عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 29 بهمن 1392
بازدید : 603
نویسنده : آوا فتوحی

سخن با تو نگفتم من .... !!
سخن با تو نگفتم من ....
سخن با تو نگفتم من ...
چو میداد فکری پریشان هر لحظه آزارم ....
که در دستم چه دارم من ؟
چه سازم من ؟ چه گویم من ؟
خدایا زورقی داشتم کاشکی !!
زدریای چشمان فسونکارش .....
روم برساحل وجود نازنینش من !!!
سخن با تو نگفتم من .....
که ترسم بود زغرقیدن در اعماق نگاه تو ....
سخن با تو نگفتم من ......
سخن با تو نگفتم من .. !!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: احتشامی راد , ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 563
نویسنده : آوا فتوحی

برای خود بریز

 

که ما

 

دانستیم و تو

 

هنوز از مستی ی ندانسته ها یت سرخوش

 

بی آنکه بدانی

 

سر

 

خوش

 

نمی شود

 

مگر به ندانستن.

 

اگر می گفت

 

 مقراضی به عاریت می دادمش

 

 تا قیچی کند

 

هبوط مرگ را

 

که ما

 

نه در عادت زندگی ماندیم ُ

 

نه در هراس مرگ

 

تنها از این دل دیوانه عاقل می ترسم

 

که وقت نمی شناسد.

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: آوا رضایی , روزنامه , ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 599
نویسنده : آوا فتوحی

 

به کجا چنین شتابان

 

گون از نسیم پرسید

 

همه آرزویم اما ،

 

چه کنم که بسته پایم

 

دل من گرفته زین جا

 

هوس سفر نداری

 

زغبار این بیابان

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: کدکنی ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 584
نویسنده : آوا فتوحی

 

عاشقان مستند و ما دیوانه ایم

 

عارفان شمعند و ما پروانه ایم

 

چون نداریم با خلایق الفتی

 

خلق پندارند ما دیوانه ایم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مولوی , ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 588
نویسنده : آوا فتوحی

به کدام مذهبست این؟به کدام ملت است این؟

 

که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

 

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

 

که برون در چه کردی که درون خانه آیی

 

به قمار خانه رفتم همه پاکبازدیدم

 

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

عراقی

 



:: برچسب‌ها: عراقی , ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 604
نویسنده : آوا فتوحی


کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه 
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه 
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم 
میگم : وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم 

یه وقت تنها نری جای که از تنهایی می میرم 
از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم 
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم 
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم 

میدونم که یه وقت های دلت میگیره از کارم 
روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم 
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری 
تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری 

کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاست دریا 
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا 
قشنگه ردپای عشق میاد زیر چتر برف 
اگه حاله منو داری می فهمی یعنی چی این حرف 

میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم 
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم 
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری 
تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری

 


تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 545
نویسنده : آوا فتوحی

 

چه شود به چهره زرد من

 

نظری برای خدا کنی

 

که اگر کنی همه درد من

 

به یکی نظاره  دوا کنی

هاتف اصفهانی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هاتف اصفهانی , , / ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 836
نویسنده : آوا فتوحی
  1. گناه دریا
  1. از خاموشی
  1. بهار را باور کن
  1. ابر و کوچه
  1. لحظه ها و احساس

فريدون مشيری در سی‌ام شهريور ۱۳۰۵ در تهران به دنيا آمد. جد پدری‌اش بواسطه ماموريت اداری به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادر شاه بود. پدرش ابراهيم مشيري افشار فرزند محمود در سال ۱۲۷۵ شمسي در همدان متولد شد و در ايام جواني به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گرديد. او نيز از علاقه‌مندان به شعر بود و در خانوده او هميشه زمزمه اشعار حافظ و سعدي و فردوسي به گوش مي‌رسيد. مشيري سالهاي اول و دوم تحصيلات ابتدايي را در تهران بود و سپس به علت ماموريت اداري پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبيرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبيرستان اديب رفت.

