عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1105
نویسنده : آوا فتوحی

 

استاد محمد حسین شهریار در سال ۱۲۸۵ه.ش در تبریز به دنیا آمد.علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت و تا سوم دبیرستان به تحصیل پرداخت و ادبیات عرب را در مدرسه طالبیه تبریز آموخت و زبان فرانسه را از اساتید همان شهر فرا گرفت. او سپس به تهران آمد و در دارالفنون به تكمیل دوره متوسطه همت گماشت .سپس به تحصیل در رشته طب پرداخت اما پس از دو یا پنج سال رشته طب را رها كرد و نتوانست آنرا به پایان برساند . سپس به استخدام دولت درآمد و در سال ۱۳۱۰ه.ش در اداره ثبت اسناد تهران به كار پرداخت و پس از مدتی به نیشابور ماموریت یافت و سپس به مشهد منتقل شد و مدت دو سال در این دو شهر به خدمت مشغول بود . آنگاه به تهران بازگشت وبه خدمت شهرداری درآمد و یك سال هم به عنوان بازرس بهداری مشغول به كارشد و از آن پس به بانك كشاورزی منتقل شد و در آنجا خدمت كرد و مدتی از تهران به زادگاه خود مراجعت كرد و تا پایان عمر در آنجا زندگی كرد و مدتی نیز در دانشكده ادبیات تبریزبه تدریس مشغول شد و در همان زمان منظومه معروف و تركی خود را با نام حیدربابا منتشر كرد كه مورد استقبال كم نظیر قرار گرفت . سرانجام در سال ۱۳۶۷به علت بیماری در تهران بدرود حیات گفت و جنازه اش را به تبریز منتقل ساختند و در مقبرهٔ الشعرا آن شهر به خاك سپردند.

ویژگی سخن

استاد شهریار یكی از شعرای بزرگ و توانای معاصر به شمار می رودكه اشعارش از لطف و شور وهیجان خاصی برخوردار است و به قول یكی از بزرگان شهریار نه تنها افتخار ایران بلكه افتخار شرق است . استاد شهریار از شعرایی است كه پیرو سبك قدیم بود و در انواع مختلف شعری اشعار بسیار زیبایی سروده است و با آنكه ایشان در دوران اوج نوگرایی شعر فارسی قرار داشت اما هیچ وقت از خط سبك قدیم خارج نشد.

معرفی آثار

نخستین اثر استاد شهریار مثنویی بود به نام روح پروانه كه موردتوجه شعرا و ادیبان و محافل ادبی قرار گرفت و هم چنین دارای دیوان اشعاری است كه شامل ۱۵هزار بیت از قصیده ،مثنوی ، قطعه است كه در سه جلد تاكنون به چاپ رسیده استو منظومه تركی معروف حیدربابا

گزیده ای از اشعار

حالاچرا؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟

بی وفا حالا كه من افتاده ام ازپا چرا ؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من كه یك امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟

وه كه با این عمرهای كوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون من شیدا چرا ؟

آسمان چو مجمع مشتاقان پریشان می كنی

در شگفتم می نمی پاشد زهم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی كردی سفر

راه مرگ است این یكی بی مونس و تنها چرا

نی محزون

امشب ای ماه به درد دل من تسكینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسكینی

كاهش جان تو من دارم و من می دانم

كه تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئید

امشب ای مه تو هم ازطالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

كه توام آینه بخت غبار آگینی

هرشب از حسرت ماهی من و یك دامن اشك

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

باغبان خار ندامت به جگر میشكند

برو ای گل كه سزاوار همان گلچینی

تو چنین خانه كن و دل شكن ای باد خزان

گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

كه كند شكوه زهجران لب شیرینی

كی بر این كلبه طوفان زده سر خواهی داد

ای پرستو كه پیام آور فروردینی

شهریارا اگر آیین محبت باشد

چه حیاتی و چه دنیایی بهشت آیینی

فصل گل

نو بهار آمد و چون عهد بتان تو به شكست

فصل گل دامن ساقی نتوان داد زدست

كاسه وكوزه تقوی كه نمودند درست

دیدم آن كاسه به سنگ آمد و آن كوزه شكست

با از طرف چمن نغمه بلبل برخاست

عاشقان بی می و معشوق نخواهند نشست

سرخ گل خنده زد و ابر به كهسار گریست

لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد مست

نغمه ها داشتم از عشق تو چون تارو فلك

گوشمال آنقدرم داد كه تا رشته گریست

خبرت هست كه دیگر خبر از خویشم نیست ؟

خبرت نیست كه آخر خبرا ز عشقم هست ؟

شهریارا دگر از بخت چه خواهی كه برند

خوبرویان غزل نغز تو را دست به دست

 

همای رحمت 

 علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

شهريار

مرحوم آیت الله نجفی مرعشی رضوان الله علیه  در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب

آن را شنیده‌است.

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: شهریار , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1161
نویسنده : آوا فتوحی

سهراب سپهری در 15مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
 
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
 
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود

مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
 
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
 
سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
 
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
 
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم من دمی از درد آرام

در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند.
 
سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند.
 
در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت.
 
سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد.
 
اولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.

سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند.
 
از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر".
 
سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد.
 
در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را- که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود- بیشتر دید.
 
در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند.
 
دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.

 

 

شهرت سپهری از سال 1344 و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند.
 
"صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است.

این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد.
 
سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال 1345 با انتشار شعر بلند "مسافر" که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد.
 
"مسافر" تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی.

"جحم سبز" هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است.

"حجم سبز" پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر "مسافر" اوست. گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است.
 
شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد ...
 
هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری "ما هیچ، ما نگاه" است.

در این کتاب بر خلاف مجموعه"حجم سبز" و دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود.
 
سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گرد آورد.

"هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شور جست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی.
 
"هشت کتاب" یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است.
 

سپهری در سال 1357 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال 1358 برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه 1359 ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست.
 
نخست قرار بود که طبق خواست خودش او را در روستای"گلستانه" به خاک بسپارند، اما به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اینکه طغیان رود، مزارش را از بین نبرد او را در صحن "امامزاده سلطان علی" دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.
 

 


نمونه ای از شعر سهراب سپهری از مجموعه "حجم سبز"

به باغ هم‌سفران

صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.

red:******

کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

***

مرا گرم کن
(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد.)

***

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.

***

و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش "استوا" گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید. ~~


 



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1017
نویسنده : آوا فتوحی

 

حمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷‌ لاهور) شاعر، فیلسوف، سیاست‌مدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود، که اشعار زیادی نیز به زبانهای فارسی و اردو سروده‌است. اقبال نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور به طور رسمی «شاعر ملی» خوانده می‌شود.[۱]
زندگی
اقبال در سیالکوت، که امروزه در ایالت پنجاب پاکستان واقع شده‌است، به دنیا آمد. نیاکان او از قبیله سپروی برهمنان کشمیر بودند و در سده هفدهم میلادی، حدود دویست سال پیش از تولد او، اسلام آورده بودند. پدر او مسلمانی دیندار بود.[۲] اقبال قرآن را در یکی از مساجد سیالکوت آموخت و دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در اسکاچ‌مشن کالج (Scoth Mission College) گذراند. تحصیلات او در رشته فلسفه در دانشگاه لاهور آغاز شد و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه را در سال ۱۸۹۹م با رتبه اول از دانشگاه پنجاب دریافت کرد. وی پس از آن دانشگاه کمبریج و دانشگاه مونیخ مدرک دکترای خود را در رشتهٔ فلسفه گرفت.
اقبال در دورهٔ کارشناسی ارشد با توماس آرنولد ارتباط نزدیکی پیدا کرد و در اروپا نیز با با ادوارد براون و نیکلسون مراودات علمی داشت.
فعالیت‌های سیاسی
اقبال در دوران جنگ جهانی اول در جنبش خلیفه که جنبشی اسلامی بر ضد استعمار بریتانیا بود، عضویت داشت. وی با مولانا محمد علی و محمد علی جناح همکاری نزدیک داشت. وی در سال ۱۹۲۰ در مجلس ملی هندوستان حضور داشت اما از آنجا که گمان می‌کرد در این مجلس اکثریت با هندوها است پس از انتخابات ۱۹۲۶ وارد شورای قانونگذاری پنجاب شد که شورایی اسلامی بود و در لاهور قرار داشت. در این شورا وی از پیش‌نویس قانون اساسی که محمد علی جناح برای احقاق حقوق مسلمانان نوشته بود حمایت کرد. اقبال در ۱۹۳۰ به عنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در الله آباد و سپس در ۱۹۳۲ در لاهور انتخاب شد.
چهرهٔ فرامرزی اقبال
اقبال همواره کوشیده‌است که مردم را آگاه کرده و از بند استعمار برهاند؛ ازاین رو نگاهی ژرف به کشورهای استعمارشدهٔ اسلامی پیرامون خود داشت و با نظر به ویژگی‌های سیاسی آن زمان واندیشه‌های اسلامی، او پذیرش ویژه‌ای پیدا کرد. دلیل دیگر چهرهٔ فرامرزی وی را می‌توان در پیوستگی فرهنگی و تاریخی و مذهبی کشورش با برخی کشورهای همسایه مانند ایران و افغانستان دانست.
اقبال و ایران

