عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393
بازدید : 590
نویسنده : آوا فتوحی

 

گام(scale) و رابطه آن با آوازخواني

گام عبارتست از تعدادي اصوات پي در پي كه با فواصل معيّن وحساب شده بدنبال هم قرار مي گيرند.

به عبارتي ساده تر : گام از صداهاي اصلي سازنده يك قطعه موسيقي كه زير وبم هايي متفاوت دارند و بترتيب از بم به زير يا از زير به بم مرتب شده اند، تشكيل شده است.

گام هاي اساسي موسيقي غرب از آغاز سده هفدهم تا آغاز سده بيستم گام هاي ماژور (Major scale) و مينور(Minor scale) بوده اند.گام ماژور(گام بزرگ) ميان صداهاي متوالي خود الگوي معيني از فاصله ها دارد كه اين فاصله ميان اصوات متوالي يك گام غربي به دو نوع : پرده ( whole step) ـ نيم پرده (half step)يافت مي شود.

نيم پرده كوچكترين فاصله ايست كه بطور مرسوم در موسيقي غرب بكار رفته است ( در موسيقي ايراني ربع پرده نيز وجود دارد).در نواختن گام« دو ماژور» فقط شستي هاي سفيد پيانو بكار گرفته ميشوند كه فاصله ميان نت هاي Me و Fa - ونت هاي Ci وDo نيم پرده است، به همين علت در ساز پيانو ميان شستي هاي اين نت ها شستي هاي سياه (نيم پرده اي) وجود ندارد. هرگام با اولين نت تشكيل دهنده خود نامگذاري مي شود(بعنوان مثال گامي كه با نت Do شروع شود ، گامDo نامگذاري ميشود.). پس با مبنا قرار دادن هريك از دوازده صداي محدوده يك گام، ميتوان گامهاي ماژور مشابهي ساخت(كه دوازده گام ماژور بدست مي آيد).

گام مينور(گام كوچك) - مانند گام ماژور- از هفت صداي متفاوت و صدايي هشتم كه تكرار صداي اول در يك اكتاو بالاتر است تشكيل مي شود كه با مبنا قرار دادن هريك از دوازده صداي محدوده يك گام، دوازده گام مينور بدست مي آيد. در گام مينور فاصله ميان درجه هاي دوم(Re) و سوم (Me) - و درجه هاي پنجم(Sol) و ششم(La)نيم پرده است.

يكي از دلايل برتري موسيقي شرق نسبت به موسيقي غرب اين ست كه اساس موسيقي غرب بر دو نوع از گام «ماژور و مينور» استوار است كه تقريبا" با دستگاه ماهور- بيات اصفهان و دستگاه همايون موسيقي ايراني منطبق است ولي در موسيقي شرق بغير از اين دونوع گام (ماژور= ماهور، مينور= بيات اصفهان و همايون) انواع ديگري از گامها وجود دارد كه ديگر دستگاهها و آوازهاي موسيقي شرق را تشكيل مي دهند.

درجات گام:

اصوات معين و پي در پي در يك گام را درجات گام گويند.

1- درجه اول گام، موسوم به تونيك(Tonic) است كه ريشه آن از كلمه تن و صدا دار بودن گرفته شده و تونيك گام در حقيقت نام همان گام است.

2- درجه دوم گام، موسوم به روتونيك (Supertonic) است، يعني : نتي كه روي نت تونيك(درجه اول) واقع است.

3- درجه سوم گام را مياني(Mediant) گويند زيرا در واقع ميان دو نت مهم گام كه همان درجات اول و پنجم است، واقع شده است.

4- درجه چهارم گام را زير نمايان(Sub dominant) گويند.

5- درجه پنجم گام را نمايان(Dominant) گويند به اين علت كه بعد از تونيك، مهمترين نت گام يا بعبارتي واضح ترين و نمايان ترين نتي است كه گام را معرفي مي نمايد.

6- درجه ششم گام را رو نمايان(Submediant) گويند.

7- درجه هفتم گام را محسوس(Leading note) گويند به اين دليل كه اين درجه از گام، حس شنيدن نت هشتمين را در شنونده بطور طبيعي ايجاد مي نمايد.

8- درجه هشتم گام را هنگام يا اكتاو(Octave) گويند. طبيعتا" چون تعداد نت هاي موسيقي هفت عدد است(Do-Re-Me-Fa-Sol-La-Ci)هميشه نت هشتم گام ، همنام با نت اول گام خواهد بود منتها با فركانسي دوبرابر فركانس نت اول.

