1 – عشق معطوف به غير از خود است. در حاليكه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زير را مقايسه كنيد: - ( من) دوستت دارم - ( من) برات مي ميرم - (براي من) هيچكس مثل تو نميشه - ( من ) هميشه به فكر توام -( من) را فراموش نكن - ( من ) از تو رنجيدم در حاليكه در عشق، توجه به حالتها و لذتهاي خود نيست. و خواست و شرايط معشوق جايگزين خودخواهي فرد مي شود. جمله معشوق است و عاشق پرده اي زنده معشوق است و عاشق مرده اي 2 – هوس پاسخ به يك نياز جسماني و رواني است، مثل نياز به آب، نياز به اكسيژن ، نياز به غذا. ولي عشق فراتر از يك چنين نيازي هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشكوفايي فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمي كند، كوچك نمي كند. عشق عزت و احترام دارد و اين احترام از روي بي نيازي و بزرگي عشق حاصل مي شود.
شعری از " گابریلا میسترال " برگردان :کامیار محسنین
کودکی معلول گفت: «من چطور برقصم؟» گفتیم بگذار قلبت برقصد. سپس بچه ای ناقص العقل گفت: «من چطور بخوانم؟» گفتیم بگذار قلبت بخواند. سپس بته خشکیده بیچاره ای گفت: «پس من چطور برقصم؟» گفتیم بگذار قلبت با باد پرواز کند. سپس خدا از آن بالا گفت: «من چطور از آبی آسمان فرود آیم؟» گفتیم بیا اینجا برای ما در نور برقص. تمام دره می رقصید با هم زیر نور خورشید و قلب او که نپیوست به ما بدل شد به خاک… به خاک.
باز تنها شده ام خسته ام از همه چیز؛ خسته از دور تسلسل زده عقربه هایی که فقط، به صدای نت "لا" می خوانند! خسته از حجم ز غربت لبریز.
آینه، غرق در حجم هجوم زنگار. دور تا دور اتاق، کوبش پتک رکود است انگار! زیر سنگینی چوبینه قاب، میخ ها هم به ستوه آمده اند. عکس هایی که همه، خالی از خاطره اند و سیاهی سکوت، بر سپید دیوار...
کوچه یک سر قرق خاموشی ست پنجره خسته از این تنهایی ست. ریزه سنگی ای کاش، سوی این پنجره می آمد و می خواند مرا لیک امشب قرق خاموشی ست.
زیر رگبار سکوت، گذر بی خبری خیس شده. انتظار، چیره بر دایره چشمانم، قد بر افراشته، تندیس شده.
من و دلتنگی و نجوای سکوت، به هم آمیخته ایم. چه خموشانه شبی ست! چه خموشانه شبی ست . . .
نکاتی پیرامون نوازندگی پیانو ایرانی: از زمان ورود پیانو به ایران توسط ناصرالدین شاه قاجار تا کنون شیوه های گوناگون و نظرات متفاوتی در مورد نوازندگی پیانو ایرانی وجود داشته است. یکی از مهمترین تفاوتها و روشها ،کوکهای پیانو ایرانی است. به طور مسلم بسیاری از گوشه ها و مایه ها و دستگاه ها نیاز به تغییر کوک به فواصل ربع پرده ای دارند ، ولی همانگونه که در مطلب پایین هم گفتم خیلی از دستگاه ها را هم میتوان بدون تغییر کوک نواخت . حال با در نظر گرفتن دشواری کوک پیانو (288 سیم با فشاری بالغ بر 30 تُن) در خیلی از مواقع همانگونه که استاد جواد معروفی این روش نوازندگی را بنیان نهادند و با توجه به این نکته که در نوازندگی پیانو کروماتیک (بدون ربع پرده) وسعت آکوردها و تنوع هارمونی خیلی بیشتر خواهد بود میتوان از اجرای متفاوتی از دستگاه هایی که گفته شد بهره مند گردید . در عین حال نوازندگی با کوک ربع پرده هم زیبایی و ملاحت خود را دارد ، چه به روش استاد مرتضی محجوبی و یا استاد جواد معروفی درنهایت هیچکدام از این دو شیوه مغایرتی با هم نداشته و هر یک در جای خود بسیار زیبا و گوش نواز خواهند بود و یک نوازندۀ خوب پیانو ایرانی میتواند از هر دو روش بهره بگیرد.
علی شرافت/برگردان اسپانیایی از/ علی نوروزپور *** ایراد ندارد دیوانه خطابم کنید من آنقدر نیمکت چوبی ام را آب می دهم شاید روزی جوانه زند. **** A mí me da igual que me llamen loco Voy a regar tanto mi banco de madera Que tal vez brote Ali Sherafat/Traducido por/Ali Norouzpo
آن روز ، روز اندوه تو بود ، روز اندوه هزار چشم گشوده به اشك در كوچه هاي سرد كسالت ، در كوچه هاي بي واقعه و بي اميد .
