عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 345
نویسنده : آوا فتوحی

 

هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !

"فاضل نظری"

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فاضل نظری , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 387
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: داریوش , مجنون , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 387
نویسنده : آوا فتوحی

 

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را

با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود
پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را

چون گلی مهتاب گون در گلبنی از آبنوس
روشنی می داد مشکین جامه های خویش را

گرم صحبت بود با آن خواهر کوچکترش
تا بپوشد خنده های نابجای خویش را

می درخشید از میان تیرگی ها گردنش
چون تکان می داد زلف مشک سای خویش را

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

دیدم و آمد به یادم دردمندی های دل
گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را

این چه ذوق و اضطراب ست؟ این چه مشکل حالتی ست؟
با زبان شکوه پرسیدم خدای خویش را

تا به من نزدیک شد، گفتم «سلام ای آشنا»
گفتم اما هیچ نشنیدم صدای خویش را

کاش بشناسد مرا آن بی وفا دختر «امید»
آه اگر بیگانه باشد آشنای خویش را

مهدی اخوان ثالث



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مهدی اخوان , امید , وفا , سلام , مهتاب , کوچه , ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 286
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: دکتر علی شریعتی ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 456
نویسنده : آوا فتوحی

از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را
پاییز ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت ؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت ؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
پاییز ای سرود خیال انگیز
پاییز ای ترانه محنت بار
پاییز ای تبسم افسرده
بر چهره طبیعت افسونکار



:: برچسب‌ها: فذوغ , فرحزاد , شاعر , بازیگر , صدا , شعر ,
تاریخ : دو شنبه 7 مهر 1393
بازدید : 421
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 378
نویسنده : آوا فتوحی

تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی

 


من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فریدون مشیری , عشق , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 856
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 290
نویسنده : آوا فتوحی

 

داشتم می گفتم
شرح ماوقع
آنچه بر من و دل سخت گذشت این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی
طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست
در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران
عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست
آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست
این کوه بلند است، ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست
دکتر خسرو فرشیدوَرد

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکترخسروفرشیدورد , ,
تاریخ : سه شنبه 1 مهر 1393
بازدید : 342
نویسنده : آوا فتوحی

داشتم می گفتم

شرح ماوقع

آنچه بر من و دل سخت گذشت
شرح دستپاچه شدن برگ
در مصاف پاییز
شرح تسلیم شدن
شرح رها ماندن
در وزش بادهای موسمی پاییزی
...
ناگهان باران گرفت
بغض آسمان ترکید
ندانستم من !
دل او
به تلنگری بند است
یک ناله
به یک آه بلند ...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com