عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 487
نویسنده : آوا فتوحی

الهــــــهء درون من
گمگشته در بیخوابی شبها
سفرم در تو بی انتهاست
بیا با بالهایت
گیسوان تنهاترین مسافر را
شانه کن ، افشان کن
بیا دستی بکش بر شانه های
خسته ترین همسفر جاده و سنگ
ای بــوی نجیب برکه ها
یاد رُخت در آینه و آب
نقش خیال پرواز کبوتر یست
از تبار آرامش و صلح
که سحرگاهان از من گریزانست
و شامگاهان بر مژگانم می نشیند
لانهء قلبم را دریاب
بیا بنشین و بنشانم بر درفش سپیدت.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: محمود شیربازو , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 405
نویسنده : آوا فتوحی

 

بس باد....

وای من ! من تهی ز من بس باد

مرده ! این گونه زیستن بس باد

نعر از درد می کشم خاموش

نعره بی روزن دهن بس باد

ابر ، اشک سیاه می بارد

.یاد باغ و گل و چمن بس باد

تن نمانده است تازیانه بسی است

جان بیدار بار تن بس باد

گر به مردی جدال گیرد خصم

خنجر کین تهمتن بس باد

کاش دشمن یکی و دوست یکی

اینچنین ، گر چه باختن بس باد !

تا جهان در ستیز آویزد

عالمی را یک اهرمن بس باد

گر هنوزت امید پرواز است

بال و پر بسته ی رسن بس باد

زیر این تاق گر تو را خاکی است

نامش ار می نهی وطن بس باد

خاک آزادگی اگر قفس است

گر تو آزاده ای سخن بس باد

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پرویز خائفی , قفس , خاک , سخن , آزاده , اید , پرواز , اهرمن , مرد , خصم , سیاه , اشک , گل , چمن , درد ,
تاریخ : دو شنبه 3 آذر 1393
بازدید : 678
نویسنده : آوا فتوحی

بعد از ما
باز هم می آید ماه
و را ه می رود
جای قدم هامان
عاشق می شود
وبه آ سمان باز نمی گردد.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سیمین رهنمایی , آسمان , ماه , ,
تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 503
نویسنده : آوا فتوحی

1

تن ،جان مرا پيرهن سوخته ايست

جان ، سوخته خود آتش افروخته ايست

آن نقش عجب ، كه طرحي از لب دارد

لب نيست كه كهنه زخم لب دوخته ايست

  2                               

نا خوانده خروس صبح ، بيدار شديم

مستانه صبوحي زده هشيار شديم

بز چهره عشق ، نقش عالم خال است

سر گشته اين نقطه ، چو پرگار شديم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: پرویز خائفی , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 536
نویسنده : آوا فتوحی

صداقت باران
=======
بگذار با زبان عشق ، کمی گفتگو کنیم
با یک اشاره ، فاصله را زیر و رو کنیم

در گیرودار شور رسیدن به روزنه
گاهی ، حقیقت عشق را بازگو کنیم

فارغ ز ازدحام وهیاهوی کوچه ها
پس مانده های خاطره را جستجو کنیم

در لابلای بغض فرو مانده در گلو
گاهی به رنگ فصل بهار ، آرزو کنیم

با گریه های عقده گشا و دو چشم تر
با نیت نماز ، به مستی وضو کنیم

بگذار پشت اینهمه دلشوره های خیس
گرد و غبار آینه را ، شستشو کنیم

در التهاب هر تپش بی امان قلب
چین و چروک خاطره ها را ، رفو کنیم

باور کنیم که فاصله ، تقدیرمان نبود
اصلا بیا که فاصله را پشت و رو کنیم

باور کنیم صداقت باران عشق را
گلهای سرخ باغچه را همواره بو کنیم

گاهی دوباره با غزلی از " خیال " و "یاس"
مست از شراب عشق ، نظر بر سبو کنیم.

