عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 419
نویسنده : آوا فتوحی

مُردگان

دخیل می بندد

                  مَردمکان ِ بیدارشان را

پیش از فرو نشستن

بر

خنده های خاکستر ،

نامدگان

در پروازشان

خوابند

با گریه های هزار ساله

و چه زود

آغاز می شویم با جامه های سپید

                                         در پایان .



:: برچسب‌ها: آوا رضایی , شعر , نو , سایت , وب , مجموعه , مرگ , هزار , سال , پرواز , خاکستر , پایان , آغاز , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 442
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مرتضی کیوان هاشمی , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 762
نویسنده : آوا فتوحی

ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود.

بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ، هاتف و فرخی است.

از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است:

که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو

ترجیع بند

نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی

دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم

کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم

پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم

گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم

زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هو

یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش

ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش

تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک

پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک

ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک

مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

 توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از  ترجیع بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است



:: موضوعات مرتبط: سبک های شعر , ,
:: برچسب‌ها: شعر , سبک , قالب , شاعر , قرن , هجری , شمسی , میلادی , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 566
نویسنده : آوا فتوحی

 

دستگاه ماهور یکی از گسترده*ترین دستگاه*های موسیقی ایرانی است و در ردیف*های گوناگون در حدود ۵۰ گوشه دارد. دستگاه ماهور به علت حالت و ملودی روانی که دارد اغلب به صورت موسیقی شاد در جشن*ها و اعیاد نواخته می*شود. این دستگاه دارای گوشه*های متنوعی است که با مقام*های کاملاً متفاوت در سه بخش بم، میانی و زیر اجرا می*شود. ناگفته نماند تمام گوشه*ها به وسیلهٔ فرود به درآمد رجعت می*کنند.
طبق تعبیر متافیزیکی استاد مجید کیانی درباره ی موسیقی ایرانی ، "ماهور" آغاز روز، آغاز زندگی، شور و جوانی، غرور و توانگری، بی نیازی، سلحشوری و استغنا است. (مقام استغنا در هفت وادی عرفان)
گوشه*ها

  1. درآمد
  2. کرشمه
  3. آواز
  4. مقدمه داد
  5. داد
  6. مجلس افروز
  7. خسروانی
  8. دلکش
  9. خاوران
  10. طرب انگیز
  11. نیشابورک
  12. نصیرخوانی - توسی
  13. چهارپاره - مرادخوانی
  14. فیلی
  15. ماهور صغیر
  16. آذربایجانی
  17. حصار ماهور - ابل
  18. زیرافکن
  19. نیریز
  20. شکسته
  21. عراق
  22. نهیب
  23. محیر
  24. آشورآوند
  25. اصفهانک
  26. حزین
  27. کرشمه
  28. زنگوله
  29. راک هندی
  30. راک کشمیر
  31. راک عبداله
  32. کرشمه راک
  33. سفیر راک
  34. رنگ حربی
  35. رنگ یک چوبه
  36. رنگ شلخو
  37. ساقی نامه
  38. رنگ شهرآشوب




گوشه ها

  1. درآمد: ( نت شاهد آن نت اول گام است یعنی «دو»)
  2. گوشه گشایش(داد): ( نت شاهد آن نت دوم گام است یعنی «ر»)
  3. گوشه شکسته: ( نت شاهد آن نت پنجم گام است یعنی «سل»)
  4. گوشه دلکش: ( نت شاهد آن نت پنجم گام یعنی سل است )
  5. گوشه عراق: ( نت شاهد آن نت هشتم گام یعنی دو است )
  6. گوشه راک: (شاهد و ایست آن نت دو یک اکتاو بالاتر از شاهد و ایست درآمد است)
  7. گوشه فیلی: (شاهد آن فاصله درست پنجم بالاتر از درآمد یعنی «سل» می*باشد و ایست آن می کرن که البته درصورت بازگشت به ماهور ایست آن مطابق با ایست ماهور خواهد بود)


:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: موسیقی , سنتی , کلاسیک , آواز , گوشه , ردیف , ایرانی , خواننده , نوازنده , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 251
نویسنده : آوا فتوحی