 
آرامگاه اقبال لاهوری
اقبال یکی از نامورترین و سرشناس‌ترین شاعرپارسی‌گوی غیرایرانی در ایران است که نظیر شاعر بزرگی همانند بیدل دهلوی پذیرش ویژه‌ای در ایران یافته‌است.(این در حالی است که تفاوت شهرت بیدل در دیگر کشورها و ایران به اندازه‌ای است که نمی‌توان با هم سنجید.)از کل ۱۲ هزار بیت شعری که توسط اقبال سروده شده‌است ۷۰۰۰ بیت آن فارسی است. شریعتی در جائی وی را ایرانی‌ترین خارجی و شیعه‌ترین سنی خطاب کرده‌است. تز دکترای وی مربوط به سیر حکمت در ایران بوده‌است و وی آرزو داشت تهران روزی جایگاه ژنو در اروپا را پیدا کند. شاید بنیادی‌ترین دلیل شهرت اقبال در ایران چهرهٔ مذهبی او باشد چون بار نخست از سوی مذهبی‌ها(مانند مطهری و شریعتی) شناسانده شد. هرچند که اقبال بی‌گمان دلبستگی فراوانی به ایران داشته‌است و برخی از ملی‌گرایان نیز آن را ستوده‌اند ولی بیشتر گمان می‌رود که اینان برای همسو کردن خود با دیگران این کار را کرده‌اند ودلیل‌هایی که برای ستودن اقبال آورده‌اند چندان استوار نیست. مهم‌ترین اقبال شناس ایرانی آقای دکتر ملکی است که بقول خودش ده هزار صفحه مطلب در مورد اقبال نوشته و منتشر کرده‌است. [۳]
اقبال و فلسفه
اقبال یکی از فلیسوف بزرگ اسلام هستند۔منبع فکرشان با قران ارتباط دارد۔اقبال معتقد است که روح قرآن با تعلیمات یونانی سازگاری ندارد و بسیاری از گرفتاری‌ها از اعتماد به یونانی‌ها ناشی شده است. از نظر وی از آن‌جا که روح قرآن به امور عینی توجه داشت و فلسفهٔ یونانی به امور نظری می‌پرداخت، کوشش مسلمانان برای قهم قرآن از منظر تعالیم یونانی بفهمند محکوم به شکست است.[۴]
در باب فهم تجربی و پوزیتیو او معتقد است که اندیشهٔ مسلمانانی مانند ابن‌حزم در خصوص ادراکات حسی به‌عنوان منبع شناخت و ابن‌تیمیه در تبین اهمیت روش استقرا، کندی در خصوص احساس متناسب با انگیزه و استعمال آن در روان‌شناسی، مقدمات نظری مباحث تجربی جدید غرب را پدید آورد.[۵]. اقبال شکوفایی روش تجربه و مشاهده را در تمدن اسلامی در نتیجهٔ جدال ممتد با اندیشهٔ یونانی می‌داند. وی در تأیید پیشگامی مسلمین در روش تجربی شاهد مثال‌هایی را از آثار و نظریه‌های علمی جاحظ و ابن مسکویه در نظریهٔ تکامل، بیرونی در ریاضیات و مسئلهٔ زمان، خوارزمی در جبر و اعداد و عراقی و خواجه محمد پارسا در روان‌شناسی دینی ذکر می‌کند.[۶]
اقبال و مولوی

 
سنگ یادبود اقبال لاهوری در جوار آرامگاه مولوی در قونیه
دل‌بستگی و وابستگی اقبال به مولانا را می‌شود از جنس همان عشق پرسوز و گدازی دانست که خود مولانا را به شمس تبریزی مجذوب کرده‌است:
به کام خود دگر آن کهنه می‌ریز  که با جامش نیرزد ملک پرویز
ز اشعار جلال‌الدّین رومی
 به دیوار حریم دل بیاویز
سراپا درد و سوز آشنائی  وصال او زبان‌دان جدائی
جمال عشق گیرد از نی او  نصیبی از جلال کبریائی
به‌روی من در دل بازکردند  ز خاک من جهانی سازکردند
ز فیض او گرفتم اعتباری  که با من ماه و انجم سازکردند
خودی تا گشت مهجور خدائی  به فقر آموخت آداب گدائی
ز چشم مست رومی وام‌کردم
 سروری از مقام کبریائی
انتقادات
گروهی از روشنفکران به این مسئله که اقبال مفهوم انسان نیچه را مقبول دانسته خرده گرفته‌اند. باور به مفهوم اَبَرمرد در توصیفات اقبال در مورد خودمحوری، خود بودن و احیاء تمدن اسلامی بازتاب یافته‌است. تشویق اقبال به بازگشت اسلام به صحنه سیاست و ضدیت با تمدن غرب و رد دستاوردهای فرهنگی و علمی غرب از دیگر مسائل مورد انتقاد گروه‌هایی از اندیشمندان است. چندین تن از دانشوران توصیفات شاعرانه او از زندگی کاملاً مطابق با قوانین اسلام را غیرعملی دانسته و آن را بی‌اعتنایی و بی‌احترامی به جوامع گوناگون با میراث متنوع فرهنگی بشر می‌دانند. در نظر بسیاری پافشاری اقبال بر یگانگی اسلامی و جدایی فرهنگی از دیگران به همزیستی جوامع بشری لطمه می‌رساند.
در حالیکه در حوزه زبانی اردو از او به عنوان شاعری بزرگ یاد می‌شود ولی باور عمومی بر اینست که اشعار اردوی اقبال نسبت به آثار اولیه فارسی او ضعیفترند و الهام‌بخشی، نیرو و سبک لازم را دارا نیستند.
آثار
ناله یتیم نخستین اثر اقبال بود و وی آن را در سال ۱۸۹۹ در جلسه سالیانه انجمن حمایت‌الاسلام در لاهور خواند. آثار اقبال به طور کلی عبارت‌اند از[۷]:
• علم‌الاقتصاد: نخستین کتاب درباره اقتصاد به زبان اردو، چاپ ۱۹۰۳ در لاهور.
• تاریخ هند
• اسرار خودی (منظوم، فارسی)
• رموز بیخودی (منظوم، فارسی)
• پیام مشرق (منظوم، فارسی)
• بانگ درا
• زبور عجم (منظوم، فارسی)
• جاویدنامه (منظوم، فارسی)
• پس چه باید کرد ای اقوام شرق (منظوم، فارسی)
• احیای فکر دینی در اسلام (انگلیسی) [۸]
• توسعهٔ (سیر) حکمت در ایران (انگلیسی) [۹]
• مثنوی مسافر
• بال جبرئیل
• ضرب کلیم
• ارمغان حجاز
• یادداشت‌های پراکنده
نمونهٔ اشعار
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ  آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن جهان‌بینان که خود را دیده‌اند  خود گلیم خویش را بافیده‌اند
ای امین دولت تهذیب و دین  آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره  نقشه اَفرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن  واستان خود را ز دست اهرمن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو  مؤمن خود، کافر افرنگ شو
رشتهٔ سود و زیان در دست توست  آبروی خاوران در دست توست
اهل حق را زندگی از قوّت است  قوّت هر ملّت از جمعیت است
دانی از افرنگ و از کار فرنگ  تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او  ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو می‌دانی حسابش را درست  از حریرش نرمتر، کرباس توست
بوریای خود به قالینش مده  بیدق خود را به فرزینش مده
هوشمندی از خُم او مِی نخورد  هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد
________________________________________
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما  ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطه‏ها زد در خمیر زندگی اندیشه‏ام  تا به دست آورده‏ام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت  ریختم طرح حرم در کافرستان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق  پاره لعلی که دارم از بدخشان شما
می‏رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند  دیده‏ام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل  آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
مراجع
1. ↑ صفحهٔ ۹ The Sayings of Rumi and Iqbal
2. ↑ Pakistan Times (November ۹, ۲۰۰۴)‎‏
3. ↑ شورای گسترش زبان فارسی(برگرفته از مهر). «گفت‌وگویی با محمدکاظم کاظمی دربارهٔ گمنامی بیدل دهلوی». سپتامبر ۲۰۰۶. بازبینی‌شده در سپتامبر ۲۰۰۶.
4. ↑ تقوی: ص ۵۵
5. ↑ تقوی: ص ۵۶
6. ↑ تقوی: ص ۵۷
7. ↑ رادفر، ابوالقاسم، گزیده اشعار فارسی اقبال لاهوری، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۹خ، صص۱۲-۱۴.
8. ↑ عنوان انگلیسی: The Reconstruction of Religious Thought in Islam
9. ↑ عنوان انگلیسی: Development of Metaphysics in Persia
• تقوی، محمد ناصر، دوام اندیشهٔ سیاسی در ایران: ارزیابی تحلیلی نظریهٔ زوال اندیشهٔ سیاسی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۴
• گفته‌های رومی و اقبال (انگلیسی)

سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
 
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
 
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود

مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
 
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
 
سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
 
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
 
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم من دمی از درد آرام



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: علامه اقبال , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1010
نویسنده : آوا فتوحی

 

قیصر امین‌پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در گتوند و متوسطه را در دزفول سپری کرد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
قیصر امین‌پور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گزار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر قیصر امین‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.

از وی در زمینه‌هایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شده‌است که به آنها اشاره می‌کنیم:
• طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)،
• منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)،
• مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)،
• بی‌بال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰)
• به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵).
• مجموعه شعر آینه‌های ناگهان (۱۳۷۲)،
• گزینه اشعار (۱۳۷۸، مروارید)
• مجموعه شعر گل‌ها همـه آفتابگردان‌اند (۱۳۸۰، مروارید)،
• دستور زبان عشق (۱۳۸۶، مروارید) اشاره کرد.
«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارش‌ها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید.
وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.
پس از مرگ وی میدان شهرداری منطقه ۲ واقع در سعادت آباد به نام قیصر امین پور نامگذاری شد.
حسرت همیشگی:
حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود

طرحی برای صلح (۳)

شهیدی که برخاک می خفت
سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت
به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 982
نویسنده : آوا فتوحی

عماد خراسانی در سال 1300 در مشهد به دنیا آمد واز دوازده سالگی به سرودن شعر پرداخت . دیوان اشعار وا چندین بار چاپ شده است . مجموعه ای از اشعارش نیز با عنوان ورقی چند از دیوان عماد خراسانی با مقدمه مهدی اخوان ثالث منتشر شده است .دیوان کامل او نیز منتشر شده است
عماد خراسانی یکی از مشهورترین غزلسرایان معاصر است که بسیاری از غزلهای او در حافظه دوستداران شعر کلاسیک معاصر نقش بسته است . عماد خراسانی شاعر عاشقانه هاست ، عشق در شعر او کیفیتی خاص و عمری پایدار دارد .از این روست که وقتی از عشق سخن میگوید از ژرفای روح و جان خویش بانگ بر می آورد عماد در اکثر قالبهای کلاسیک شعر فارسی اشعار زیبا و ارزشمندی آفریده است . غزلهای ناب و قطعات و مسمطهاس ترکیبی و مثنوی های زیبا ، مجموعه اشعار او را کامل می کنند . عماد به شعر ایرج میرزا و ساده گویی و صداقت وی علاقه و توجهی بارز نشان داده است .
عماد زبانی روان ، گویا ، گیرا ، زنده و پر احساس دارد که در عین حال فصیح و شیواست.
مهدی اخوان ثالث در مقدمه ورقی چند از دیوان عماد میگوید « سخن عماد اغلب فصیح و بلیغ و بلند است و اگر فتوری در کلامش دیده می شود از آن جهت است که او بعد از سرودن و فرود آمدن از حال سرایش و تغنی در موالید طبع خود کمتر نجدید نظر و آرایش روا می دارد »
اشعار عماد اشعاری هستند که از درون جان وی میتراود و زبان دل اوست و نافذ در دل و جان همگان ، وی عاقبت در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت

پرویز خائفی یکی از غزلسرایان معاصر، عماد خراسانی را یکی از معتبرترین چهره های غزل معاصر دانسته و گفت: در دوره ای که غزل در ادبیات ما شرایط خاصی داشت و به سکون و سرگردانی رسیده بود، «محمد حسین شهریار» ، «حسن رهی معیری» و «عماد خراسانی» هر کدام با زبان و بیان خاص خودشان در پی غزل اصیل و سنتی رفتند. در ضمن اینکه عماد با حفظ ساختار و استحکام شعر کهن، حالاتی را ارایه میدهد که قابل توجه است و درد جامعه امروز را میشناسد.
خائفی درباره زندگی و شعر عماد گفت: نکته مهم در غزل عماد، تجلی دردها، ناراحتیها و سرخوردگیهایی است که او در زندگیاش با آنها روبرو بوده است. او اصالت غزل را حفظ میکرد و هیچ وقت از روی تفنن غزل نگفته است ، بلکه مفهوم غزل یعنی عشق و دوست داشتن را شناخته وبه کار میبرد. خائفی کار عماد را بالاتر از شهریار دانست و گفت: شهریار تراش خاص زبان فارسی را گاهی اوقات رعایت نمیکرد، ولی زبان عماد شفاف و تراش داده شده است.
حسین منزوی نیز غزل عماد را غزلی بینابین دانسته و گفت: غزل عماد ضمن اینکه به ارزشهای کلاسیک پایبند است، از برخی فضاها و اصولهای تازه هم خالی نیست. غزل عماد عاشقانه است و کمتر از مضامین فلسفی و اجتماعی استفاده کرده است. منزوی گفت: غزل عماد، غزل و تغزل و حدیث نفس است. البته طبیعی است که در سن و سال پیری مانند همه به شکایت از دنیا و مسائل آن بپردازد، اما غزل او مانند غزل سایه و یا نیستانی نیست که علاوه بر طرح مضامین شخصی و عاطفی، به مشکلات اجتماعی و مسائل زمانه نیز بپردازد.


نمونه‌ای از غزل‌های عماد خراسانی ـ غزلسرا و تصنیف‌سرای معاصر:

پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظریست
گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم، حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست
ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس، عاقل و فرزانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سرحد جنونت ببر عشق عماد
بی‌وفایی و وفاداری جانانه یکیست


دلم آشفته ي آن مايه ي ناز است هنوز مرغ پر سوخته در پنجه ي باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گر چه بیگانه زخود گشتم و دیوانه عشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گر چه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت در این خانه به امید تو باز است هنوز
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری وین چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: عماد خراسانی ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 997
نویسنده : آوا فتوحی

 

عبدالجواد بجنگردی معروف به ادیب نیشابوری(ادیب اول-یکم)، ادب شناس،شاعر، محقق، مدرس و اندیشمند معروف دوره مشروطیت است.ادیب به دو زبان فارسی و عربی شعر سروده است.در تاریخ ادبیات صدوپنجاه سال اخیر نیشابور دو نفر معروف به ادیب بودند:یکی میرزا عبدالجواد بجنگری معروف به ادیب اول و شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری معروف به ادیب دوم و متخلص به راموز که شاگرد ادیب اول بوده است.