م.ج.یاس خیال



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: یاس خیال , باران , موج , عشق , بهار , آینه , مست , شراب , غزل , سبو , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 539
نویسنده : آوا فتوحی

 

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: نیما یوشیج , آدم ها , دریا , مست , دشمن , زمان , نان , سفره , موج , آب , ساحل , باد , صدا , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 468
نویسنده : آوا فتوحی

شعر افسوس

سالیان سال
با من این خواست همی بود که هست
تا بخوانم نامت را در شعرم
سالیان سال
گل یاسی بودی بر من
قصه عشقی که بخوانم در شعر
خاتون شهری که بخوانم نامت را با مردم شهر

سالیان سال
آه
چه دریغاها بود با من



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , استاد , دانشگاه , تبریز , تهران , ایران ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 409
نویسنده : آوا فتوحی

 

دو ... شاخه از یکی درخت:

یکی تیر تابوت و

یکی تخت گهواره؟

نگران نباش گردوی پیر!

حالا هزار پاییز است

که گاه می آیند و

هزار بهار است که گاه می روند

هیچ پرنده ای

اشیان پرنده ی دیگری را تصرف نخواهد کرد.

دفتر شعر سمفونی سپیده دم/ شاعر: سید علی صالحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: صالحی , سید علی , شاعر , سایت , وب , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 484
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

تجسم
______
ياران به آفتاب بگوييد
صد پاره شو، هزار ستاره
تا ذره ذره ذره بسازيم
بر بامي از بلند شهادت
تنديسي از عروج
آب از وضوي دست شهيدان بياوريد
يا از چشم هر شهيد
يك قطره اشك شوق بگيريد
-يك قطره اشتياق زيارت-
فواره اي ز نور بكاريد
قلبی از آینه ، دلی از دریا
و گردنی بلند
از آبشار پاك تواضع
يا از غرور محض بسازید
از آستين روشن موسی
دستي به رسم وام بگيريد
دستاری از امام بیارید
باری به دست نازک اشراق
از عشق پیکری بتراشید
از جنس یک تهاجم عریان
در دستش استخوان
با دست دیگرش
زیتونی از سپیده بکارید
اندازه از قيام بگيريد
بر قامتش كه جامه بدوزيد
رختي زجنس شال خدا بر تنش كنيد
-آبي تر از سپيد-
اسرار پايداري او را
ز آن يار سربلند بپرسيد
از آيه آيه ي ايمان
و از سوره سوره ي صبر
از نام او نشانه بگيريد
شايد توان مجسمه اي ساخت
از جنس استقامت خالص
اي لحظه ها چنين مگريزيد
تا عمري از هميشه بسازيم
جان مرا بگير خدايا
تا شايد اين تجسم شيرين
تنديس استقامت خالص
جاني مگر دوباره بگيرد
جاني مگر دوباره بگيريم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , عمر , سوره , ایمان , مجسمه , اسرار , زیتون , عشق , تهاجم , قیام , آبشار , بلند , اشراق , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 532
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

دنیا به اندازه‌ی همین اتاق شده
همین حدود تنهایی
همین حدود بی‌خوابی

پس نگو خیلی از چیزها با روح ما به گفت‌وگو هستند
که من در تاریکی دنبال قرص‌های قلب و اعصابم

پیش تو آمدم که سنگ شدن تهدید جدی بزرگی بود
اما از خواب ترس برداشته‌ام
پس
پرندگان کاغذی را می‌گردم
و در جایی می‌نویسم تو آن بهاری هستی که گریه‌ات این‌قدر
چه می‌دانم

این‌قدر کلید هست که ندیده‌اید
این‌قدر آدم هست که از حوالی دو چشم باید راند
و این‌قدر تو هم بهار نمی‌مانی.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , کلید , دنیا , بهار , هستی , آدم , قلب , قرص , اعصاب , خواب , ترس , ,
تاریخ : یک شنبه 4 آبان 1393
بازدید : 400
نویسنده : آوا فتوحی

«از این سرزمین بروید!»