نكته : شناخت درجات گام و اينكه گام موردنظر، نام خود را از كجا و بر چه اساسي مي گيرد و كداميك از درجات يك گام ارزش بيشتري دارند براي يك آوازخوان اهميت فوق العاده اي دارد چرا كه در مواقع مركب خواني، همين درجات گام و شناخت اساسي آنها كمك شاياني به خواننده خواهد نمود.

نت هاي با اهميّت در هر گام:

1- نت شاهد : نتي كه در نغمات و گوشه ها ، بيشتر از ساير نت ها به صدا در مي آيد و در واقع محور آن آهنگ است.

2- نت ايست:غير از نت تونيك (نت اصلي و نشان دهنده مايه آواز) براي فرودي موقت در نغمات و گوشه ها ، از ميان نت هاي گام، يك نت بيشتر جلوه نمايي مي كند كه به نت ايست معروف است.بعبارتي، نت ايست به نتي گويند كه پس از جلوه و خودنمايي نت شاهد، روي آن ايست مي كنيم. بعنوان مثال : درجه دوم گام شور ، نت ايست ابوعطا است(نيم فرود ابوعطا) ويا درجه سوم گام شور، نت ايست دشتي است(نيم فرود دشتي).

3- نت متغير : نتي است كه براي بيان احساسات دروني( حالات تأثر انگيز، شادي بخش و...) بطور موقت از حالت طبيعي خود خارج شده و تغيير مي يابد( قاعدتا" حدود يك ربع پرده) و دوباره به حالت نت اصلي بر مي گردد. براي مثال : در آواز دشتي است كه درجه پنجم گام شور موقتا" ربع پرده بالا و پايين ميرود تا بهتر حالات اندوه و غم انگيزي آواز دشتي را به شنونده برساند.

دانگ و رابطه آن با گام :

دانگ ترجمه كلمه تتراكورد(Tetracorde) است كه ريشه يوناني دارد( تترا = چهار ؛ كورد = رشته اي).

هر گام به دو تتراكورد(دانگ) تقسيم ميشود كه در بين دو دانگ يا در بين اين دو فاصله اي مساوي، يك فاصله پرده اي نيز بجا مي ماند كه قدما بدان فاصلة الاثقل مي گفتند.هر دانگ از چهار نت (صداي) پي در پي تشكيل ميشود كه حدود آن يك فاصله چهارم درست مي باشد.

درزمان قديم، گستره موسيقي ما وسازهاي موسيقي بيشتر از سه اكتاو(شش دانگ = 24 نت) نبود به استثناي سازي بنام «شهرود» كه ابن حوض مخترع آن بود. در آوازخواني هم، به خواننده اي كه داراي قدرت و تـُن صداي بيشتري بود و صدايش تمامي آبادي و روستاي محل سكونتش را در بر مي گرفت بطوريكه در جاي جاي آبادي ، مردم مي توانستند صدايش را بشنوند، شش دانگ خوان گفته ميشد. خوانندگان داراي قدرت صدايي كمتر از ششدانگ خوانان را چهاردانگ خوان و خوانندگاني با قدرت صدايي كمتر از چهاردانگ خوانان را دودانگ خوان مي گفتند.

امروزه به آوازخواني كه وسعت و گستره صدايش،24 نت (سه اكتاو) را در بر مي گيرد ششدانگ خوان گفته مي شود، بدينصورت كه صداي خواننده از اولين نت در بر گيرنده خود(نتي كه صداي خواننده از آن شروع ميشود) تا 24 نت برسد( بم- وسط - اوج). البته مرحله نهايي ششدانگ خواني آنست كه در دانگ ششم، آوازخوان از عهده تحويل شعر بطور مفهوم و انجام تحريرهاي متنوع به خوبي بر آيد.

حَبـّه :

در اصطلاح موسيقي يك ششم دانگ را گويند.قدما بر اساس تفهيم و درك خودشان، كل صدا را شش دانگ و هر دانگ را شش حبه مي دانستند.بر همين اساس ميتوان گفت كه فواصل نيم پرده اي در يك گام هر كدام يك حبه هستند كه مجموعا" هر گام داراي 12 حبه مي باشد و نهايتا" كل ششدانگ 24 حبه است . آواز خواني كه وسعت صدايي كمتر از ششدانگ و بيشتر از پنج دانگ دارد اصطلاحا" گفته ميشود گستره صداي وي پنج دانگ و

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: آوا رضایی , شعر , موسیقی , روزنامه , ,
تاریخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393
بازدید : 527
نویسنده : آوا فتوحی

نوشتن شعر با شعر نوشتن فرق دارد.