سبک شعری

او اطلاعات فراوانی از دانش‌های گوناگون اسلامی و علوم قدیم داشته‌است و اشرافش به واژه‌های فارسی و عربی، شعر او را از اشارات و تلمحیات مختلف سرشار کرده و این منطقی بودن و آگاهانه سرودن‌ها سبب شده‌است تا در شعر او شور، حال و عواطف شاعرانه کمتر مورد توجه قرار گیرد. درسرودن شعرازسبک قاآنی پیروی می‌کرد. اما بعد ازمدتی به شیوه ترکستانی روی آورد و سرانجام خود صاحب سبکی ویژه شد. ادیب نیشابوری شاعری توانا بود و انتخاب الفاظ و انسجام ترکیبات و معانی دقیق ازخصوصیات بارز شعراوست.

تقسیم بندی اشعار او

اشعار او را به سه دسته تقسیم کردند:

  • اشعاری که در جوانی به پیروی از قاآنی سروده‌است که بعدها خودش نپسندید.
  • اشعاری که به سبک خراسانی سروده که به علت برخورداری از واژگان غنی، بسیار استادانه‌است.
  • اشعار عرفانی و صوفیانه که گویا خودش بیشتر این اشعار را دوست می‌داشته‌است.

تدریس

او در سال ۱۲۹۷ قمری به مشهد رفت و در «مدرسه خیرات خان» و «مدرسه فاضل خان» و «مدرسه نواب» درس خواند .از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۴ -مرگ-در مشهد به تدریس پرداخت.ادیب نیشابوری در دو سطح عالی و متوسط تدریس داشت. در سطح متوسط برای عموم طلاب بیشتر شرح نظام، مغنی و مطول می گفت و برای شاگردان خصوصی اش، سطح عالی ادبیات عرب. او منظومه ملاهادی سبزواری در فلسفه و منطق را هم تدریس می کرد. شیوه تدریس او خطابی بود و شاگرد اجازه بحث و سؤال نداشت. او چون می دانست که با این روش، درس را به گونه ای تقریر می کند که هیچ اشکالی حتی برای شاگردی با پایین ترین سطح استعداد برجای نمی ماند. ادیب، فارسی و عربی را فصیح می گفت و به یاری حافظه اش که بسیار قوی بود، تمام دانسته های خودش را به طرز منسجم به شاگردانش القا می کرد و همین امر سبب بود که حلقه های درسی اش، آنچنان شیرین و جذاب شود که گاهی بیشتر از ۳۰۰ طلبه در آن شرکت می کردند. پیش از اینکه او را شاعری ارزشمند بدانند، مدرسی توانا و قابل می دانند. در مکتب او ادبا و فضلای بسیاری پرورش یافتند و به دست افراد مکتب او، نخستین دانشکده های ادبیات در ایران تأسیس شد.

آثار

ادیب چشمان ضعیفی داشته ازین رو آثار زیادی ازو بر جای نمانده است.ازادیب نیشابوری علاوه بردیوان اشعار به نام لآلی مکنون، «بخشی ازشَرح مُعَلَّقات سَبعه و رساله‌ای درجمع بین عروض عربی و فارسی» باقیست.

شاگردان

ملک‌الشعرا بهار، محمد پروین گنابادی و بدیع‌الزمان فروزانفر وادیب طوسی ، محمد تقی مدرس رضوی، محمد فرخ، محمد تقی ادیب نیشابوری، محمد علی بامداد، سید جلال الدین تهرانی، سید حسن مشکات طبسی، محمد علی سجادی، از جمله شاگردان مشهور او بودند

اخلاق و رفتار او

او زندگی بسیار ساده و برخلاف محیط علمی آن روز، وضع ظاهری اش آمیزه ای از سنت های قدیم و جدید بود. با آنکه تنگدست بود ولی از مناعت طبع و عزت نفس بالایی برخوردار بود، درآمد او فقط مستمری سالانه مدرسه نواب مشهد و مقدار کمی که از ملک ارثی به او میرسید، بوده است. دعوت هیچ یک از ثروتمندان و خان های خراسان را قبول نمی کرد، در اواخر عمرش جز با صیدعلی خان با کس دیگری مراوده نداشت، در مقابل صاحب منصبان، و بزرگان اصلا سر تعظیم فرود نیاورد. مدح کسی را نمی گفت ( تنها قصیده اش -مربوط به مدح-درباره مظفرالدین شاه، به سبب افتتاح مجلس شورای ملی بود.) او در عمرش فقط یک ریاست قبول کرد، ریاست انجمن ادبی خراسان. زندگی او در درس و بحث خلاصه می شد. تنها یکبار در اواخر عمرش به زادگاه خود و سفری به کاشمر و اطراف تربت حیدریه کرد. تفریح و گردش او فقط در باغهای اطراف مشهد بود که بیشتر آن، به بحث های ادبی می گذشت و گاهی هم در پایان هفته به منزل دوستانش چون ایرج میرزا و میرزاقهرمان (شکسته) می رفت.

نظرات خاص

ادیب ضمن کسب علوم دینی، به تدریج بر دانسته های ادبی و تاریخی خود افزود. او همچنین نظریات ملاصدرا را می پسندید و در نجوم و جبر و مقابله و حساب و هندسه تسلط کامل داشت. اما تخصص او در علوم ادبی بود. او تمام قاموس و برهان قاطع را در حفظ نموده و افزون بر دوازده هزار بیت از اشعار عرب جاهلی را به خاطر سپرده بود.همچنین ادیب هیچگاه تدریس اش را حتی در روزهای تعطیل رسمی، رها نمی کرد. می گوید: احترام پیامبران و ائمه اطهار به خاطر علم آن هاست.ترک علم چه معنی دارد؟ رسول خدا گفته که ز گهواره تا گور دانش بجوی. نفرموده غیر از بعضی روزها.

نمونه شعر

همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما

کوه ما : سینه ما ناخن ما : تیشه ما

شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری

همچو فرهاد تراود ز رگ و ریشه ما

بهر یک جرعه ی جام منت ساقی نکشیم

اشک ما : باده ما دیده ما : شیشه ما

عشق شیری قوی پنجه و می گوید فاش

هرکه از جان گذرد بگذرد از بیشه ما



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: ادیب نیشابوری ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1353
نویسنده : آوا فتوحی

پروین دولت‌آبادی (۱۳۰۳-۱۳۸۷)، شاعر و از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک بود[۱][۲]


کتاب شعر گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد [۳][۴].

پروین در سال ۱۳۰۳ در محله اصفهان از مادری فرهنگی و مدیر  به نام فخرگیتی و پدری که رئیس اوقاف اصفهان بود به نام حسام‌الدین دولت‌آبادی زاده شد. او ابتدا به مدرسه ناموس در اصفهان رفت اما به زودی همراه خانواده‌اش به تهران رفت و دوره ابتدایی را در دبستان نوروز به پایان برد. پروین سال‌های اولیه دبیرستان را در مدرسه نور و صداقت که آموزگاران انگلیسی داشت گذراند و سال‌های بعد را در مدرسه آمریکایی نوربخش تحصیل کرد[۴].

پس از دبیرستان تصمیم داشت تحصیل را در رشته نقاشی و مجسمه‌سازی در دانشکده هنرهای زیبا ادامه دهد و چند جلسه هم در دانشگاه شرکت کرد اما بازدید از یک پرورشگاه مسیر او را عوض کرد. پرورشگاه متعلق به شهرداری تهران بود و پدرش ریاست کل آن را برعهده داشت. خواهرش مهین نیز به اداره بخش [۴].

وی تلاش کرد تا شعر کودکان را از حالت پند گونه خارج کرده و اشعاری که جنبه سرگرمی و تفریح برای ایشان داشته باشد ارائه کند. وی هم چنین آثاری برای بزرگسالان نیز در هر دو سبک سنتی و نیمایی سروده است. وی از معدود نویسندگانی است که آثارش در کتب درسی نیز آمده است[۴].