از این سرزمین بروید!
ما هرگز
دخترانمان را زنده به گور نکرده‌ بودیم.
این شما بودید
که با لهجه‌ی شمشیر می‌خوانید
و زنان به چشمتان
کنیزکانی در مدارِ مطبخ و بستر بودند.

چگونه هر روز
به کفِ دست‌هایی که قاتلِ زیبایی‌اند
خیره می‌مانید
و کودکانتان را نوازش می‌کنید
با آن‌ها؟

دست‌هایی که آرایشِ زنان را
با اسید از صورت‌‌هاشان پاک می‌کنند
تا کشوری با مردمِ بی‌چهره بسازند.

از این سرزمین بروید!
ما قرن‌هاست در اقیانوسِ اسید زندگی می‌کنیم.
کاسه‌ی اسیدتان
از نیزه‌ی «چنگیز» و
قداره‌ی «اسکندر» خطرناک‌تر نیستند.
دوباره از خاکسترِ خود به دنیا می‌آییم
و زن‌های زیبای دیگری
در این سرزمین هستند
که با گیسوی رها در بادشان
پرچم بسازند. //

‫#‏یغماگلرویی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: یغما , برادر , ابد , زندگی , جهان , روزگار , جنگ , کشته , سال , خاک , کشور , سرزمین , زنان , کودکان , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 مهر 1393
بازدید : 324
نویسنده : آوا فتوحی

تا آمدم بگویم دیوانه نیستم من پنجاه بهار گذشت
اما مگر نمی‌بینید هاله‌ای که شاعران می‌گویند
من هم فراز سر دارم که این چنین
از گریه‌ای به گریه دیگر می‌غلتم
مگر نمی‌بینید چون آب‌های آغاز خلقتم
که خواب رفته از یادم و
هرگاه نگاه کنم به نقش چهره‌ها و جمله‌ای کوتاه
گریستن بیاغازم
مگر نمی‌بینید که هاله‌ای نمی‌گذارد
چون دیگران بر هرچه نام خود بگذارم
و من که با ابرها بر این زمین نگاه کرده‌ام آن‌قدر
که کوه‌ها به سایه‌ام به خواب روند.




:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 مهر 1393
بازدید : 403
نویسنده : آوا فتوحی

بروی سنگ قبرم هم نمیخواهم گلی آید
نمیخواهم دگر دستی به تلقینم بگیراند
همان بهتر که مدفونِ زمینِ سرد باشم من
چو تنها زاده ام بهتر که تنها زیر پا باشم

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سنگ , زمین , تنها , گل , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 مهر 1393
بازدید : 341
نویسنده : آوا فتوحی

امروز
هوای شهر من بارانی ست .
مهر میبارد .
عشق
دانه های شادی
باران
وای باران
دل غمگینم را ماند
ابر .
خالی گشتند
ابرهای دلتنگ
از غم
از درد
درد دوری
رنج فراق .
امیدی نو جاری ست
در چشمه های خشکیده .
صدای بارشی یکریز
بر چتر
شادی زاید الوصف
سالیان کودکی را
آه باران



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 269
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر داریوش دهقان , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 411
نویسنده : آوا فتوحی

 

و َ عشق ، بُخار ِ فنجان ِ قَهوه ای است گَرم

خیال ِ دلت به هوای ِ خَنده که پَرت می شود

تَلخی اش میان ِ سینه ، رُسوخ میکند "

( ر _ هنرمند)



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هنرمند , عشق , فنجان , قهوه , بخار , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 355
نویسنده : آوا فتوحی

 

این روزها کار من است
هر شب باید گلی سپید را به گلدانش برگردانم

اَلو بفرمایید
من تنها نمی توانم به آبادان بیایم
همان که گفتم که
قطع

از این لحظه مخاطبم شما هستید
از تو عذر می خواهم
در این تأخیر دست نداشتم من
بعضی ها دوست دارند عمر ما جویده جویده رود

صورت تو را میان دست هایت می توانم مجسم کنم
بد می کنم می گویم آدرس ها را من خوب یاد نمی گیرم.