 

متاسفانه در شعر امروز که دیگر نمی شود آن را در دو بخش حقیقی و مجازی مورد ارزیابی قرارداد و به گونه یی این دو فضا آمیخته گی عجیبی پیدا کرده و تعداد کمی از دوستان شاعر هستند که یا هنوز وارد فیسبوک نشده اند یا بعد از مدتی به دلیل عدم ارتباط با این فضا از فیسبوک رفته اند.

مدتی ست در مقوله ی شعر دچار بحران جدی شده ایم که البته انتشاراتی ها نیز به آن دامن زده اند برای سود بیشتر و تازه تر از هر بحران دیگری ست متاسفانه دوستان صاحب نام و صاحب قلم نیز خود را در استیصال ساده نویسی رها کرده اند و در هر صفحه یی همیشه یکی دو نفر از برجسته های ادبی حضور دارند که نه تنها شعری نوشته نشده بلکه حتا قدم های اولیه برای سرودن را هم در آن به اصلاح شعر نمی بینیم.

مایه ی تاسف است که جمع کثیری از دوستان صاحب نام در شعر خود نیز دچار بی قاعده گی و هرز رفتن شده اند تا آن جا که به راحتی روابط های پوشالی موجود را علنی و عیان اعلام می دارند اما دوستان آیا شعر نوشتن آن قدر سهل انگارانه شده که به جز لایک شما، باید به به چه چه و آفرین و... الکی بگویید، متاسفانه امروز فیسبوک را نیز یک پاتوق بزرگ می بینم و تاسف و تاثر دارد کسانی که خود را مقید به قلم و شعر می دانستند آن قدر سهل انگارانه پای هر متن و پاره متنی می روند که دیگر آن اندک دغدغه ی ادبی را نیز از میان برده اند و دوستان علنی تکدی گری نقد و یا حضور می کنند این در صورتی ست که تا سال گذشته نیز آلوده گی همه گیر نشده بود از دوستان صاحب سبک و زبان نیز مدتی ست ناامید شده ام و آن ها را نیز در این چرخه ی روزمره گی گرفتار می بینم به همین خاطر آمدن در این فضا را تا آن جا که ممکن است کم می کنم زیرا دغدغه ی اول و آخر بنده ادبیات(شعر) بوده و هست

در جمع بندی حاضر این متن فقط مختص دوستان حرفه یی شعر نوشته می شود تا تلنگری باشد بر اتفاقاتی که امروز به هر دلیلی دارد در این زمینه رقم می خورد و تنها شعر است که به زوال می رود.

بر خلاف دوستان بنده اعتقاد دارم شعر را می شود در میان شاعران تعریف کرد نه آن که بگوییم شعر چیست و در یک خط یا جمله توضیح اش بدهیم خیر اما شعر بر گرفته از تمام اتفاقاتی ست که هزار سال است برای کلمه در زبان فارسی رقم خورده است از قبل از رودکی تا امروز و متشکل از سبک ها، مکتب ها، نحله ها، جریان ها، دهه ها و... است اما امروز معظلاتی همچون ترجمه های آبکی، شعر پیامکی و همین طور ساده نویسی(تولید انبوه) باعث شد تا امروز به ساحت شعر این پاک ترین رسالت ها نیز رو به نابوی برود البته باید اضافه کنم این رشته از دنیای هنر به علت این که تنها خرجش یک کاغذ و خودکار بود موج عظیمی را به سوی خود کشاند اما آن ها شروع به نوشتن شعر کردند که هرگز حتا با چاپ ده، دوازده عنوان کتاب نیز هرگز نتوانستند به شعر نوشتن برسند چه رسد به زبان و قلم منحصر به فرد یادم می آید زمانی که من و امثال من در قطب اول شعر(خوزستان- اهواز) شروع به سرودن شعر کردیم دغدغه ی مان این بود که فقط نوبت به ما برسد شعر بخوانیم اما حالا هر کسی با سه شعر خودش را نیما و شاملو و فروغ می داند در این وانفسا تنها دوستانی را می شناسم که دغدغه ی شان شعر بود و هست و حتا در این رابطه های مجازی(وبلاگی- فیسبوکی) نیز اگر به صفحه ی شان رجوع کنی فقط شعر می بینی حتا در چت زبان آن ها هنوز پارسی ست و مودبانه و اصالت دار و البته دارای رسالت که امروزه دیگر خبری از رسالت شعری در جامعه ی هنری(شعر و ادبیات) ایران نیست و همه چیز فقط روابط و جنسیت است دوستانی که شروع به نوشتن شعر کردند حداقل از کپی برداری و یا حتا سرقت نیز فرو گذار نبودند تا آن جا که بعد از دو سال از خروج بنده از شعر اهواز هنوز دوستانی سطرهای مرا به شعر خود اضافه می کنند مایه ی تاسف است که بگویم دوستانی که نوشتن شعر را تمرین می کنند حتا به پیش شعر نوشتن نیز نزدیک نشده اند اما نمی دانم با چه جراتی چاپ کتاب سوم خود را تبلیغ می کنند امروز ادبیات با لجن کف خیابان هیچ فرقی ندارد و من با افتخار می گویم سعی می کنم برای همیشه از کنارش رد شود و هرگز حتا هم زدن آن نیز به ذهنم خطور نکند برای آن دسته از دوستان نیز که هنوز فکر می کنند رسالتی برای شعر نوشتن دارند می نویسم دوستان عزیز هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد مگر این ادبیات بمیرد یا دوستان صاحب قلم و زبان و نام به فکر احیای شعر راستین باشند و شعر نوشتن را برای تمرین دوستان بنیان بگذارند باور کنید این شعر نیست که ما به دنبالش هستیم نوعی خود بینی و نارسیسم همراه با رابطه های پوشالی و صد البته جنسیت است مسموم ترین دوران ادبیات را در سال 1393 به عینه می شود مشاهده کرد و این یعنی عبور از هرزه گی در کلمه و صد البته شعر هنری که تو را پیامبر اجتماعت می کند نه مفسر یا روایتگر...

