عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 آبان 1392
بازدید : 1141
نویسنده : آوا فتوحی


خواجه شمس­الدین محمد حافظ شیرازی سراینده دلنشین­ترین غزل­های فارسی که پیام­آور عشق و محبت است، با سخنانی آکنده از صفا و صمیمیت همگان را امید می­بخشد و به مروت و مدارا می­خواند. راز و رمز جاودانگی حافظ و محبوبیتش همین عشق است که آن را از هیچ انسانی دریغ نمی­دارد.
از آن به دیر مغانم عزیز می­دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
بادا که این آتش در دل دوستدارانش نیز همواره شعله­ور و روشنی­بخش باشد.
جایگاه جهانی حافظ بیانگر این واقعیت است که حافظ مقامی فراتر از یک شاعر و استاد سخن دارد و رسالتی بالاتر از زیبا سخن گفتن برای خود قایل بوده است، او بزرگ معلمی است که می­کوشد تا همگان را به همزیستی در سایه­سار خوش­دلی و حسن نظر نسبت به واقعیت بیرونی فرا بخواند و به مخاطبان خود بیاموزد که انسان خود سرچشمه شادکامی­ها و رضایتمندی­هاست و برخورداری­های مادی به دلیل گذرا بودن حسرت به دنبال دارد.
در این دنیا اگر سودی­ست با درویشِ خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
واسطه­ای که ورود حافظ را به هر دیار و خانه و قلبی میسّر می­سازد نگاه انسانی او به هستی است. حافظ با اعتراف به این حقیقت تلخ که همه انسان­ها در عالم خاکی در معرض لغزش­های نفسانی هستند از آنها می­خواهد نگاهی تسامح­آمیز به یکدیگر داشته باشند.
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی­گناهی
حافظ راه خلاصی از تنگناهای نفسانی و رستگاری را پرهیز از خودبینی و کیش شخصیت می­داند.
تا عقل و فضل بینی، بی­معرفت نشینی
یک نکته­ات بگویم،خود را مبین که رستی
اگر چه غزلیات حافظ را می­توان در ردیف ادبیات تعلیمی جای داد اما نصایح حافظ آمیخته با لطافت و ظرافتی است که به مخاطب آرامش می­دهد و او را مهیّا می­سازد تا ابتدا نگاهش را به هستی تغییر دهد. در واقع  حافظ تلاش می­کند که ابتدا نگریستنی دیگر را به ما بیاموزد و ما را در فضایی قرار دهد که آمادگی پذیرش توصیه­های انسانی او را داشته باشیم.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می­دارد که بر بندید محمل­ها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل­ها
***
ده روزه مهر گردون افسانه است و  افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
***
حافظ اقبال و رویکرد دنیا به آدمیان را به اندازه­ای کوتاه و گذرا توصیف می­کند که گویی افسانه­ای بیش نیست و در ادامه مخاطب شعر خود را به نیکی کردن در حق یاران ترغیب می­کند. در واقع می­گوید که آنچه می­ماند نیکی است و آنچه می­گذرد فرصت نیکی کردن است.
بر این رواق زبرجد نوشته­اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
بخشی از همت حافظ در غزلیاتش صرف بیان این حقیقت شده است که انسان متعلق به جهان برتر و بهشت است و نباید خود را اسیر تعلقات دنیوی کند. حافظ رسیدن به بالاترین مراتب کمال و جهان برتر را در گرو پایبندی به معیارهای الهی می­داند.
تو را ز کنگره­ی عرش می­زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
***
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زینجا به آشیان وفا می­فرستمت
***
حافظ بیشترین نفرین­ها و نفرت­ها را نثار ریاکاری، دروغ و تزویر می­کند و ریاکاری را آتشی می­داند که خرمن دین را خاکستر خواهد کرد.
آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه­ی پشمینه بینداز و برو
***
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
حافظ پیوندی ناگسستنی با غزلیاتش دارد و گریز رندانه­اش از اینکه منتسب به طیفی خاص باشد به این دلیل آشکار بازمی­گردد که طیف­های اجتماعی در آن زمان به اقتضای زمانه آلودگی­هایی داشته­اند، یکی ریاکار بوده، دیگری خونخوار، یکی در مال وقفی تصرف می­کرده و دیگری جایگاهی فروتر از شایستگی­هایش داشته و... حافظ نمی­خواسته که در ردیف آنها قرار گیرد و ضمن اینکه به همه آنها تاخته و نقاب از چهره آنها برداشته از نصیحت نیز دریغ نکرده و رسم نوعدوستی را در حق آنها به جای آورده است.
به هر حال دیوان حافظ اکنون چونان گوهر گرانبهایی در اختیار ماست. بی­گمان بهره­گیری از ذخایر فرهنگی به مراتب با اهمیت­تر از بهره­گیری از ذخایر مادی است و در واقع زمینه­ساز آن است.
متأسفانه آنچه مانع بهره­مندی کامل نسل کنونی از گنجینه­های نهفته در دیوان حافظ است چنگ­اندازی طیف­های گوناگون فکری به شخصیت این چهره­ی جهانی است. این که هر کسی می­خواهد حافظ را به گونه­ای معرفی کند که خود می­خواهد. در حالی که شخصیت­هایی نظیر حافظ که جزو ذخایر انسانی هستند را نمی­توان نماینده نگرشی خاص معرفی کرد.
مقامی که حافظ بدان دست یافته از غربت او و ناهمگونی­اش با دیگران سرچشمه می­گیرد. غریبی، زاد و توشه رهروان راه عشق است. هر چه غریب­تر والاتر.
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده­ام که مپرس

1



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , انسانراز , جاودان , سخن , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com