عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 379
نویسنده : آوا فتوحی
 

اگر سفر نكنی

اگر كتابی نخوانی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدردانی نكنی

اگر روزمرّگی را تغيير ندهی

اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی

اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی

اگر برده عادات خود شوی

اگر هميشه از يك راه تكراری بروی

و...
امروز زندگی را آغاز كن!

امروز مخاطره كن!

امروز كاری كن!

نگذار كه به آرامی بميری..

[

 

تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 507
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: چکوارا , سکوت , خواب , آزادی , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 445
نویسنده : آوا فتوحی

سﺎﻟﻬﺎ ﺩﺭﮔﺬﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﮔﺸﺖ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ، ﺩﻝ ، ﺳﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻡ ﮔﺎﻩ ﺑﺸﮕﻔﺘﻦ ﻣﻬﺮ ﺩﻭ ﺩﻫﻪ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻟﺘﻬﺎﺑﯽ ﺩﺍﺋﻢ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺘﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺳﻮﺩﺍﯾﯽ ﺷﺒﺎﻥ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ ... ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺧﯿﺲ ﺍﺳﺖ ، ﺷﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺱ ﺍﺳﺖ *** ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺯﺍﻧﭽﻪ ﻋﻤﺮﻡ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺍﻭ ﺍﻓﺰﺍ ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ ! ﯾﺎﺭﺏ !



:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 562
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: زندگی , امید , بهشت , انسان , شاد , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 519
نویسنده : آوا فتوحی

چای ..............گپ ................شعر
شعری زیبا و خواندنی از :یاشار کمال
ترجمه ای دلنشین از :مهناز جوانروح
.
. البته که ما هم یک روز ، عشق من !
.
بی شک یک روز،
تمامی گل ها به رنگ سفید باز می شوند
و نور هم چون ترانه ای رها و سرخوش
از پنجره ها مان به درون کشیده می شود
روز به شکلی دلخواه طلوع می کند
باران آن چنان که تمنایش داشتیم می بارد
حیرانی ما به آسمان تمام می شود
بهار که با عریانی تمام به در خانه مان آمده
به صورت دانه ی در خاک می افتد
باد برای مان جور دیگری می وزد
باغچه ها آشنا تر می شوند
ما هم مانند دیگران سیر زندگی می کنیم
ستاره ها به زبان ما سخن می گویند
البته که ما هم یک روز ، عشق من !
در ده مان
خانه ای با دیوارهای کاهگلی سفید خواهیم داشت .



:: موضوعات مرتبط: شاعران خارجی ونویسندگان وموسیقیدانان , ,
:: برچسب‌ها: یاشار کمال , ترکیه , ,
تاریخ : سه شنبه 19 اسفند 1393
بازدید : 597
نویسنده : آوا فتوحی

بدرقه

آنانی که رفته اند
هیچ از آواز پرنده ای که در غروب خواند
نگفته اند
آنانی که مانده اند
هیچ آواز نمی خوانند
شاید غروب وقت شمردن قدمهاست
صدای قدمها
رفتنها
و نگاهی که چنان بدرقه ام نمود
که هنوز زخم اندوهش
دلم را می کاود
ومن می روم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دکتر یورد شاهیان , دانشگاه , استاد , تهران , تبریز , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 536
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: برچسب‌ها: آوا رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 391
نویسنده : آوا فتوحی

رهگذري تنها
مانده بر درب اتاق
اتاقي بسته
خانه اي پر راز
در اين شهر شلوغ و غوغا
يك فراموش خانه
خانه تو در تو

دستانم را در هوا به گردش درمي آورم .
شايد بادهاي همراه پاييزي
هاله هاي مهر مرا به اطراف پراكند .
شعاع مهرورزي حد و مرز ندارد.
عشق همه جا راه دارد
حتي در گرماي دستاني كه بي اراده از حركت باز ميماند .
حتي به دلي كه سخت ترين سنگها را ميشكند
حتي به قطره اي كه قرارست به درياي كشور دل او متصل گردد.

 



:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 479
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

 

ا

این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم
گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است...



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ,
تاریخ : سه شنبه 12 اسفند 1393
بازدید : 435
نویسنده : آوا فتوحی

 

با سایه ام گذر بود از کارگاه قالی 

قلبم فشرد و صبرم گم شد در آن حوالی 

دیدم نشسته آنجا در آن نمور غمگین 

خورشید های کوچک با قامت هلالی 

گفتم: ببین که این دست، این دست های کوچک 

چون می زند پر و بال بر روی دار قالی 

خواهد که پر گشاید وز این قفس برآید

اما چه گونه کوشد با نظم لایزالی؟

در گوش کوچه روزی گر شیونی برآرد

از روزگار بیند صد گونه گوشمالی 

در هر گره که بندد باغی شکفته خندد 

خشما! که باغبان راست زان بهره خشکسالی.

خورشیدکی، ازین سان، اما مدار عمرش 

روز و شبی ست تاریک، زینگونه در توالی 

در این قفس چه باغی این مرغک آفریده، 

بی سعی باد و باران، با دست های خالی.

گلبوته ها و مرغان شاد و شکفته هر سوی 

در جانب جنوبی در ساحت شمالی.

بنگر در آن رخ زرد و آن باغ و بوته ی ورد 

تا پاسخیت باشد، در بهت بی سوالی 

خواهم گر از ملالش، نقشی زنم ز حالش 

گیرد زبان شعرم درماندگی و لال

ای کاش ز اخترانم می بود واژگانی 

 

 

تا تیره روزیش را نقشی زنم مثالی

 



:: برچسب‌ها: شفیعی , کدکنی , , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com