نفس ، نفس است 
فرقی نیست بین من و تو
تومی خوانی و منهم می نالم
باهمین زبان بس کوچیک والکنم
که درحجم گوشهای گنگ تو گم می شود
آوازه خوانم من ، با بالی خسته و دلی شکسته 
برروی آن شاخه های داغـــدار ، آن گلهای ســوگــوار
و یرای طراوت سحرگاهان تـــــــــو
من دستهای تو را برای یک دانه گندم
یک نفس صحبت 
برای بوسه ای رفیقانه دعا می کنم
بیا باهم آشتی کنیم که بهار درراه است
با همان پرستوهای عاشق
همان لالهای نجیب
آشتی کنیم ، عاشق باشیم و ننالیم
که چرا برسر آن بید مجنون
کنارآن پنجرهء خسته
برطاق انتظار چشمان کودکان
و دستان ارزن نهفتهء مادران
دگر پروبالی نمی جنبد
یا پرند ه ای نمی خواند !!
بفکر گلهای یتیم باش
بفکر آن بچه های معصوم و گرسنه
که خواب یک سبد بوی گندم را می بینند !!!



:: برچسب‌ها: نفس , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 8958
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: دوست , خوب , پادشاه , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 605
نویسنده : آوا فتوحی


غم دنيا خوره آنکس که مرده
که دنيا سر به سر اندوه و درده
اگر مردي به قبرسون گذر کن
که بيني مرگ با شيرون چه کرده
" از ترانه?هاي محلي فارس"
اين بار دوستمان منصور اوجي «مرگ» را به حريم شعريش خوانده است. مرگ واقعيتي تلخ است که چشم در چشم ما دارد و اگر چشم دل بگشاييم حضورش را حس مي?کنيم.
و اين مائيم که گاهي خودمان را به نديدن مي?زنيم و وجود مرگ را نديده مي?گيريم.
اوجي در «به جاي مقدمه» در جواب اين سؤال: «آقاي اوجي چرا اين همه تم مرگ در کارهاي شما تکرار مي?شود؟» مي?نويسد: سالي نبوده است که بي?مرگ زيسته باشم و بي?مرگ عزيزانم، آخر چقدر مرگ؟ بن مايه?ي مرگ الان نيست که در شعرهاي من ظهور و بروز يافته باشد. در تمام کتاب?هاي شعري من شما اين تجلي را مي?بينيد و يک بخش در هر کتاب من به اين موضوع اختصاص يافته است و همان گونه که خانم دانشور در مقاله خود متذکر شده است: «اوجي از مرگ مي?گويد و سرانجام دل به دريا مي?زند و لوح گور مي?سرايد»، آخرين شعر من در مورد مرگ، شعري است در رثاي سحر رومي و در تکه?اي از آن گفته?ام: «اي جام به سنگ خورده،/ اي شعر تمام!/ کي نوبت ماست؟»
تا کي نوبت به خود من برسد و چه کساني از مرگ من بگويند؟
من يک مرتبه به مرگ سرائي روي نياورده?ام و همان گونه که ديده?ايد با مرگ بزرگ شده?ام بله ما آن شقايقيم که با داغ زاده?ايم.
دفتر شعر «در وقت حضور مرگ» شامل
دو بخش است:
بخش اول: دفتر مرگ
بخش دوم: دفتر ياد اندوه
مرگ عزيزان ناگوار است گاهي دلت را به درد مي?آورد و رهايت نمي?کند. اوجي چند شعري را که در رثاي خواهران و برادرش سروده تلخي مرگ را زير دندان دارد معلوم است که در خلوت تنهاييش با خاموشي آنها نتوانسته است کنار بيايد.
اين شعر را براي خواهرش «مريم» سروده:
بعد از تو
بعد از تو ستاره?ها سياه پوشند
بعد از تو درخت?ها عزادارند
بعد از تو نه بوسه?اي نه لبخندي
بي?سبزه وُ سيب
بي?آب وُ چراغ و عطر وُ آيينه
بي?سکه و عيد
تاريک?ترين بهار، در راه است
تاريک?ترين بهار، بعد از تو
تاريک?ترين بهار، بي?خورشيد.
و اين هم سوگ سرودش براي خواهرش فاطمه:
روزِ بعد از تو
سروها، سبز
آسمان، آبي
صبح روشن نشسته بر درگاه
چه هوايي
چه لحظه?اي
چه دمي
اين چنين است روز بعد از تو
هم چناني که در حوالي ما
شهر شيراز در هواي بهار
ماه بهمن، شکوفه?ي بادام
در چنين روز ليک در دلِ من
هر چه هر جا، نصيب ويراني است
روز بعد از تو آسمان دلم
سخت ابري?ست، سخت باراني است!
و اين شعر را براي عبدالرحمن برادرش نوشته است:
      آه!
صد دره?ي خسته?ام
صد کوه
صد کتاب
آه، اي کليد گمشده?ي باغِ کودکي
بر من چه رفته است؟
من خرد، من خراب!
کو همکلام من؟
کو روزهاي خوب؟
کو لحظه?هاي عطر؟
کو خنده?هاي شاد؟
من خسته، خسته?ام
کو شهرزاد مرگ؟
کو لالاي خواب؟
در دفتر «در وقت حضور مرگ» اوجي 10 قطعه شعر دارد که تماماً عنوان «لوح گور» را با خود دارند و هر کدام مي?تواند سنگ نوشته?اي بر روي يک قبر باشد.
سهراب هم شعري در اين زمينه دارد که در خاکستان بزرگ شيراز آن را ديده?ام:
به سراغ من اگر مي?آئيد
        نرم و آهسته بيائيد
                    مبادا که ترک بردارد
                             چيني نازک تنهايي من
از اين مجموعه شعري را مي?خوانيد:
لوحِ گور (5)
و اين گور من نيست
در اين گوشه?ي دور
پراکنده?ام در تمامي ذرات آن خاک پر عطر نارنج
در آن زندگاني که بودم
مرا نام شيراز بوده است
مرا کنيه منصور
اين مختصر را با شعر «وصيت» به پايان مي?برم. اوجي اين شعر را براي دخترش غزل نوشته است.
وصيت
....................
و تو غزل
نان را وَ نمک را
حرمت بگذار
چراغ را
و آب را
و از اين پس، خاک را
چون غبار
مشمار
ما را مزار
خواهد شد.