پروین دولت آبادی روز سه‌شنبه ۲۷ فروردین سال ۱۳۸۷ شمسی در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت[۵] و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن گردید.

 

آثار [ویرایش]

  • گل بادام (برگزیده شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ [۴])
  • بر قایق ابرها
  • شوراب
  • هلال نقره‌سا
  • آتش و آب
  • باز می‌آید پرستو نغمه‌خوان
  • گنجشک و وزغ
  • شهر سنگ
  • در بلورین جامه انگور
  • جمجمک برگ خزان
  • گذری در ادبیات کودکان
  • یک بازیگر
  • و ویرایش بیش از ۲۰ کتاب کودکان. علیرضا قزوه متولد 1342 در شهرستان گرمسار است. تا دیپلم تجربی را در این شهر سپری کرد و بعد برای ادامه تحصیل به قم رفت و تا سال 1369 در این شهر بود. لیسانس حقوق قضایی خود را از دانشگاه قم گرفت و تحصیلات تکمیلی خود را رشته ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی در مقطع فوق لیسانس و فیلولوژی از دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان در مقطع دکتری ادامه داد.
    وی مدتی در جراید و رسانه های کشور از جمله روزنامه جمهوری اسلامی ، روزنامه اطلاعات ، مجله امید انقلاب، ادبستان و اهل قلم و برنامه های ادبی رادیو کار کرده است.
    قزوه از سال 1377 تا 1379 به عنوان وابسته فرهنگی در تاجیکستان بوده است. ایشان همچنین با راه اندازی نخستین جشنواره شعر فجر قدمی جدی برای معرفی و ارتقاء شعر ایران برداشته است. قزوه به مدت یک سال نیز عهده دار ریاست شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. وی از سال 1386 تاکنون به عنوان وابسته فرهنگی و مدیر مرکز تحقیقات فارسی دهلی نو مشغول به فعالیت است.از قزوه حدود 40 کتاب شعر و نقد و سفرنامه و نثر و تحقیق به چاپ رسیده است.
    کتابهای از نخلستان تا خیابان ، شبلی در آتش، این همه یوسف، عشق علیه السلام، قطار اندیمشک، با کاروان نیزه، سوره انگور و انگشتری سوم خاتم از مجموعه های اشعار اوست.
    قزوه در زمینه سفرنامه نویسی نیز دو اثر پرستو در قاف (سفرنامه حج) و قونیه در قطار(سفرنامه قونیه) را چاپ کرده است.
    تصحیح نسخه خطی بیدل به انتخاب بیدل به همراه پروفسور شریف حسین قاسمی، چاپ دیوان دوجلدی بیدل نسخه رامپور(قدیمی ترین و معتبرترین نسخه بیدل با 251 غزل به دستخط خود وی ) و تصحیح تذکره کلمات الشعرای سرخوش و کتاب خورشیدهای گمشده (معرفی شعر تاجیکستان در یکصد سال اخیر) از دیگر کارهای پژوهشی وی می باشد.
    آثار شعر و نثر این شاعر در کتابهای درسی نیز به چاپ رسیده است. ضمن آن که اشعاری از این شاعر در دفترهای مستقل و جمعی به بیش از ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است. وی همچنین سفرهای فرهنگی و شعرخوانی به چندین کشور دنیا داشته است.