به گفته خودش: ” در سال ۱۳۲۰ كه ايران دچار آشفتگي‌هايي بود و نيروهاي متفقين از شمال و جنوب به كشور حمله كرده و در ايران بودند ما دوباره به تهران آمديم و من به ادامه تحصيل مشغول شدم. دبيرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اينكه در همه دوران كودكي‌ام به دليل اينكه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگي كارمندي پرهيز داشتم ولي مشكلات خانوادگي و بيماري مادرم و مسائل ديگر سبب شد كه من در سن ۱۸ سالگي در وزارت پست و تلگراف مشغول به كار شوم و اين كار ۳۳ سال ادامه يافت. در همين زمينه شعري هم دارم با عنوان عمر ويران “ . مادرش اعظم السلطنه ملقب به خورشيد به شعر و ادبيات علاقه‌مند بوده و گاهي شعر می گفته، و پدر مادرش، ميرزا جواد خان مؤتمن‌الممالك نیز شعر مي‌گفته و نجم تخلص مي‌كرده و ديوان شعری دارد كه چاپ نشده است.

مشيري همزمان با تحصيل در سال آخر دبيرستان، در اداره پست و تلگراف مشغول به كار شد، و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگي درگذشت كه اثري عميق در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فني وزارت پست مشغول تحصيل گرديد. روزها به كار می‌پرداخت و شبها به تحصيل ادامه می‌داد. از همان زمان به مطبوعات روي آورد و در روزنامه‌ها و مجلات كارهايي از قبيل خبرنگاري و نويسندگي را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد. اما كار اداري از يك سو و كارهاي مطبوعاتي از سوي ديگر، در ادامه تحصيلش مشكلاتي ايجاد مي‌كرد .

مشيري اما كار در مطبوعات را رها نكرد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر بود. اين صفحات كه بعدها به نام هفت تار چنگ ناميده شد، به تمام زمينه‌هاي ادبي و فرهنگي از جمله نقد كتاب، فيلم، تئاتر، نقاشي و شعر مي‌پرداخت. بسياري از شاعران مشهور معاصر، اولين بار با چاپ شعرهايشان در اين صفحات معرفي شدند. مشيري در سال‌هاي پس از آن نيز تنظيم صفحه شعر و ادبي مجله سپيد و سياه و زن روز را بر عهده داشت .

فريدون مشيري در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوي رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصيل را ادامه نداد و به كار مشغول شد. فرزندان فريدون مشيري، بهار ( متولد ۱۳۳۴) و بابك (متولد ۱۳۳۸) هر دو در رشته معماري در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشكده معماري دانشگاه ملي ايران تحصيل كرده‌اند.

مشيري سرودن شعر را از نوجواني و تقريباً از پانزده سالگي شروع كرد. سروده‌هاي نوجواني او تحت تاثير شاهنامه‌خواني‌هاي پدرش شکل گرفته كه از آن جمله، اين شعر مربوط به پانزده سالگي اوست :
چرا كشور ما شده زيردست
چرا رشته ملك از هم گسست
چرا هر كه آيد ز بيگانگان
پي قتل ايران ببندد ميان
چرا جان ايرانيان شد عزيز
چرا بر ندارد كسي تيغ تيز
برانيد دشمن ز ايران زمين
كه دنيا بود حلقه، ايران نگين
چو از خاتمي اين نگين كم شود
همه ديده‌ها پر ز شبنم شود

انگيزه سرودن اين شعر واقعه شهريور ۱۳۲۰ بوده است. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگي با مقدمه محمدحسين شهريار و علي دشتي به چاپ رسيد (نوروز سال ۱۳۳۴). خود او در باره این مجموعه مي‌گويد: ” چهارپاره‌هايي بود كه گاهي سه مصرع مساوي با يك قطعه كوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافيه و هم معنا. آن زمان چندين نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سايه)، سياوش كسرايي، اخوان ثالث و محمد زهري بودند كه به همين سبك شعر مي‌گفتند و همه از شاعران نامدار شدند، زيرا به شعر گذشته ما بي‌اعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قديم احاطه كامل داشتيم، يعني آثار سعدي، حافظ، رودكي، فردوسي و ... را خوانده بوديم، در مورد آنها بحث مي‌كرديم و بر آن تكيه مي‌كرديم. “