 

" علی شیخ علی چالشتری "

 



:: برچسب‌ها: چالشتری ,
تاریخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393
بازدید : 457
نویسنده : آوا فتوحی

 
فریادهای روشن
خاموشند
پشتِ هر پنجره
هر باغچه
امروز
باد می شکند
دریچه ای را ..........



:: برچسب‌ها: آوا رضایی , شعر , موسیقی , روزنامه , ,
تاریخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393
بازدید : 476
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: شجریان , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 398
نویسنده : آوا فتوحی


خواجه شمس­الدین محمد حافظ شیرازی سراینده دلنشین­ترین غزل­های فارسی که پیام­آور عشق و محبت است، با سخنانی آکنده از صفا و صمیمیت همگان را امید می­بخشد و به مروت و مدارا می­خواند. راز و رمز جاودانگی حافظ و محبوبیتش همین عشق است که آن را از هیچ انسانی دریغ نمی­دارد.
از آن به دیر مغانم عزیز می­دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
بادا که این آتش در دل دوستدارانش نیز همواره شعله­ور و روشنی­بخش باشد.
جایگاه جهانی حافظ بیانگر این واقعیت است که حافظ مقامی فراتر از یک شاعر و استاد سخن دارد و رسالتی بالاتر از زیبا سخن گفتن برای خود قایل بوده است، او بزرگ معلمی است که می­کوشد تا همگان را به همزیستی در سایه­سار خوش­دلی و حسن نظر نسبت به واقعیت بیرونی فرا بخواند و به مخاطبان خود بیاموزد که انسان خود سرچشمه شادکامی­ها و رضایتمندی­هاست و برخورداری­های مادی به دلیل گذرا بودن حسرت به دنبال دارد.
در این دنیا اگر سودی­ست با درویشِ خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
واسطه­ای که ورود حافظ را به هر دیار و خانه و قلبی میسّر می­سازد نگاه انسانی او به هستی است. حافظ با اعتراف به این حقیقت تلخ که همه انسان­ها در عالم خاکی در معرض لغزش­های نفسانی هستند از آنها می­خواهد نگاهی تسامح­آمیز به یکدیگر داشته باشند.
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی­گناهی
حافظ راه خلاصی از تنگناهای نفسانی و رستگاری را پرهیز از خودبینی و کیش شخصیت می­داند.
تا عقل و فضل بینی، بی­معرفت نشینی
یک نکته­ات بگویم،خود را مبین که رستی
اگر چه غزلیات حافظ را می­توان در ردیف ادبیات تعلیمی جای داد اما نصایح حافظ آمیخته با لطافت و ظرافتی است که به مخاطب آرامش می­دهد و او را مهیّا می­سازد تا ابتدا نگاهش را به هستی تغییر دهد. در واقع  حافظ تلاش می­کند که ابتدا نگریستنی دیگر را به ما بیاموزد و ما را در فضایی قرار دهد که آمادگی پذیرش توصیه­های انسانی او را داشته باشیم.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می­دارد که بر بندید محمل­ها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل­ها