 18:05:35



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: پروین دولت آبادی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1106
نویسنده : آوا فتوحی
  • گاهی کوتاه به زندگی و آثار زنده یاد، استاد یداله بهزاد کرمانشاهی
  • پرورد که هر کدام از آنها، امروز استادی توانا شده اند و در سنگر های گوناگون، خدمتگزار مردم بوده و هستند.
    استاد بهزاد در جوانی به ورزش های باستانی، وزنه برداری و بسکتبال روی آورد، در کنار کلاس درس، مدتی هم مربی بسکتبال شد و با زحمت و تلاش فراوان توانست تیم های وزنه برداری و بسکتبال کرمانشاه را راه اندازی و آماده کند و به جوانان ورزشکار، علاوه بر فنون ورزشی، درس ایمان، اخلاق، ادب و انسانیت بدهد.‏
    او همچنین شاگردان علاقمند به روزنامه نگاری، نویسندگی، شاعری، خوشنویسی،نقاشی و کتابخوانی را زیر چتر حمایت خود گرفت و برای آنها کلاسهای فوق برنامه می گذاشت و در تعلیم، آموزش و راهنمایی آنها کوشش فراوان می کرد. تا این اواخر هنوز خط ها، نقاشی ها و برخی از روزنامه های دیواری آن سال های دانش آموزان را چون یادگاری عزیز، نگهداری می کرد.
    بیست و هفت سال از عمر پر برکت او در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذشت. در اوقات فراغت، وقت ایشان به مطالعه، سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی، سپری می شد.
    او دانشمند فرزانه، معلمی ادیب و شاعری توانا بود که علاوه بر شاعری، در هنر خوشنویسی دست داشت و از تعلیمات استادان بزرگ خوشنویسی کشور، همانند علی اکبر کاوه، حسن خطاط، محمد رضا اقبال، غلامحسین امیر خانی و شکسته نویس برجسته، یداله کابلی خوانساری بهره مند شده بود.‏
    ایشان با اکثر خوشنویسان و هنرمندان کرمانشاه، دوستی، محبت و روابط هنری و معنوی عمیقی داشت که از آن میان می توان، فقیه فاضل و هنرمند، حضرت آیت الله استاد سید مرتضی نجومی را یاد کرد.
    استاد بهزاد، در تمام عمر پر بار خود، وابسته به هیچ حزب، گروه و سازمانی نبود. او، به هیچ پست و مقامی تن در نداد و تا آخر عمر معلمی ساده و صادق باقی ماند و جز خدای بزرگ، در برابر صاحبان زر و زور و قدرتمندان متکبر، هیچ گاه سر تسلیم فرود نیاورد.
    از نظر فکر و اندیشه های سیاسی و اجتماعی به سیره و راه و روش مولایش علی (ع) عمل می کرد و همواره یار مظلوم و دشمن ظالم بود و می سرود:
    نام زیبای تو شد ورد زبانم، یاعلی
    تا به دفع هر غمی بخشد توانم، یاعلی
    در دل از مهر تو دارم آفتابی،نیست غم
    اختری گر نیست در هفت آسمانم،یاعلی
    در جوانی، به نهضت ملی ایران و مبارزات جانانه دکتر مصدق و یارانش با استعمار گران خارجی و مستبدان داخلی، دل بسته بود و این علاقه تا آخر عمر، در دل و جانش می جوشید، او همواره آبادی، آزادی و سرافرازی وطنش را بسیار دوست می داشت و با تمام وجود می گفت:
    در میان آتش و خون ای وطن، من با توام
    ور بباید گفت ترک جان و تن، من با توام
    نیست جز گر روز شادی بهره رندان شود
    خوان رنگین تو، در روز محن، من با توام
    مرگ پیوند ما را نگسلد از هم، که باز
    در دل گور و در آغوش کفن، من با توام
    ترک مادر کی تواند گفت فرزند شریف
    ای گرامی مادر من، ای وطن، من با توام
    از میان شعرا و دانشمندان معاصر ایران، بیش از همه با استادان سخن، محمد حسین شهریار، امیری فیروز کوهی، حبیب یغمایی، دکتر پرویز خانلری، ایرج افشار، محمود فرخ، مهدی اخوان ثالث، محمد قهرمان، دکتر شفیعی کدکنی، باقر زاده ی بقا، نوید، قدسی، سهی و کمال خراسانی و از همشهریان خود با بسیاری از شاعران، نویسندگان، هنرمندان، فضلا و پژوهشگران کرمانشاهی، دوستی، انس و الفت و ارادت مخصوص داشت، که به عنوان نمونه می توان از جلیلی بیدار، کیوان سمیعی، نواب صفا، خان بابا جیحونی، علی اشرف نوبتی( پرتو)، جلیل قریشی زاده (وفا)، مسعود مشکین پوش و بسیاری از دوستان و سروران بزرگ نام برد که برای پرهیز از درازای سخن، به همین مختصر بسنده می کنیم.
    استاد بهزاد، مطالعات عمیقی در شعر و ادب فارسی و عربی داشت و همواره در عرفان، فلسفه، هنر و ایرانشناسی، مطالعه، پژوهش و جستجو می کرد.
    در این زمینه ها، شاید کتابخانه عظیم و پر بار او در غرب کشور، منحصر به فرد باشد.
    او اگر چه شاعری ادیب و هنرمندی برجسته، وارسته، خلوت نشین و بی ادعا بود، ولی برخلاف نظر برخی معاصران، منزوی و دور از اجتماع نبود زیرا که او با دوستان صمیمی قدیم همچنین با جوانان شاعر و هنرمند،نشست و برخاست می کرد و از معاشرت با این عزیزان لذت می برد و به شکل های گوناگون، پناهگاه، راهنما و مشکل گشای همگان بود.
    در شعر بیشتر به سبک خراسانی و قصیده سرایان بزرگ آن سبک، سخنوری می کرد ولی به سبک های عراقی، هندی – اصفهانی یا ((طرز نو)) و مضمون سازی ها و باریک اندیشی های صائب تبریزی و پیروانش نیز توجه خاص داشت. و علاوه بر قصیده های بلند و محکم، غزل های پر شور و حال، قطعه ها، مثنوی ها، رباعی ها، دو بیتی ها و شعر نو، به شیوه نیما و اخوان ثالث، اشعار فراوانی سروده و آثار گرانبهایی پدید آورده است که هر کدام از آنها، فکر و مضمون تازه ای دارند و اندیشه و پیام انسانی و اخلاقی را به انسان می رسانند.
    مضامین اشعارش متنوع و بیشتر عاشقانه، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی و شعر های تند انتقادی در زمان خفقان رژیم ستم شاهی است.
    این شاعر دانشمند حدود ده هزار بیت شعر نغز، لطیف و استوار که تنهایک دهم آنها به صورت گزیده اشعار ((گلی بی رنگ)) چاپ و منتشر شده است، مجموعه دیگری به نام ((یادگار مهر)) در دست چاپ است که ان شا الله به زودی منتشر می شود.
    تواضع و بی ادعایی آن بزرگوار در انتخاب عنوان نخستین گزیده اشعارش، برای همگان آشکار است که ایشان شعر های دلپذیر خود را که چون گلهای زیباو خوش رنگ و بو، زینت دهنده گلزار ادب این مرز و بوم است با شکسته نفسی تمام ((گل بی رنگی )) نامیده است.
    یک جلد از کلیات چند جلدی اشعار منتشر نشده اش شامل(( اخوانیات)) و یک جلد دیگر آن، در بر گیرنده ((اشعار محلی و کردی کرمانشاهی)) اوست.
    یکی دیگر از خدمات برجسته و ادبی ماندگار ادبی استاد بهزاد در زمینه شعر و پژوهش، تالیف ((تذکره مفصل یا جنگ بزرگ کرمانشاه از عصر قاجار تا امروز )) می باشد که در دو جلد تنظیم شده است.
    مجموعه های خطی بسیاری ازشعرای کرمانشاه را نیز جداگانه مدون و آماده چاپ کرده بود که به عنوان مثال می توان از دیوان های (( نامی))، ((بیدل))،((سلطان کلهر))، ((الله دوست سالک))، (( بسمل))، و ((محرم کرمانشاهی)) نام برد.
    برخی از اشعار استاد بهزاد، در سال های دور، (سال های قبل از انقلاب)،آن هم بیشتر به وسیله دوستان و ارادتمندانش، در مجله های وزین و ارزشمندی همچون یغما، سخن، آینده،صدف، جهان نو، نگین و غیره چاپ و منتشر شده است.
    از ویژگی های پسندیده آن استاد بزرگوار، اعتقادات عمیق دینی، وطن دوستی، پرهیز از خود نمایی، داشتن انصاف، وارستگی، مبارزه با ظلم و ریاکاری، بلند نظری، دستگیری از ناتوانان، لطف و محبت بی دریغ با دوستان، ارادتمندان و شاگردان بود.
    همچنین به خانواده، بستگان و خواهران فرشته سیرت، بزرگوار و فداکارش که در تمام عمر، یار و یاورش بودند، علاقه ای فوق العاده داشت و در نهایت، تسلیم عارفانه اش در برابر پروردگار بود.
    مناعت طبع، وارستگی و بزرگواری استاد، مقوله ای جداست که باید بیشتر از هر چیز مورد توجه باشد، یکی از آن موارد این است: پس از آنکه سال 1359 به تقاضای خود از فرهنگ باز نشسته شد، نظر به مراتب فضل و دانشی که استاد شفیعی کدکنی و دیگر استادان دانشمند دانشگاه، در ایشان سراغ داشتند هر چند، اصرار کردند که تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه رازی کرمانشاه را بپذیرد، ضمن تشکر از لطف آنها، پیشنهادشان را قبول نمی کردند و پیوسته می فرمودند : (( من باز نشسته شده ام و دیگر توان کاری ندارم ))
    مورد دیگر آنکه سال گذشته، قصیده پر شور و محکمی از او به نام (( وطن من)) با مطلع:
    آباد بماناد، هماره وطن من
    کز اوست سرور دل و شور سخن من
    به وسیله دوستدارانش، در روزنامه اطلاعات چاپ شد. بدون اطلاع ایشان، آنرا در جشنواره فجر شرکت دادند که به همراه شعر استاد مهدی اخوان ثالث ((تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم)) با رای هیات داوران، بهترین شعر معاصر، در باره ایران شناخته شد ولی استاد بهزاد، مانند همیشه از پذیرفتن جایزه و وجه نقد، سر باز زدند و گفتند: من برای وطنم شعر گفته ام و از هیچ کس توقعی نداشته و ندارم .
    سر انجام، آن عقاب دور پرواز قلعه رفیع شعر و ادب و مردانگی، پس از طی دوره کوتاه بیماری، به سبب ضعف جسمی، دعوت حق را لبیک گفت و در ساعت دو بامداد روز یکشنبه پنجم فروردین ماه سال یکهزارو سیصدو هشتاد و شش، روح پاکش به ملکوت اعلی پر کشید و یک دنیا شور و شوق و هنر و انسانیت در دل خاک آرمید.
    خدایش بیامرزد و نام، یاد و آثارش جاودانه باد.
    در ختم کلام نیز چون آغاز مقال، شعر استاد بهزاد را می آوریم که گفت:
    رسید از راه پیری چهره پر گرد
    ره آورد وی انبانی غم و درد
    عقابی را زتیغ کوهساران
    فرود آوردو مرغ خانگی کرد.
  • کرمانشاه – ید اله عاطفی
    7/1/ 1386
    پهلوان شعر خراسانی درگذشت
    بهزاد کرمانشاهی صبح روز یک‌شنبه پنجم فروردین‌ماه در زادگاهش - کرمانشاه - درگذشت. تا اولین مسافر قافله هنرمندان کهنسالی باشد که در سال هشتاد شش رسم وفا نگه نمی‌دارند.
    به گزارش کتاب‌ نیوز، این شاعر 81 ساله روز دوشنبه ششم فرورین‌ماه در باغ فردوس کرمانشاه به‌ خاک سپرده شد و طبق وصیتش خارج از قطعه‌ی هنرمندان، در کنار دیگر مردم به خاک سپرده شد.
    تنها کتاب منتشرشده‌ی او (که چندان رغبتی به چاپ شعرهایش نداشت) در سال 1381 با نام "گلی بی‌رنگ" منتشر شد.
    یدالله بهزاد فرزند حسین ایوانى، درسال 1304 ش در کرمانشاه متولد شده و پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه و دوره عالى به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. در عین حال به تحصیل در رشته ادبیات هم روی آورده و در دانشگاه تهران از محضر اساتیدی چون استاد جلال‌الدین همایی و دکتر محمد معین بهره‌ها برد. بهزاد نهایتا در سال 1358 و پس از 27 سال تدریس در دبیرستان ملى کرمانشاه از آموزش و پرورش بازنشسته شده و به فعالیت ادبی شخصی خود ادامه داد.
    او تمام عمر خود را علاوه بر تدریس و تربیت جوانان، در مطالعه و تحقیق و پرداختن به هنرهایى چون خوشنویسى، سرودن شعر و گردآورى و تدوین آثار شعراى زادگاه خویش سپرى نمود.
    اخوان ثالث درباره بهزاد گفته است: «بهزاد از شعرا و سخنوران بلیغ و بلند طبع و نغز اندیش عصر ماست.»
    آثار ادبی این شاعر منزوی در مجلات ادبى چون: سخن، آینده و یغما به چاپ می‌رسید