هرمز علی‌پور

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 436
نویسنده : آوا فتوحی

روز میلادم انگار
افروخت
مهر
بارید عشق
دمید
آتش اهورایی
وزیدن گرفت
نسیم شوق
مهر شاید
ماه ایجاد دل من باشد
مهر بسان مهره ای ست
بر گردن
مهر زده ای
برلب
بر دل
بر عقل
حلقه زده ای
بر چشم
بر گوش
بر دست .



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , میلاد , روز , آتش , ماه , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 391
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ایستگاه , قطار , ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 352
نویسنده : آوا فتوحی

 

داعش‌ِبنِ استالین*(1)
==========
اعصاب ندارد روشن‌فکر؛
بی‌قرار است از ایمانِ ادیسون
درونِ جمجمه‌اش
پـُر است از شلیکِ ولایتِ مطلقه‌یِ موشه‌دایان
به چشمِ راستِ مصدق؛
آب را به دلیلِ سیل تحریم کرده
آتش را به دلیلِ کبابِ قناری*(2).
...
در بزرگ‌راه‌هایِ بی‌حریم
همواره از هر روزنه
به کوره‌راهی بدونِ خط‌کشی می‌پیچم
وقتی میانِ قطارِ گلوله‌هایِ رسیدن‌، در چپ و راست
بینِ دو خطِ افقیِ ممتدِ عبور گـیـــر کرده‌ام
و نگاهم به پیش رو
از لبخند به هجومِ بوق‌هایِ پشتِ سر
الکن است،
و افسارِ فرمانم به مخزنِ اگزوزِ تابوهایِ مدرنیته بند است
و لاینِ سبقتِ سلوک
در انحصارِ حداکثرِ سرعتِ غیرِمُجاز، اِشغال است.
...
میانِ عربده‌هایِ عرفانیِ ارابه‌هایِ خدایان
راهنما می‌زنم به چپ و راستِ تاریخ
و شهوتِ "حَقِ راه ندادن را"
در راننده‌ها بیدار می‌کنم.
من گره خورده‌اَم، گـیـــــر کرده‌ام...
میانِ همهمه‌یِ معراجِ افقی
در جاده‌‌هایِ تاریخیِ دروغ‌هایِ ابریشمی
میان ترافیکِ روانِ زنجیره‌یِ پوکه‌هایِ خالی!
پُـر می‌شوم از باروتِ ایمانِ تراست‌هایِ اسلحه‌سازی
و ناگهان
میان خواب و بیداری
رویِ تختِ روانِ نوار نقاله‌هایِ پوکه‌پُـرکُنی
با یک تیکِ تغییرِ شیفتِ ساعتِ معاد
پَــرچ میشود در سرم چاشنیِ بصیرت.
میانِ دو فصلِ سنت و مدرنیته
درونِ ذهنِ خسته‌اَم می‌پیچم به راست
وَ پَــــــرت می‌شوم به چپ‌ترین کوره راه
که میانِ دو گـــــارد ریلِ بی‌انتهایِ امنیت
از دَکل‌هایِ سیم‌هایِ خونینِ تجسس
حراست می‌کنند!
میانِ طوفانِ زردچوبه‌هایِ فقر
در فقدانِ زعفرانِ شله زردها
یک نیش ترمز برای خمیازه
تمامِ نظمِ بزرگراه را دَر هَم خواهد ریخت!
بنده‌یِ تابلوهایِ بزرگراهِ حقانی نمی‌شوم
و از اولین کوره راه خواهم گریخت
به غــــــارِ خدا.
اعصاب ندارد روشن‌فکر.
---------------------------------
خیام ابراهیمی
20 مهر 1393
================
پس‌نوشت:
*(1): رفقائی که از عبارتِ داعش‌ِبنِ استالین، خونِ سرخشان به جوش می‌آید، شاید بد نباشد که کمی به فرقِ "تروتسکی" و "استالین" و کشتارِ شهروندانِ روس بیندیشند!
*(2): کباب قناری= وام گرفته از شعرِ " کباب قناری بر آتش سوسن و یاس" سروده‌یِ "احمد شاملو".