اين ادعاي فردوسي است که همه از بي?ادعايي است و نتيجه اينکه او وظيفه خويش مي?دانسته اين کار سترگ را آغاز و به پايان رساند. همچنانکه دوست ساليان، عباس کشتکاران لازم مي?داند که تا تفسير و تحليل خود را بر افکار اين رادمرد بزرگ به اطلاع همگان برساند.
کشتکاران مي?نويسد: «ديگر آنکه نامه پهلواني همراه با روز و هفته و ماه و سال و سده نيست. پهلوانان از آنِ همه?ي دوران?هايند. هر چند
هر کدام به روزي زاده مي?شوند و به روزي ديگر به مرگ تن در مي?دهند و جان مي?سپرند. با اين همه منش و کنش آنان در چارچوب زمان نمي?گنجد و اينست که چون تاريخ تن به تاريخ نداده اند.»
  کاملاً درست و بجا گفته است مؤلف کتاب، پهلوان تاريخ را پشت سر مي?گذارد و جاويدان مي?ماند چون تاريخ سيره پادشاهان و خونريزي?هاست اما منش پهلوان و خود او برخاسته از مردم است. بنابراين مردم پهلوانانشان را تا ابدالدهر ارج مي?نهند. در سوگشان مي?گريند و با شادي و پيروزيشان شاد مي?شوند.
«پهلوانان در تاريخ باستان چه از تبار خاندان?هاي برگزيده بلندنام و چه از ميان کم نامان و گمنامان برخاسته، همه روي به مردم دارند و توش و توان از مردم گرفته اند.
بيخود نيست که شبهاي نقالان هنگام بروز فاجعه يا پيروزي?هاي بزرگ رونقي ديگرگونه به خود مي?گيرد و عام و خاص با اشکي در چشم به روايت مرگ سهراب به دست پدر گوش جان مي?سپارند. نفوذ شاهنامه در روستاهاي ايران نشانه بعد خاص هنري اين اثر بزرگ است. هنر ناب هنري است که هر کس به اندازه وسع و توان معرفتي خويش توشه?اي از آن برگيرد.
عباس کشتکاران لطف بزرگي به خود و اصحاب معرفت و دانش نموده است چرا که برخلاف حافظ، سخن پيرامون اين استوره ادب و هنر کمتر رفته است و سعي دارد که توفيق آن را با همت و اراده?اي که دارد با خوانندگان يار سازد و به ترتيب به نوشتن اين کتابهاي سترگ بپردازد. ابتدا:
1-افسانه و افسون (کتابي?که اکنون در معرض ديد شماست)
2-ملک دارا (در تاريخ ماد و هخامنشي و يورش اسکندر)
3-افسرِ دارا و اردوان (که يکسره از اشکانيان سخن خواهد گفت)
4-سر کسري و تاج پرويز (در اين کتاب ساسانيان مد نظر مؤلف است)
5-مرغان قاف (درباره يورش اعراب و اسلام آوردن ايرانيان)
6-چنگ در غلغله (عصر رودکي و عنايت به سلسله?هاي صفاريان و سامانيان)
7-دولت محمود و زلف اياز (درباره عصر فردوسي و سبب سرودن شاهنامه)
8-مرغ و کوه (در کار دولت سلجوقيان و امراي ديگر آن عصر و شاعر بزرگ نظامي گنجوي)
9-خوي پلنگي (در مورد سعدي و عصر او – اتابکان- چنگيز خونريز)
10-سيل دمادم (عصر حافظ با همه فتنه?هايي که از درون و بيرون، اين عصر را در هم مي?آشفت)
11-زندان مکافات (دوران پس از حافظ و برآمدن سلسله صفويه)
12-ساز شرع (يکسره به شيوه و طرز کار صفويان پرداخته است)
13-صاحب قرآن (مسئله افغان، ظهور نادر، کريم خان زند و لطفعليخان زند مردي مردستان، هنگامه?ي شوم آغامحمدخان قاجار، قائم مقام و اميرکبير اين دو شخصيت جاويد تاريخ)
14-ياد آر ز شمع مرده ياد آر (درباره پايمردي هاي
ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل و ستارخان گرد و قهرمان تبريز)
15-راهست و کمين از پيش و از پس (در مورد سلطنت رضاشاه و فرزندش محمدرضا و برآمدن جمهوري اسلامي)
مردان بزرگ هدفهاي والا دارند. پرداختن به اين 15 کتاب طاقت سوز است. اما چرا که نه. کشتکار مي?تواند. خداي نيز با افزودن به عمر او بدو کمک خواهد کرد. کافيست که اصحاب فرهنگ  يار خاطر او باشند نه بار خاطرش. موفق باشد.