  • نظر مشاهیر شعر و ادب در باره استاد بهزاد ‏
  • زنده یاد استاد شهریار در منظومه بلندشان در ذکر مفاخر ادب ایران آورده اند:
    برو (( جلیلی)) و ((بهزاد )) را به کرمانشاه
    ببین که ماه ببینی به پشت ابر سیاه
    زنده یاد محمود فرخ خراسانی در قصیده ای در پاسخ استاد بهزاد با مطلع:
    پرسند اگر ز من که ز انواع نائبات
    بر آدمی کدام زیان بیشتر کند
    می فرمایند:
    مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
    بهزاد اگر بچامه ی فرخ نظر کند
    در شعر روی دست ید الله نیست دست
    هر نکته دان سزد سخن او ز بر کند
    زنده یاد ابو الحسن ورزی مکاتب شعر بسیار ی با استاد بهزاد داشته و در تمامی آنها استاد را ستوده اند، از جمله قصیده ای بلند با مطلع:
    هر نهالی که به گلزار تو دیدم بهزاد
    غنچه مهر و وفا داشت که چیدم بهزاد
    زنده یاد امیری فیروز کوهی در نامه ای به استاد بهزاد می نویسد:
    قصیده قرای ((خراسانیها)) را به کرات از مجله ((یغما)) و (( نامه آزادی مشهد مقدس)) خوانده و لذت ها بردم و در بسیاری از محافل به ذکر فضائل آن عزیز رطب اللسان شدم...