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: خیام ابراهیمی ,
تاریخ : دو شنبه 21 مهر 1393
بازدید : 424
نویسنده : آوا فتوحی

"باران اگر بهانه ای برای گریستنت نبود،
تو این همه از آسمان سخن نمی گفتی!"
دیروز((ترانه های کوچک غربت))را می خواندم،
امروز اما پی عطر تو از خواب گل سرخ می گذرم.

به من چه که فصل سخن گفتن از ستاره دشوار است!
وقتی که تخیل صندلی از جای تو خالی نیست
معنی ساده اش این است که من شاعرم هنوز!

سیدعلی صالحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سید علی صالحی , نشر , شعر , شاعر , باران , ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 343
نویسنده : آوا فتوحی

هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فاضل نظری , ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 387
نویسنده : آوا فتوحی

 

راز پرواز
________
ای خوشا خروشیدن جاودانه جوشیدن
همچو رود ناآرام زین کرانه کوچیدن

ای خوشا ز خود رفتن مست خلسه ای خونین
سرخوش از سماعی سرخ عارفانه رقصیدن

معنی شکوفای است ترجمان والایی است
مثل غنچه خندیدن چون جوانه روییدن

راز هرچه پرواز است آستین برافشاندن
رمز هرچه اعجاز است آستانه بوسیدن

مثل زندگی سهل است چشم بستن و خفتن
مثل مرگ دشوار است آن یگانه را دیدن

در هوای او ای دل شد تو را همین حاصل:
مثل چشم باریدن مثل شانه لرزیدن



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 401
نویسنده : آوا فتوحی

 

این‌سان که ماه قصه می‌کند با تو
گل از تو بیش‌تر سخن گفته‌ست

و من که مأوایم گاه باد است و
گاه سایه‌یی بی‌نام
این لحظه گریه‌یی به بوی گور دارم

چون می شناسمت می‌دانم
هیچ آتشی بی‌مژه‌ات نسوخت

وین عادت نژاد ماست
که ناگهان
در خنده‌یی بلند
می‌پژمرند.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هرمز علی پور ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 292
نویسنده : آوا فتوحی

مست میکند مرا
عطر خاک باران خورده
شاخه های آویخته رقصان
در باد
ابرهای تیره مترصد
وزش مهر بر پوسته سرد زمین
آوای برگ ها ، افتان
به هنگام خواب
حس جادویی پاییز
در گامهای عابران تنها
حس پیداشدن
گاه فراموشی
روشن گشتن
اشراق
شکفتن
به گاه خاموشی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 305
نویسنده : آوا فتوحی

سرم گرم هــــوای توست ، و میــدانـــم نمیــــدانی
هـــزاران نــــامـه دادم من ، و میــدانـــم نمیخــوانی

بــریــــدم از تمـــام شهــر ، نشستم گوشه ای تنها
نمیــــگــویــم بمـان با من ، و میـــدانــم نمیـمـــانی

پـــریـده پلـک خـــواب من ، بیا تعبیـــر خـــوابم باش
شکسته ساقه ی شعرم ، تو خود اینرا که میـدانی

اگـــر وحشــی اگــر رامم ، همیشـه جَلدِ ایــن بامم
نخواهــم رفــت از بامــت ، تـــو هــم من را نمیرانی

شکستی بالــم و رفتــی ، به من تهمت زدی رفتم
قنـاری مــرغِ بــاغِ توست ، نـــه مــرغِ بــاغِ دیــوانی  



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حامد دبیر چی ,
تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 314
نویسنده : آوا فتوحی

کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمتِ دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

کاش رویا کمی از دردِ خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چقدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دلها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش اسم همه ی دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود

"بانو مریم حیدر زاده"



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مریم حیدر زاده , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 399
نویسنده : آوا فتوحی