***
ده روزه مهر گردون افسانه است و  افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
***
حافظ اقبال و رویکرد دنیا به آدمیان را به اندازه­ای کوتاه و گذرا توصیف می­کند که گویی افسانه­ای بیش نیست و در ادامه مخاطب شعر خود را به نیکی کردن در حق یاران ترغیب می­کند. در واقع می­گوید که آنچه می­ماند نیکی است و آنچه می­گذرد فرصت نیکی کردن است.
بر این رواق زبرجد نوشته­اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
بخشی از همت حافظ در غزلیاتش صرف بیان این حقیقت شده است که انسان متعلق به جهان برتر و بهشت است و نباید خود را اسیر تعلقات دنیوی کند. حافظ رسیدن به بالاترین مراتب کمال و جهان برتر را در گرو پایبندی به معیارهای الهی می­داند.
تو را ز کنگره­ی عرش می­زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
***
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زینجا به آشیان وفا می­فرستمت
***
حافظ بیشترین نفرین­ها و نفرت­ها را نثار ریاکاری، دروغ و تزویر می­کند و ریاکاری را آتشی می­داند که خرمن دین را خاکستر خواهد کرد.
آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه­ی پشمینه بینداز و برو
***
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
حافظ پیوندی ناگسستنی با غزلیاتش دارد و گریز رندانه­اش از اینکه منتسب به طیفی خاص باشد به این دلیل آشکار بازمی­گردد که طیف­های اجتماعی در آن زمان به اقتضای زمانه آلودگی­هایی داشته­اند، یکی ریاکار بوده، دیگری خونخوار، یکی در مال وقفی تصرف می­کرده و دیگری جایگاهی فروتر از شایستگی­هایش داشته و... حافظ نمی­خواسته که در ردیف آنها قرار گیرد و ضمن اینکه به همه آنها تاخته و نقاب از چهره آنها برداشته از نصیحت نیز دریغ نکرده و رسم نوعدوستی را در حق آنها به جای آورده است.
به هر حال دیوان حافظ اکنون چونان گوهر گرانبهایی در اختیار ماست. بی­گمان بهره­گیری از ذخایر فرهنگی به مراتب با اهمیت­تر از بهره­گیری از ذخایر مادی است و در واقع زمینه­ساز آن است.
متأسفانه آنچه مانع بهره­مندی کامل نسل کنونی از گنجینه­های نهفته در دیوان حافظ است چنگ­اندازی طیف­های گوناگون فکری به شخصیت این چهره­ی جهانی است. این که هر کسی می­خواهد حافظ را به گونه­ای معرفی کند که خود می­خواهد. در حالی که شخصیت­هایی نظیر حافظ که جزو ذخایر انسانی هستند را نمی­توان نماینده نگرشی خاص معرفی کرد.
مقامی که حافظ بدان دست یافته از غربت او و ناهمگونی­اش با دیگران سرچشمه می­گیرد. غریبی، زاد و توشه رهروان راه عشق است. هر چه غریب­تر والاتر.
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده­ام که مپرس