مشيری توجه خاصی به موسيقي ايراني داشت و در پي‌ همين دلبستگي طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شوراي موسيقي و شعر راديو را پذيرفت، و در كنار هوشنگ ابتهاج، سيمين بهبهاني و عماد خراساني سهمي بسزا در پيوند دادن شعر با موسيقي، و غني ساختن برنامه گلهاي تازه راديو ايران در آن سالها داشت. ” علاقه‌ به موسيقي در مشيري به گونه‌اي بوده است كه هر بار سازي نواخته مي‌شده مايه آن را مي‌گفته، مايه‌شناسي‌اش را مي‌دانسته، بلكه مي‌گفته از چه رديفي است و چه گوشه‌اي، و آن گوشه را بسط مي‌داده و بارها شنيده شده كه تشخيص او در مورد برجسته‌ترين قطعات موسيقي ايران كاملاً درست و همراه با دقت تخصصي ويژه‌ای همراه بوده است. اين آشنايي از سالهاي خيلي دور از طريق خانواده مادري با موسيقي وتئاتر ايران مربوط بوده است. فضل‌الله بايگان دايي ايشان در تئاتر بازي مي‌كرد و منزل او در خيابان لاله‌زار (كوچه‌اي كه تماشاخانه تهران يا جامعه باربد در آن بود) قرار داشت و درآن سالهايي كه از مشهد به تهران مي‌آمدند هر شب موسيقي گوش مي‌كردند . مهرتاش، مؤسس جامعه باربد، و ابوالحسن صبا نيز با فضل‌الله بايگان دوست بودند و شبها به نواختن سه‌تار يا ويولون مي‌پرداختند، و مشيري كه در آن زمان ۱۴-۱۵ سال داشت مشتاقانه به شنيدن اين موسيقي دل مي‌داد.“

فريدون مشيری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريکا سفر کرد، و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، ليمبورگ و فرانکفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريکا از جمله در دانشگاه‌های برکلی و نيوجرسی به طور بی‌سابقه‌ای مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندين شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: فریدمن مشیری , ,
تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1392
بازدید : 810
نویسنده : آوا فتوحی

 —ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪﻫﺴﺖ 
ﯾﮏ ﻓﺮﯾﺒﯽ ﺳﺎﺩﻩ 
ﻗﺼﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ 
ﺳﺮﺍﺑﯽ ﺗﻮﺩﺭﺗﻮ 
ﮐﻼﻓﯽ ﺩﺭﮔﺮﺩﺵ 
ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺵ. 
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﯾﻢ !
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺳﺖ 
ﺑﺎﺯﯼ ﮔﻞ ﯾﺎ ﭘﻮﭺ 
ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺠﯽ 
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯﻧﺪ 
ﺍﺳﺐ ﻭ ﻓﯿﻞ ﻭ ﺷﺎﻫﯽ 
ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺩﺭﻗﻠﻌﻪ 
ﺁﺧﺮﺑﺎﺯﯼ ﻫﻢ 
ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﻧﺎﻣﻌﻠﻮﻡ 
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺴﺖ ﻣﺜﻞ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ 
ﺍﺳﻢ ﻓﯿﻠﻤﺶ " ﺑﺎﺯﯼ"(The game)
ﺁﺧﺮﺑﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﺳﻮﺭﭘﺮﺍﯾﺰﯼ ﺯﯾﺒﺎ 
ﺟﻮﮐﺮﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ 
ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔت : ﺩﺍﻟﯽ !!



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : سه شنبه 22 بهمن 1392
بازدید : 531
نویسنده : آوا فتوحی

ستاره ها که به آسمان خیره می شوند

 

شهاب ها به آهستگی می گریزند

 

تا رویای کودک خش بر ندارد

 

واز خواب نپرد

 

هوش زمین

 



:: برچسب‌ها: آوا , شعر , شاعر , وب , وبلاگ , وبسایت , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com