وقتي كه تو مي رفتي وقتي كه تو با ياران ميعاد را به سالهاي دور مي خواندي . و سفر نام عزيمت تو بود . آن روز روز رفتن تو بود و روز رفتن پرنده ها با آواز غريب خويش . آن روز كه بايد بايد تو را مي ستوديم تو را به كلبة خورشيد مي برديم بي نشان رفتي رفتي و يارانت ، اين كودكان تنهايي تو را از پشت پرچين ها ديدند كه چه تنها و غريب مي رفتي . غربت تو ، در كدامين ديار بود؟ فصل گريستنت ، در كدام روز ؟
اي همدم ، نگفتي هيچ چگونه يادها تو را رها كردند چگونه لحظه هاي سنگين فاجعه ، شكوفه چشمان تو را نديدند چگونه خانة تنهاييمان براي تو كوچك شد و غربت براي تو اميد .
رفتي اي همدم اما دستانت آن دستان مهربان كه با من يار بودند ديگر كدام روز براي چيدن يك شكوفه خواهند شكفت ؟ و چشمانت كه راز رازقي ها داشتند ديگر كدام روز مرا از پشت سالها صدا خواهند زد ؟ ديگر چگونه مي توان اميد داشت در آن ديار غريب كسي از بودن آفتاب ، با تو حرفي زند و از باغچة يك محبت و يك عشق گلي به ابریشم گيسوان تو چيند .
باد مي دانست رفتنت را باد مي دانست. آن روز كه تو رفتي باد ، اين سوگوار ولگرد زوزه كشان تنهايي كوچه را پيمود و غربت پاييز برتمام خانه ها نشست .
ديگر صداي برگ بود . صداي برگ . درخت و باغچه از خواب و غربت حرف مي زدند و انجماد خون سفيد در رگها صحبتي بود از پريشاني يك قوم . قصه اي بود از سفر يك فصل .
در خانه هاي تنهايي در خانه هاي غربت و بيماري آه ، اي همدم ديگر چگونه مي شد به اميد فردا نشست . در ديار غربت وقتي كه سفر ، فصلي بود از حكايت گريز ديگر چگونه مي شد به اعتماد انبوهی نشست . و به فردا امیدبست.
ديگر چگونه مي شد به جماعتي پيوست كه دشنه كينه ها را ، بر سينه ها نشانده اند .
آه ، پاييز آمده بود و غربت پاييز در كوچه هاي ساكت و سرد در عصر هاي پريشاني و درد تنهايي هر خانه را جشن مي گرفت .
رفتي اي همدم ديگر در اين ديار بودن ، شكلي ست از نبودن . وقتي تو در آن ديار دور گل لبخند را مي چيني ، اين جا شكوفة هزار اشك مي شكفد . وقتي در آن ديار به مردمي مي رسي لبخند بر لب ، قصه اميد را مي خوانند اين جا هزار چهرة عبوس با رخساري زرد از درد مي گريند . اين جا فصل ديگريست در اين ديار غريب باران سوگي دارد و تنهايي هر خانه را هر روز به آواز مي خواند .
ديگر چگونه مي توان در كوچه هاي سرد و تنهايي در كوچه هاي غربت و بيماري به پيرزني تنها گفت : آرزو هايش را از آمدن بهار به خواب بسپارد كه زمستان در راه است .
آه ، پاييز آمده است و غربت پاييز صبحگاهان ، صداي برگها را دارد .
و در اين ديار ، حكايت تنهايي ست . ديگر اي همدم محبت قصه اي بود از ياد ياران دور اينك روزگار ديگريست . فصل ، فصل اشكهاي سوگواري ست .
ديگر چگونه مي توان در صف هاي ملموس اشتياق با چشمهاي تر به انتظار دوست ماند ، وقتي كه دوست را به بند خانه مي برند . ديگر چگونه مي توان صدا زد : آي ، دوست .
رفته اي اي همدم بي تو ، تنها مانده ام و در آرزوي صدايي از عشق ، به اميد نشسته ام . ديگر در من ، من ديگري ست مني كه از خستگي ديگران مي ميرد .
آه ، صداي برگ مي آيد . غربت پاييز كوچه هاي خالي را به ميهماني خويش مي خواند . درخت ، سبزيش را در قصه ها مي جويد . و روز ، خورشيد مرده اش را بر دوش مي كشد. و از هر سو ، صداي برگ مي آيد صداي برگ . مي شنويد ؟
تو اتفاق نو بودی ، یه روزی به تو خندیدم تو تعبیر همون حسی ، من این روزا رو میدیدم
2
با اینکه میدونم دلت با من یکی نیست ، /با اینکه میبینم به رفتن مبتلایی /چشمامو میبندم که میمونی کنارم /با اینکه میدونم کنار من کجایی /چشمامو میبندم که رؤیاتو ببینم /چشمامو میبندم تورو یادم بیارم /حرفای من رؤیاییه میدونم اما من از