امروز از بازار کتابی خریدم
بنام پ ر
پرنده باز کوچه یمان می گوید
پ ر یعنی پرنده
عشقباز محله یمان می گوید
پ ر یعنی پرستیدن رخان زیبا
فیلسوف شهرمان می گوید
پ ر یعنی پندار رفعت
سیاستمدار کشورمان می گوید
پ ر یعنی به پرس اما رجوع نکن
می بینم من تمام عمر
پرنده بسیار دیده ام
رخان زیبا بسیار پرستیده ام
رفعت داشته ام
پندارم پرسیده و بسیار رجوع کرده ام
تااز خود رها شوم
اما چیزی نیافته ام
پس کتاب را چه بخوانم ؟

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسماعیل یورد شاهیان , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 338
نویسنده : آوا فتوحی

 

هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !

"فاضل نظری"

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فاضل نظری , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 383
نویسنده : آوا فتوحی

 

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را

با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود
پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را

چون گلی مهتاب گون در گلبنی از آبنوس
روشنی می داد مشکین جامه های خویش را

گرم صحبت بود با آن خواهر کوچکترش
تا بپوشد خنده های نابجای خویش را

می درخشید از میان تیرگی ها گردنش
چون تکان می داد زلف مشک سای خویش را

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

دیدم و آمد به یادم دردمندی های دل
گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را

این چه ذوق و اضطراب ست؟ این چه مشکل حالتی ست؟
با زبان شکوه پرسیدم خدای خویش را

تا به من نزدیک شد، گفتم «سلام ای آشنا»
گفتم اما هیچ نشنیدم صدای خویش را

کاش بشناسد مرا آن بی وفا دختر «امید»
آه اگر بیگانه باشد آشنای خویش را

مهدی اخوان ثالث



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مهدی اخوان , امید , وفا , سلام , مهتاب , کوچه , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 372
نویسنده : آوا فتوحی

تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی

 


من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فریدون مشیری , عشق , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 852
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 335
نویسنده : آوا فتوحی

داشتم می گفتم

شرح ماوقع

آنچه بر من و دل سخت گذشت
شرح دستپاچه شدن برگ
در مصاف پاییز
شرح تسلیم شدن
شرح رها ماندن
در وزش بادهای موسمی پاییزی
...
ناگهان باران گرفت
بغض آسمان ترکید
ندانستم من !
دل او
به تلنگری بند است
یک ناله
به یک آه بلند ...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 285
نویسنده : آوا فتوحی

 

داشتم می گفتم
شرح ماوقع
آنچه بر من و دل سخت گذشت این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی
طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست
در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران
عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست
آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست
این کوه بلند است، ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست
دکتر خسرو فرشیدوَرد

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکترخسروفرشیدورد , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 369
نویسنده : آوا فتوحی

 

چه میخواهد این طاووس فتنه گر

 این هفت رنگ هفت خط

که هر ساله دل خراب ما را

 به تیغ باد ومرگ برگ می برد

جــــــرس نالـــه از نای هَــــزاران

هـــرس عشق از آغـــــوش شاخه

کشته گان  لشکر مهر تا تا به کی ؟

تا به کی فرش رنگین کردن از دلداده گان ؟

هر یکی  بریده از جان، دوان وز پی یار

میزند بال رقص کنان  ســــوی خاک

شاخه جــدا ؛ برگ جـــدا می نالد

غصه ء درد درختان در زوزهء باد

قصه ء اهل بغل در گوش خزان

آنچه می بینیم هیچ نیست جز درد فراق

چکند این دل بی طاقت ما

چکند باغبان با یتیمی خویش

نکند پای براین خـــــرمن احساس نهیم

نکند از یاد بـــــــریم سوگــــــواریِ باغ

خیز بهرهــــر برگ طـــــــوافی بکنیم

که ضـریح زرین من و تو اینجاست

کعبهء موعود و مکتب مجنون همینجاست

 

