عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
بازدید : 1158
نویسنده : آوا فتوحی

سال ۱۳۳۲ و سال های بعد، در واقع ، شيشه اميد روشنفکران و قلم بدستان ايران ، شکسته بود، با صدای بلند و دلخراش . گويی ، آسمان بر زمين افتاده بود . جمعی از شاعران وسخنوران ، عزلت نشين و کافه نشين ، شدند . دلتنگی و نوميدی ، به سراغ همه گان آمده بود . چند شاعر و داستان نويس، شايد کوهی از غصه جانکاه را بر دوش نهاده بودند و به کوره راهی نا شناخته، به سرزمين های مه آلود و غريبه،ره می سپردند . نصرت رحمانی، صادق هدايت، احمد شاملو ، اخوان ثالث ، نادر نادر پور ، سهراب سپهری و چند تای ديگر، صدا ها ی مشخص و بلند پشت اين آوار بودند .

نصرت رحمانی از ميان اين شوريده گان، گويا سرنوشتی ممتاز و سرشتی اعجاب آور داشت . نصرت ، قصه پرداز غمی تلخ بود . نصرت ، شاعر مردم بود . نيما را خوب خوانده بود . شعر فرنگی را نيز کم و بيش ، از طريق ترجمه ، دريافته بود . با اساطير ايران نيز به نکويی آشنايی داشت .نصرت ، هرچند يک بدعتگذار جنجالی نبود ؛ اما برای شعر پارسی ، افزون بر بعد « شنيداری » يک بعد رياضی و « ديداری » نيز ايجاد کرد ،  يعنی آوردن اعداد در شعر ، مثلا عدد (۵ ) که شباهتی به قلب دارد و يا داخل کردن ( ..۷) يا ( ۱۱۸) درمتن کلام که بازتابی از تکنالوژی مدرن يا رمزی از زندگانی مدرن است!
اما ، نصرت به  ادخال اعداد و ارقام در شعر ، اکتفا نکرد .وی ، بسياری از واژگان متروک و مطرود را نيز در شبستان شعر راه داد .وی، با جسارتی کم نظير ، برای چاقو ، بمب ساعتی ، خودکار بيک، راديو ی ترانز يستور، شعر گفت و همينطور برای، معتادان ، ديوانه گان، روسپان و تمامی فراموش شدگان جامعه . نصرت رحمانی ، فرهنگ کوچه را در کلام وارد کرد  ، بويژه فرهنگ جنوب تهران را !

به اين نمونه های درخشان توجه شود :

انديشه چيست
جز بمب کاغذی
در کار گاه مغز
تا در زمان محتوم
احساس ، فرمان دهد
و او منفجر شود !
تا شعر ، گل کند !

***
خود کار بيک من
وقتی ميان بالش انگشت
آرام می گرفت
انگار خون صاحب خود
وام می گرفت !
هی می نوشت
هی می نوشت
هی ....
***
چاقو ،
از ژرف جيب من
فرياد ميزند :
ــ ديريست هم نبرد دسته ی خويشم
با خويش در ستيز
با غير در گريز !
***
اشعار من در اختيار کار گزينی است
چون زود تر زلحظه ی معهود
آنرا سروده ام!
من را باور کنيد !
اشعارم را در بيروت با مسلسل
در کعبه با سجود
و در ژاپن ، با ترانسزيستونر ،سروده ام !

شعر نصرت رحمانی از زبانی آراسته و انديشه ای بارور ، برخوردار است . رد پای « هدايت » و اثرات « بوف کور ) هم در شعر نصرت ، نگريسته ميشود . نمونه ای ازين اثر گذاری :

رفتم
رفتم و با باد های سوخته رفتم
در رگ آن راه  پرت تف زده رفتم
سينه ز اندوه ها ی گمشده ، تفتم
رفتم
رفتم و و بردم زنی که زندگيش را
باخت سر نرد شعر های سياهم !
رفتم و بردم زنی که دوزخ چشمش
سوخت مرا
سوخت ، سوخت
کرد ، تباهم ...

نصرت رحمانی ، سال ۱۳۰۸خورشيدی در تهران زاده شد . دبيرستان ( اديب ) را خواند. کوتاه زمانی در وزارت پست و تلگراف ، اشتغال يافت. سپس به کار روز نامه نويسی پرداخت. نصرت، جمعه بيست و هفتم خردادماه ۷۹ در رشت با زندگی وداع کرد . وی، سال های بيست ، به شاعری ؛ روی آورد و در دهه های چهل و پنجاه شهرتی چشمگير بويژه ميان جوانان داشت. نصرت ، هم شاعر بود هم داستان نويس . اثر داستانی معروف او اين اسم را با خود دارد:
« مردی که در غبار گم شد !)
کتاب های منتشر شده نصرت ، به اسم و رسم زيرين است
ــ کوچ
ــ کوير
ــ ترمه
ــ ميعاد در لجن
ــ حريق باد
ــ درو
ــ شمشير، معشوقه قلم
ــ پياله ، دور دگر زد
ــ در جنگ باد
ــ آوازی در فرجام
ــ بيوه ی سياه

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: رحمانی , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com