ادامه از صفحه اول

وی افزود: فیلسوف در جست‌وجوی اندیشه‌های فلسفی اوست؛ متکلم به دنبال روشن کردن اندیشه‌های کلامی اوست؛ زبان‌شناس در جست‌وجوی جادوی واژه‌ اوست؛ هنرمند به دنبال کشف آفرینش زیبایی و بهره‌ هنری از غزل اوست؛ قرآن‌پژوه از جلوه‌های آیات الهی در شعر او سخن می‌گوید؛ عارف از عرفان حافظ دم می‌زند و شگفت آن‌که تمامی انسان‌ها از هر مشرب و مسلکی او را هم مشرب خود می‌خوانند. شعر حافظ، ما را به قرآن فرا می‌خواند، به بلاغت، به هنر، به فلسفه، به رندی، به عاشقی، به عرفان، به سعادت، به فکر و ذکر و حرف و حکمت دعوت می‌کند و این رمز و راز ماندگاری شعر اوست.
کمالی سروستانی، مدير دانشنامه فارس در ادامه به ذكر آمار و ارقام مربوط به چاپ نسخ دیوان حافظ و هم‌چنین تفسیر‌ها و دیگر عناوین در ارتباط با حافظ در سال نود پرداخت و گفت: حافظ پژوهی، تدوین و تصحیح دیوان، شرح، شناخت و نقد آن از روزگار گلندام تا امروز فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است. کارنامه‌ حافظ پژوهی در سال نود، به میزان سال قبل کمی کاهش یافته است. در سال گذشته،  ۲۲۵ عنوان کتاب در ارتباط با حافظ چاپ شده است. از این میان 102 عنوان با تیراژ ۲۶۸ هزار نسخه به دیوان، برگزیده‌ دیوان و یا ترجمه‌های آن اختصاص داشته است.
 55 عنوان در شمارگان ۱۱۸ هزار نسخه در چاپ اول و 47 عنوان در شمارگان ۱۵۰ هزار نسخه در چاپ مجدد، منتشر شده است. مجموعه‌ کتاب‌های درباره‌ حافظ شامل نقد، معرفی و شرح، 51 عنوان در چاپ اول و 21 عنوان در چاپ مجدد و در مجموع 72 عنوان بوده است. کل تیراژی که با نام حافظ منتشر شده است، در فالنامه  ۱۷۸هزار نسخه و در مجموع ۶۱۰ هزار نسخه بوده است.
وي در ادامه افزود: شايد با كمي تسامح بتوان حافظ‌پژوهي را در ايران از زماني كه جامع ديوان حافظ، محمد گلندام، به اين امر پرداخت؛ تا امروز به چهار دوره تقسيم كرد:
دوره اول:
از زمان جمع‌آوري ديوان حافظ در قرن هشتم آغاز مي‌شود و تا پيدايش صنعت چاپ ادامه مي‌يابد. علاوه بر نگارش ديوان كامل حافظ، در جُنگ‌ها و تذكره‌هاي مختلف، اشعار حافظ نگاشته و يافته مي‌شود و آثارش بر بسياري از شاعران پس از او تأثير مي‌گذارد. كاتبان بسياري نسخ مختلفي از ديوان را به ويژه در قرن نهم و دهم كتابت كرده‌اند.

 



:: برچسب‌ها: حافظ , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 586
نویسنده : آوا فتوحی

مشخصات صدای خوب

گرچه صدای خوب را نمی توان تعریف کرد ولی ما سعی داریم از لحاظ فیزیکی به آن بپردازیم:
از نظرفیزیکی هر صدا باید وسعت لازم را برای اجرای آواز ایرانی داشته باشد!یعنی از بم ترین
نت ها تا زیرترین نت ها که به طور معمول 15 نت متوالی میشود.یعنی سه اکتاو که میشود دو
گام کامل.واضافه براین بسیار بهتر است.برای اجرای آواز صدای معمول باید15 نت داشته باشد
اگر کمتر باشد در اجرای اهنگ وردیف به مشکل برمیخورد.وصدا به قول معروف جواب ندهد
اگر هم صدا به 18 نت برسد صداممتاز است.وهیچگاه به مشکل برنمیخورد.پس یکی وسعت صدا
ویکی شدت وضعف صداست.وجه دیگر رنگ شخصیت صداست که بخشی از کیفیت صداست.صافی
زلال بودن وبرعکس البته گاهی صدای خش دار هم زیباست!صدای خش دار اغلب نتهای بالا را
نمی تواند بخوان. ونکته چهارم تسلط بر صداست.وصدا باید حتما تربیت شود که دقیق بتوان بر ان مسلط
شد وان را تربیت کرد.وجه 5 صدا هم عطرصداست که مربوط به درون هنرمند است.(همان معنویت صدا)

 

 

 

مرکب خوانی = مُدگردی یا مُدولاسیون (Modulation ) :

علم و عمل ترکیب مقامها و مایه ها بوسیله ساز یا حنجره انسان به طریقه ای گوشنواز را مرکب نوازی یا مرکب خوانی گویند
( مرحله اعلای تسلط بر ردیف موسیقی )

انجام این عمل در طول سالیان متمادی و با پرداختن و ممارست و بکارگیری بیشتر این شگرد و ارائه تسلط و نکته دانی آن بدست می آید.



نکات ضروری برای انجام عمل مرکب خوانی بصورت صحیح :

1_ داشتن صدای توانمند :

خصوصیات یک صدای توانمند :
الف_ ژوست باشد.
ب_ صاحب صدا دارای گوش موسیقایی قوی باشد.
ج_ گستره صدای مناسب بحدی که آوازخوان حق
آواز را ادا کرده باشد.
د_ رعایت بهداشت حنجره ( از قبیل عدم اتخاذ مایه های نامطلوب که در توان صدای فرد نیست ؛
رژیم غذایی مناسب و پرهیزهایی که آوازخوان برای حفظ کیفیت صدای خود بایستی انجام دهد ؛ تنظیم ساعات خواب و ...)