محمود شیربازو اول خزان 1393



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شیربازو , کعبه , طاووس , مکتب , فراق , مرگ , محمود , ,
تاریخ : سه شنبه 25 شهريور 1393
بازدید : 420
نویسنده : آوا فتوحی

قسمتی از شعر ترانه آبی
......
......
....
اي عشق ، اي عشق
دريا را مخوان .
موج ها و توفان ها ر ا
چشمان نا آشنا را
تنها باد را بخوان
موسيقي موج ها را
قطره
قطره
ترانه باران را
که در شب
شور عشقي گسترده
در زلال ترانه ای آبي
ارتعاش رگ هاي هستي را
در طلسم گيج حسرت بي خبري
تکرار مي کند
مي آيد
مي گردد
به آواز بوسه و آغوش
پيوند مي سازد.
.....
.....

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسماعیل یورد شاهیان , ,
تاریخ : دو شنبه 17 شهريور 1393
بازدید : 507
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

داشتم میرفتم /سرم روی فرمان بود/ از حرکت بازماندیم /من ودستانم/ از تلاشی بیهوده /امیدی واهی /دور شدند از من/ یک آن /به قدر پلک برهم زدنی /: زندگانی ، حیات /دل بستن ها ، دردها /کاشکی بیشتربود /لختی/ گاه آسودن /لحظه آرامش /سودن پرنیان امیدی زیبا /اما /فرمان ایست داد/ راننده : صبر کنید یک نفر جا مانده بر میگردیم برگرداند /ساعت شنی را /از نو ، فرمودند /روزی از نو /روز از نو نیازمندی از نو /رنج از نو داغ ازنو /لحظه های فراق از نو



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , فرمان , زندگانی , ,
تاریخ : دو شنبه 17 شهريور 1393
بازدید : 399
نویسنده : آوا فتوحی

ای چراغ قصه های من
ای گل هر لحظه از عطر لطیف یاد تو سرشار!
خنده ات در قصر رؤیایم کلید خوابگاه ناز!
تا تو در خرگاه عطر خویش
خلعت لبخند بخشی لحظه های انتظارم را
هر رگ من جاده ی یاقوت شهر شعر
هر رگ من کوره راه کشتزار شور و تشویشی است
کز سر هر سبز سیرابش
سرخ منقاران رنگین بال
برگ پیغام جزیره های عطر آگینشان آواز
عطر آواز کرانه های موج آوازشان در برگ
وز جهان گنگ هر پرواز
سبز بی پاییزشان در برکه ی چشم است .
پای بندرهای دیگر زندگی مرده است
آبهای تیره می غلتند روی هم
می دود خرچنگ هر اندیشه در غار سیاه بهت
جاشوان بر عرشه ی مرطوب
خواب های تیره ی آشفته می بینند
جاشوان بندر شعر من اما خوابشان شاد است
خواب می بینند:
می درخشد آبهای دور
بادبان ها هر طرف با رفت و آمدهای قایق ها
طرح پرواز کلاغان سپید شاد را
در فضای صبح بی خورشیدمی بندند
مرغ ماهی خوار در رؤیای پر موجش
ماهیان رنگ رنگ از آب می گیرد
انتهای هر پی من باز هم فانوس دار بندر یادی است .
تا تو با من گرم بنشینی
تا توانم مرد گردآلود جاده های پندار تو باشم
هر نفس کز من گشاید دشت
مرتع بی خوف گرگ آهوان بی گناهی هاست
مخزن هر دانه ی با باد سرگردان
باغ پر گنجشک شادی هاست
سینه ی هر سنگ
رازدار خورد و خواب قافله های گران کالاست
بطن هر لحظه
خوابگاه قرن هاست
وین همه، مهتاب من ! از من
یک نفس با عطر گلهای سپید نوشخند توست
ای چراغ کوچه ی افسانه های گنگ
کوچه ای از شهر خشتش حرف و حرفش اشک
گر تو با من سرد بنشینی
گر نگیری نبض بیمار بهارم را
هر نفس دشتی غبار آلود خواهم داشت کاندر آن
بادها در جستجوی برگ
برگ ها له له زنان در دشت سرگردان
کاروان ها --خاطرات محو دور آغاز --
در غبار بی سرانجامی
دزدشان در پیش
زنگشان خاموش
بارشان سنگین
کاروانی ها
گردشان در چشم
خارشان در پا
یأسشان در دل
در حصار بسته ی پر گرد گمراهی
چون ستور گیج گرد خویش می چرخند
آهوی تنهای دشت شعرهای من!
تپه و ماهور پندارم به جست وخیز هر صبح تو معتاد است
گر تو با من سرد بنشینی
سنگ سنگ دشت شعرم گریه خواهد کرد
برگ برگ باغ شعرم اشک خواهدریخت
جوی پندارم
--تا نبیند مرتع سبز تو را خالی
تا نبیند صبحدم آبشخور پاک تو را متروک
چشمه اش را ترک خواهد گفت
در میان سنگ ها و صخره ها آوار خواهد شد
...
ای چراغ قصه های من...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: منوچهر آتشی , چراغکاروان , حصار , , قصه ها , مهتاب , کوچه , افسانه , ,
تاریخ : دو شنبه 17 شهريور 1393
بازدید : 377
نویسنده : آوا فتوحی