:: موضوعات مرتبط: مرگ , ,
:: برچسب‌ها: منصور اوجی , شاعر , استاد , دانشگاه , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 283
نویسنده : آوا فتوحی


در عمق متن که به هوش آمدم
تبعیدم کردند به ناکجا آباد
به دهکده ای متروک در سطری مبهم
تهدید کردند به کلبه ات نزدیک نشوم
شبحی که هر صبح در مه می دیدم به یقین تو بودی
اما به احترام علفزار روییده بر ابرها،
   خودم را گم کردم
ناگهان باران گرفت
گاهی به رنگ سبز
گاهی به رنگ سیاه
کلمات هم از ترس خیس شدن
  چترهایشان را باز کردند
کلمات ماجراجو مردند اما
مدفون در خاطر مقدس بابونه های کنار چشمه
نمی دانم چرا از کودکی،
  هر وقت در رویای چشمه و دشت
    غرق شده ام
دخترکان کولی عاشقم شده اند
موهای آنها بوی دلتنگی پیراهن تو را می دهد
درست مثل تو می رقصند
درست مثل تو دف می زنند
مثل تو راه خانه ام را
  گم می کنند.



:: برچسب‌ها: احسان ابراهیمی , ,
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 505
نویسنده : آوا فتوحی

ـ مرحوم عماد رام درست گفته . اصولاً هنرمندان ما دارای دو شخصیت هستند . یکی شخصیت اجتماعی و دیگری شخصیت هنری شان و اکثراً این دو شخصیت با هم متعادل و هماهنگ نیست . ولی مرحوم مهرتاش از هنرمندانی بود که دو شخصیتش با هم هماهنگ بود . بسیار آدم خوش برخورد و نازکدل و بزرگواری بود . حتا می دانم به شاگردانی که وضع مالی شان خوب نبود کمک می کرد . این را البته بعداً متوجه شدم . علاوه بر آن بعدها دست خط هایی از استاد پیدا کردم که نشان می داد به موسسه های خیریه و نوانخانه ها کمک های مالی می کرده است . در ارتباط با استخدام خود من هم ایشان خیلی تلاش کرد که در جایی استخدام بشوم . نمونه ی دیگر در مورد آقای محمد رضا شجریان است . آقای شجریان وقتی از مشهد آمد در یکی از روستاهای مشهد معلم خط و نقاشی بود . هم خودش معلم بود هم خانمش . وقتی آمد تهران از طریق آقای دکتر مهران که آن زمان نایب التولیه ی آستان قدس رضوی بود به استاد معرفی شد . وقتی معرفی نامه اش را آورد، من آنجا بودم . ایشان چند سالی با خود من در کلاس آواز آقای مهرتاش بود و در برنامه هایی که استاد از رادیو تلویزیون و جاهای دیگر می گرفت، قطعاتی اجرا می کرد . اکثر این کارها را من و آقای شجریان و آقای جمال وفایی اجرا می کردیم . یادم هست آقای شجریان گاهی سر تمرینات دیر و زود می آمد . استاد مهرتاش از او پرسید: آقا شما مشکلی دارید ؟ گفت: بله، کار من در اداره ی فرهنگ است و سخت است . استاد گفت: می خواهی کارت را عوض کنی ؟!  گفت : اگر این طور بشود که خیلی عالی است .