2_ آشنایی تئوریک و علمی با گامها ، مقامها و گوشه های ردیف موسیقی :

اطلاعات کافی در مورد مقامها ، روابط گامهای موسیقی و اختلاف فواصل آنها با یکدیگر ،
اشتراک نتها در گوشه های مختلف و اصطلاحات علمی مرسوم میان موسیقیدانهای تئوریک.

3_ تسلط کامل بر ردیف موسیقی

4_ خلاقیت و نوآوری و دخالت دادن سلیقه در تلفیق گوشه ها با یکدیگر و جابجایی های مناسب

5_ توانایی و تکنیک لازم در اجرای هریک از دستگاهها و آوازها در مایه ها و کوک های مختلف

6_ آشنایی و آگاهی علمی و عملی با سازهای ایرانی:

بدین معنی که آوازخوان تا حدودی با نواختن یک ساز آشنایی کافی داشته باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: آوا رضایی , شعر , موسیقی , روزنامه , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 508
نویسنده : آوا فتوحی

 



خیال کردی رفتی که رفتی!
هنوز کاشف هجاهای احساسات منی!
هنوز یلداترین خاطره را از تو دارد دلم!
هنوز برای تو می میرم وزنده می شوم.
هر وقت یادم می اید؛ تو می آیی!
اگرچه سواد درست وحسابی از عشق ورزیدن ندارم.
اما همیشه به یاد تو آب می خورم.
به یاد تو نفس می کشم.
به هر کجا می نگرم ؛
هندسه نگاه تو ان جاست.
خیلی دلم می خواهد دوباره باز گردم .
به حریم خلوت نگاه با صفای تو؛
با هم بنشینیم ؛
تو مرا بگویی؛
من تو را بنوسم.
اما تقدیر این فراق چه بود؛
که غروب های کلاغ خوان زمستان؛
از من عاشق سینه چاک عیاری ساخت.
و شعور یک شاعر نقاش را به من هدیه داد.
اما هنوز هم که هنوز است؛
تودر نگاه من چون یک کودک ؛
بند بازی می کنی!
ومرا مصلوب خاطرات رویای خود می کنی !
ای غزال غزل!

شمیسا 91/تهران

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شکسیا , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 417
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: برچسب‌ها: ذهقان , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 383
نویسنده : آوا فتوحی

 

امشب تمامت مي كنم
از اين سر تا به انتهاي تورا قورت مي دهم
و چشم هايت را به يكباره سر مي كشم كه تمام شوي
شوخي نمي كنم
مرد!
اين آخر بازي ست
من كه داستانم عاشقانه بود و هست و خواهد بود...
تو مواظب باقي مانده تنت باش!

نازنين

تو از دردي ، كه افتادست بر جانم ، چه مي داني؟
دلم تنها تو را دارد ، چرا با من ، نمي ماني ؟

تمام سعي تو ، كتمان عشقم بود ، در حالي
كه از چشمان مستت ، خوانده بودم ، راز پنهاني .

م. ج یاس خیال



:: برچسب‌ها: یاس خیال , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 435
نویسنده : آوا فتوحی


