از آن انتخاب شده است که نشان دهنده
"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام
ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.
......................الف///////// ...................... ب ...................... ج ////////// ...................... ب ...................... د ////////// ...................... ب
قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند.
قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین
اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را درقالب قطعه سروده است.
پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ......
شکل تصویری قطعه به شکل زیر است:
علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک
قصیده برداشته شده باشدو در واقع قطعه ای از یک قصیده است.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست
پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است
خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟
او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!!
هربار با صدای زنگ بسمت در می دویدم نه کسی نبود! شایدهم فکر میکردم زنگ خورد! غرق در عالم خود بودم ... درب را که گشودم خشکم زد ندانستم چند سال گذشته بود؟ خودش بود! آخر عزیز لعنتی... بغضم ترکید آغوش گشودم و گرمای وجودش را حس کردم عطرش را عوض نکرده بود بارها این صحنه را در خیال مرور کرده بودم و هر بار... حرفی نزد فقط چشمانش از حجم سوالات ترسناکم فرار میکرد!!! به ناگاه چشمانم برقی زد و او خشک و بی حرکت ماند. انگار خسته بود و نیاز شدید به خواب بی اختیار رهایش کردم که آزادانه روی زمین بغلتد! و مثل مرغی خسته جان دهد و من ناباورانه به دشنه ام و دستان پرخون نگاه میکردم