آن زمان مرحوم مهرتاش ایشان را از وزارت آموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی منتقل کرد که آقای گلسرخی وزیرش بود . حکم انتقال را خودم برای شجریان بردم که آن موقع در تهرانپارس می نشست . غروب یک روز زمستان بود، ایشان سر کلاس نیامده بود و ما عجله داشتیم که حکم را برسانیم مبادا فردا ورق برگردد یا کس دیگری جایگزین شود . خب ، آقای شجریان کی آمده این مطلب را بگوید ؟ حتا متاسفانه آقای شجریان در کتاب راز مانا که خاطرات هنری اوست از استاد مهرتاش بد گفته ! نوشته : ایشان استاد آنچنانی نبود و نمی توانست جمله ها را خوب منتقل کند و شیوه ی تدریسش جالب نبود . آخر این چه حرفی است که آدم در مورد استادش بزند ؟ استادی که بیش از پنجاه سال بار فرهنگی تئاتر و موسیقی کشور را رایگان به دوش کشیده و بهترین هنرپیشه ها و بهترین آوازه خوان ها را تربیت کرده . هنرمندانی مثل خانم ملوک ضرابی ، ملکه ی حکمت شعار ، بهرام سیر ، محمد ملک مسعودی، محمد علی صفاریان ، جواد جواهری ، قاسم جبلی ، برادران وفایی ، عزت الله انتظامی ، محمد علی کشاورز ، مرتضی احمدی ، توران مهرزاد ، خانم شهلا ، محمد علی جعفری ، مرحوم مستجاب الدعوه ، مرحوم تابش ، اسماعیل شنگله و خیلی های دیگر ... . حتا آقای محمد نوری که سبک کارش با ما فرق دارد یک دوره ردیف های آوازی را پیش استاد مهرتاش کار کرده است . به قول مرحوم رضا وُحدانی که از شاگردان استاد بود: " هر کس در این کشور در موسیقی یا تئاتر  به جایی رسید، سری به جامعه ی باربد زد ". آقای شجریان این حرف را در مورد استادی زده که حرف توی دهانش گذاشت . زمانی که از شهرستان به تهران آمد لهجه داشت . کارش را عوض کرد . شهریه ازش نگرفت  . آقای شجریان پنج ـ شش  سال همدوره ی من بود . آدم وقتی می بیند استادش خوب نیست، چند جلسه می رود و دیگر نمی رود . اگر شیوه ی تدریس مهزتاش به درد نمی خورد پس آقای شجریان پنج سال آن جا چه می کرد ؟! حالا اگر انقلابی شد و خیلی از خواننده ها و سبک ها کنار رفتند و یک نفر یکه تاز شد دلیل این نمی شود که دیگران وجود نداشتند . ایشان قبل از انقلاب هم بود ، در کنار خوانندگانی که آن ها هم بودند و جای خودشان را داشتند . بعداً همه رفتند و نماد موسیقی ما فقط شد یک نفر . مثل این می ماند که آدم هر وقت تنها به قاضی برود راضی بر می گردد . حالا مساله ای نیست . من خوشحالم که ایشان وضع مالی اش خوب است . هرچند نقدی بر خوانندگی اش دارم اما خواننده ی خوبی است . ولی آدم نباید از حدش بیشتر صحبت کند . البته همان زمان من ساکت نماندم و بعد از چاپ کتاب راز مانا این حرف ها را چهار ـ پنج سال پیش در روزنامه ی همشهری نوشتم و به آقای شجریان جواب دادم . او نباید این حرف ها را می زد، آن هم درباره ی استادی که همه می شناسندش . خب، ایشان به خودش بد کرد والا استاد مهرتاش که جایگاه خودش را دارد .



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: مهرتاش , منتشری , خواننده , موسیقیدان , نوازنده , آثار , فرهنگی , ,
تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 480
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: خدا , ذکر , آرامش , آسایش , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com