جستاري در غزل امروز  جستاري در غزل امروز پيش درآمد: ابتدا قرار بود در اين مجال به بحث پيرامون غزل امروز بپردازيم اما هرگونه كنكاش بدون بررسي تبارشناسانه آن ناممكن به نظر مي رسيد. پس بدين خاطر مقاله به دو قسمت تقسيم شد: ابتدا بررسي مختصري پيرامون شكل گيري اين جريان در اواخر دهه 40 و  بررسي شعر چند تن از افرادي كه بطور مشخص تر در اين سالها جريان شعر نئوكلاسيك را هدايت كرده اند؛ سپس ادامه مقاله با تحليل جزءنگرانه غزل امروز در دوجبهه موازي! درضمن براي جلوگيري از هرگونه سوء تفاهم از به كار بردن اسامي در بحث پيرامون دو جريان فرضي حاضر در غزل امروز خودداري نمودم. باتوجه به نيّت من از نوشتن اين مقاله بخش ابتدايي آن داراي ضرباهنگ تندتري بوده و بيشتر به اسامي و اشخاص مي پردازد تا آنچه در متن اين حركات مي گذشته است و بعد با رسيدن به غزل امروز با انتخاب ريتم كندتر سعي در باز كردن قابليتها ، مشكلات و نقد سطحي آنها (البته با توجه به محدوديت اين مقاله) داشته ام وگرنه نقد اين جريان ها خود مجال مفصلي را طلب مي كند. ضمنا اين نكته را نيز بايد متذكر شد كه مطمئنا ريشه غزل نئوكلاسيك نه در آنچه ذكر خواهد شد بلكه در نيما ، ايرج ميرزا وحتي پيش از آن يافت مي شود و حتي در آنچه آمده است نيز جاي نام بسياري از افرادي كه در شكل گيري وهدايت اين جريان نقش داشته اند خالي است.(1) كه مطمئنا علت گذشتن از آنها نه فراموشي ومسامحه بلكه پرداخت بيشتر به غزل امروز به جاي بيان تاريخ ها واسامي است! بخش نخست : حسين منزوي در سال 1350 مجموعه «حنجره زخمي تغزل » را به چاپ رساند دراين مجموعه، غزلهايي نظير« درياي شور انگيز چشمانت… » هرچند بسيار كم تعداد ، خبر از تغييري عمده در غزل فارسي مي دادند تغييري كه شايد تجربه هاي «ايرج ميرزا» و «عشقي » براي تلفيق زبان و دغدغه هاي نو با حفظ قالب وصنايع ادبي بدون غلتيدن در ورطه ژورناليسم را مي توانست به كمال برساند. خود منزوي با اشاره به غزل « لبت صريح ترين آيه ي شكوفايي است…»(2) دراين باره مي گويد: « نخستين غزلي كه از من چاپ شد منظور غزل در حال وهواي تازه اي است كه راهي را درغزل امروز گشود اين غزل بود درمجله فردوسي سال 1347»(3) متأسفانه چاپ كتاب بعدي منزوي يعني «از شوكران وشكر» سالها به تعويق افتاد و تنها در سال 1368 اين مجموعه به چاپ رسيد كه شامل پاره اي ازآثار نئوكلاسيك موفق او نظير« زني كه صاعقه سا آنك …»(1353) بود اما كتاب «عشق در حوالي فاجعه» كه به فاصله نزديكي از آن چاپ شد جدا از آنكه حاوي بخشي از بهترين آثار او بود به همراه مجموعه «ازكهربا وكافور» توانست چهره زني را در غزل نئوكلاسيك تبيين كند كه از معشوق درشعر گذشته ، فراتر رفته و داراي شخصيت پردازي وحركت در طول وعرض روايت بود. اين رويكرد بر يكي از جريانهاي مهم غزل امروز(جريان اول) تاثيرات فراواني را به صورت مستقيم يا غيرمستقيم گذاشت كه در همين  مقاله به بررسي آن خواهيم پرداخت. مجموعه هاي   بعدي منزوي تا زمان مرگش به هيچ عنوان قابل بحث و مقايسه با كارهاي قبلي او نبود. زبان منزوي هرچند امروزي ست اما صلابت خاصي دارد كه تركيب آن با محتواي عاشقانه غزلها پارادوكس دلچسبي را به دست مي دهد اما جدا از اين زبان امروزي ونگاه زميني او به معشوق ، شعر منزوي همان دغدغه هاي انسان قرن هفتم را دارد! ابيات داراي استقلال معني و در پي كشف وتكانه و از آن طرف استفاده بكر از قافيه و رديف هستند. منزوي بيش از آنكه محتواگرا باشد به ايجاد زيبايي درسطح غزل فكر مي كند البته قابل ذكر است كه مهارت او نيز در شعرهاي عاشقانه زميني بسيار بيشتر است وهرجا به آن زن ملموس پرداخته قدرت بيشتري راازخود نشان داده است. درهرصورت منزوي تا پايان عمر نيز همان مسير ابتدايي را ادامه داد وبه تجربه جديدي در زمينه غزل دست نزد. دركنار او« سيمين بهبهاني» نيز چاپ مجموعه هاي خود را از سال 1330 آغاز كرده بود اما مجموعه هاي آغازين او نظير «جاي پا» و« مرمر » تنها شامل چهارپاره ها و غزلهايي است كه به هيچ وجه نمي توان بعنوان غزل نئوكلاسيك از آنها صحبت به ميان آورد. اما در مجموعه « رستاخيز»(1353) كم كم آثاري ديده شد كه به نوعي بيانگر حركت او به سمت غزل نئوكلاسيك بودند بخش 1

 



:: برچسب‌ها: غزل , شعر نو , کلاسیک , شاعر , کتاب , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com