با دست‌بند
به محکمه‌ام می‌برند
و سربازی که شانه به شانه‌ام
پله‌های دادسرا را بالا می‌رود
سطری از ترانه‌ی مرا در کلاهش نوشته است.

تمام راهروها
به تندیسِ فرشته‌ای چاقوکش ختم می‌شوند
و من از خود می‌پرسم
قاضیِ میان‌سال
چند قرن را باید به سجده بوده باشد
تا این اشکال بر پیشانی‌اش پدیدار شوند...

-شما تا به حال خواب دیده‌اید؟
آقای قاضی!
من تنها خواب‌هایم را
بلند بلند برای دیگران تعریف کرده‌ام
و نتوانسته‌ام از خاطر ببرم
اشک‌های مادری را که ماشینی لجنی
بر پیکرِ فرزندش
بُکس و باد کرده است...

شما تا به حال گریه کرده‌اید؟
آقای قاضی!
من تنها برای گریه نکردن است که می‌نویسم.
از برگه‌های بازجویی‌ام
صدای آوازهایی بلند است
که کسی را به رقص درنمی‌آورند
و پرونده‌ام
چون کبوتری غمگین
خود را به پنجره‌‌ی دادگاهتان می‌کوبد.

شما تا به حال شعر خوانده‌اید؟
آقای قاضی!
من شاعرم
و این جُرمِ بزرگی‌ست
چرا که قرن‌هاست
خوانندگانِ شعر را گمراه دانسته‌اند.
هزار سالِ پیش
شاعری را زنده زنده پوست کنده‌اند،
صد سالِ پیش
لب‌های شاعری را ‌دوخته‌اند،
دَه سال پیش
استخوان‌های شاعری را پیش از کشتنش شکسته‌اند
و من امروز
این‌جا ایستاده‌ام
تا سیرِ این تناسخِ خونین ادامه داشته باشد.

چکشِ حکمتان را چنان بکوبید
که به نعل نخورد
این میخ
عادت به سر خم کردن ندارد. //

حسین علی شیری



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حسین علی شیری , کبوتر , پرونده , قاضی , ,
تاریخ : دو شنبه 17 شهريور 1393
بازدید : 417
نویسنده : آوا فتوحی

چشم هایت
زیبا می کند
روزگار مرا .....

ای عشق ,
افسوس
که بسته ای
چشم هایت را
به روی روز گار من

2

چشم هایت
چراغانی می کند
خاطرات مرا .....

اکنون ای عشق
به دیدار من بیا
تا تمام زندگی من
از تو روشن شود

اکبر درویش



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: خاطرات , چشم , روزگار , اگبر درویش , ,

تعداد صفحات : 26


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com