    کیهان فرهنگی » فروردین و اردیبهشت 1386 - شماره 246 و 247
    پایگاه مجلات تخصصی نور
    خبر درگذشت استاد یدا... بهزاد کرمانشاهی در پنجم فروردین ماه و آغاز فصل بهار 1386 جامعه ادبی ایران اسلامی را در بهت و حیرت فرو برد. این خبر برای اولین‏بار به‏صورت پیام‏های کوتاه در تلفن‏های همراه اهالی شعر و ادب رد وبدل شد و سپس بر روی خروجی خبرگزاری‏ها قرار گرفت و در همان شب از شبکه‏های سراسری صدا وسیما اعلام گردید و دوستداران عرصه شعر و ادب پارسی، بخصوص کسانی که با این شاعر فقید در ارتباط بودند سوگوار این مصیبت شدند.
    باتوجه به روند، «کیهان فرهنگی» و که به‏دنبال پیدا کردن راهی بود تا بتوان با این شاعر گرانقدر گفت‏وگویی داشته باشیم، متأسفانه اجل بدو مهلت نداد، براین اساس گزارشی شتابزده، تهیه کرده‏ایم که درآن برخی از چهره‏های برجسته ادبی کشورمان به نقش و جایگاه استاد بهزاد کرمانشاهی در عرصه ادب پارسی و ذکر خاطراتی از آن شاعر فقید پرداخته‏اند.
    حمید سبزواری
    استاد حمید سبزواری، شاعر بلندآوازه معاصر با تأثر فراوان می‏گوید: «آقای بهزاد اهل ذوق بود و در دوستی بسیار صمیمی، به‏گونه‏ای که هربار به‏خدمت ایشان می‏رسیدیم با یک دنیا عشق و علاقه از این دیدارها به‏گرمی استقبال می‏کرد.»
    استاد حمید سبزواری در گذشت بهزاد کرمانشاهی را یک ضایعه فرهنگی می‏داند و می‏گوید: «حقیقتاً جامعه ادبی ما سوگوار ایشان است، چون در چهره هر جامعه‏ای که شاعر و هنرمند متعهد، معتقد و دلسوز خود را ازدست می‏دهد این تأثر به عینه مشهود است، از همین‏رو انصافاً هرکس هم که آقای بهزاد کرمانشاهی را می‏شناخت احساس دردمندی می‏کرد.»
    محمدجواد محبت
    «محمدجواد محبت» شاعر توانای کشورمان از منظر دیگری به شخصیت استاد بهزاد کرمانشاهی می‏نگرد و می‏گوید: «شخصیت استاد یدا... بهزاد دارای سه وجهه معلمی، شاعری و عاطفی است.»
    «محبت» در ادامه سخنانش می‏گوید: «آقای بهزاد معلمی بود که شاگردان زیادی را تربیت کرد و شاگردانش اصولاً او را یک دبیر آگاه، باسواد و بسیار باشخصیت و به‏ظاهر کمی تند و در باطن بسیار رئوف می‏شناختند و هریک به‏فراخور، خاطره‏های شیرین، عمیق و زندگی‏سازی از او به‏یاد دارند.»
    وی درباره ابعاد شاعری و عاطفی استاد بهزاد می‏گوید: «از نظر شعر و شاعری زبانی فاخر و شیرین داشت و با سرآمدان شعر روزگار خویش حشر و نشر داشت، مرحوم بهزاد یکی از اعضاء برجسته انجمن ادبی شادوران فرخ در مشهد بود و در سال‏های میانسالی معمولاً یک‏ماه ازسال را در مشهد بسر می‏برد. اما وجهه دیگر آقای بهزاد، وجهه عاطفی و دوستی او بود، چراکه در دوستی بسیار ثابت‏قدم بود و بهترین دوستانش به قول خودش، شاگردان قدیمی او بودند، کمااینکه بهترین خدمت را به دوستاران شعر استاد بهزاد، دوست قدیمی و شاگرد وفادارش آقای «مشکین‏پوش» به‏انجام رساند که کتاب «گلی بی‏رنگ»- مجموعه سروده‏های مرحوم بهزاد- را به چاپ رساند و انتشار دفتر دیگر از سروده‏های استاد تحت‏عنوان «یادگار عمر» را هم دردست اقدام دارد و گویا مدتی است این اثر در انتظار صدور مجوز از وزارت ارشاد اسلامی است.»
    محمد جواد محبت که دوستی دیرینه‏ای با مرحوم یدا... بهزاد کرمانشاهی داشته، درباره علت انزوای این شاعر فقید می‏گوید: «به نظر من علت انزوایی آقای بهزاد بیشتر هجوم پیری بود که به ناگاه بر ایشان سایه انداخت، خود استاد بهزاد این واقعه را دراین رباعی گویا چنین بیان کرده‏است:
    رسید از راه پیری چهره پرگرد
    رهاورد وی انبانی غم و درد
    عقابی را از اوج آسمان‏ها
    فرودآورد و مرغ خانگی کرد
    استاد محبت می‏گوید: «جای تعجب نیست که شخصیت والایی همچون حضرت آیت‏الله خامنه‏ای در هر دیداری با کمال لطف و با تأکید به اینکه آقای بهزاد شاعر خیلی خوبی است جویای احوال ایشان بوده‏اند.»
    شهرام ناظری
    شهرام ناظری، هنرمند برجسته موسیقی سنتی ایران، در ذکر خاطراتش با استاد یدا... بهزاد کرمانشاهی می‏گوید: «در دوران نوجوانی که در دبیرستان پهلوی سابق در کرمانشاه به تحصیل اشتغال داشتم استاد بهزاد معلم ادبیات ما بودند. درمدرسه اعلام کردند: کسانی که هنری دارند به دفتر مراجعه کنند. یادم هست که خیلی از بچه‏ها به دفترمدرسه رفته و خود را هنرمند معرفی کردند اما دراین میان یکی از معدود کسانی که از این کار امتناء ورزید من بودم. بعدها که استاد بهزاد متوجه صدا و طرز فکر و اطلاعات موسیقایی من شد گفت: عجب! آن روز همه خود را هنرمند معرفی کردند به غیر از شما و این نشان می‏دهد که شما از همه بهتر هستید و یک سعه‏صدر هنری دارید؛ یعنی استاد بهزاد اینچنین اخلاق و رفتاری را می‏پسندید و اهل قیل و قال نبودند و در تدریس هم بسیار جدی و سخت‏گیر بودند، به گونه‏ای که حتی درباره جدی‏بودن و سخت‏گیری‏های استاد بهزاد حکایت‏ها و افسانه‏های زیادی درمیان شاگردانش مطرح است که نتیجه همین روش و منش متعالی این است که هیچکدام از شاگردانش بی‏تفاوت و سطح پایین با شعر و ادبیات فارسی برخورد نمی‏کنند و همگی نظرگاهی ریشه‏ای به ادبیات و فرهنگ ایرانی دارند.»
    شهرام ناظری به نقش استاد یدا... بهزاد کرمانشاهی در شکل‏گیری شخصیت هنریش اشاره می‏کند و می‏گوید: «واقعا استاد بهزاد یکی از افرادی بود که در شکل‏گیری شخصیت هنری‏ام در انتخاب سبک و سلیقه هنری نقش برجسته‏ای داشت، چرا که آقای بهزاد از نوجوانی مرا به صورت ریشه‏ای با ادبیات ایران آشنا کرد.
    شهرام ناظری با اشاره به تواضع و فروتنی استاد بهزاد می‏گوید: «ایشان یک انسان گوشه‏گیر بود و بیشتر انزوا را می‏پسندید، حتی گاهی وقت‏ها که مهدی اخوان‏ثالث در بعضی از آثارش یادی از ایشان می‏کردند نمی‏پسندیدند.»
    دکتر میرجلال‏الدین کزازی
    دکتر میرجلال‏الدین کزازی، نویسنده و مترجم و استاد دانشگاه علامه طباطبایی که دوستی دیرینه‏ای با مرحوم یدا... بهزاد کرمانشاهی داشته است فقدان این شخصیت برجسته را افسوس و دریغی بزرگ برای سخن پارسی می‏داند و می‏گوید: «یدا... بهزاد در این سالیان گوشه گرفته بود و چندان در محافل ادبی دیده نمی‏شد، اما به هر روی، آنچه درباره روانشاد یدا... بهزاد کرمانشاهی می‏توان گفت این است که یکی از سخنوران پرتوان روزگار ما بود.»
    دکتر کزازی به سروده‏های مرحوم بهزاد اشاره می‏کند و می‏گوید:«بهزاد به شیوه کهن شعر می‏سرود اما با این همه، سروده‏های او رنگ و آهنگ نوآیین داشت، گاهی حتی به گونه‏ای به فرهنگ و زبان بومی کرمانشاهی می‏گرایید. با این که بهزاد مردی بود گوشه‏نشین وچندان هم در این سالیان پرسخن نبود، اما آنچه می‏سرود آنچنان که نظامی گفته: اگر کم بود گزیده بود؛ از این روی، سروده‏هایش دست به دست می‏گشت و دهان به دهان خوانده می‏شد.»
    دکتر کزازی می‏گوید: «یاد بهزاد کرمانشاهی بی‏گمان همیشه در تاریخ ادب ایران به ویژه ادب کرمانشاه زنده خواهد ماند و امیدوارم که روان بلند او در مینو شاد باشد.»
    موسی گرمارودی
    «علی موسوی گرما رودی» شاعر توانای معاصر با تجلیل از مقام شامخ استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی می‏گوید: «بنده چند بار که به کرمانشاه رفتم با ایشان دیدار داشتم و حقیقتاً شخصیتی بسیار متین و موثر با مناعت طبع بالایی بودند.»
    وی درباره شخصیت شاعری مرحوم بهزاد می‏گوید: «بنده برخی از اشعار این شاعر فقید را به کرات خوانده‏ام و معقتدم که او یکی از غزلسرایان برجسته معاصر ایران بودند، هنگامی که بنده مجله گلچرخ را منتشر می‏کردم آقای بهزاد نامه‏ای به اینجانب نوشتند به همراه یکی از سروده‏هایشان که در یکی از شماره‏های آن مجله به چاپ رسید.»
    موسوی گرمارودی در گذشت استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی را یک ضایعه‏ای جبران‏ناپذیر برای شعر و ادب ایران زمین می‏داند.
    اکبر بهداروند
    «اکبر بهداروند» شاعر و غزلسرای معاصر می‏گوید: «استاد بهزاد تمام شیوه‏های شعری را به آزمایش نشسته بود و آنچه که می‏شود در بهزاد دید و شنید خواند و حظ برد، غیرت، صفا و صمیمت او نسبت به انسان و ایران است.»
    بهداروند به نگاه عاطفی استاد بهزاد به مادر و خواهرانش اشاره می‏کند و می‏گوید: «آنچه که در آثار بهزاد قابل اهمیت است نگاه عاطفی شدید ایشان به مادر و خواهرانش است و با چه خوبی و دلتنگی از آنها یاد می‏کند.»
    وی در ادامه می‏گوید: «بهزاد بدون شک سالمترین و پاکترین شاعر روزگار ما بود که نه آلوده بنام بود و نه ننگ و نه در عالم شادخواری و دم و دود بود خودش در مورد عالم مسموم هنری و شاعری می‏فرماید:
    نه کشته تریاکم و نه مرده گرد
    نه شیفته باده، نه دلبسته نرد
    دورم زپسند خلق چون محنت و درد
    با همچو منی که می‏تواند سر کرد؟»
    یدالله بهزاد کرمانشاهی شاعر و غزلسرای معاصر با اندیشمندان، متفکران و شاعران عصر خویش ازجمله زنده یاد مهدی اخوان ثالت، کمال خراسانی، قدسی مشهدی، فرخ خراسانی، امیری فیروز کوهی و... حشر و نشر داشت. و بسیار حق‏شناس بود و برای هر کس که در حقش خوبی می‏کرد شعر می‏سرایید و در قید و بندها گرفتار نبود.
    یدالله بهزاد کرمانشاهی همچنان که از کتابش - گلی بیرنگ - پیداست باغی است که گلی از دل باغچه آن نروئیده است، که در این باره می‏گوید:
    نه فرزند جوی و نه پیوند خواه
    گریزان ز فرزند و زن زیستم
    اما بچه‏های ایران را همانند بچه‏های خیالی خود دوست داشت و خطاب به آنها می‏گوید:
    ترا می‏گویم ای فرزانه فرزند
    که نعمت خواری از انعام ایران
    در زمان اوج جنگ تحمیلی در کرمانشاه بمباران‏های وحشیانه دشمن بعثی، بهزاد کرمانشاهی در میان آتش و خون ماند و چه عاشقانه سخن گفت:
    در میان آتش و خون، ای وطن من با توام
    وربباید گفت ترک جان و تن، من با توام.
    بهداروند می‏گوید: «بهزاد کرمانشاهی نه اهل ریا و دورویی بود و نه با چرخ مکاره روزگار چرخید و آنچنان که شیوه کرمانشاهیان اصیل است لفظ «یا علی» همیشه برزبانش جاری بود، خبر مهاجرت این پیک خوبی و انسان شریف روزگار ما در اوایل عید نوروز امسال توسط دوست هم ولایتیش آقای بیژن دایی چی - ارژن رسید و مرا بی‏نهایت آشفته و پریشان کرد، چرا که استاد بهزاد یکی از ستون‏های پرصلابت شعر معاصر ایران بود.»
    بیژن ارژن
    «بیژن ارژن» شاعر کرمانشاهی هم درباره جایگاه شعری استاد بهزاد می‏گوید: «گرچه در قالب‏های مختلف غزل، قصیده، رباعی و... کار می‏کرد، اما سبک خراسانی در قالب‏های مختلف کاری او کاملا مشهود بود، اما سبک ایشان به نوعی خراسانی امروزی شده بود، به بیان دیگر باید گفت که گرچه سبک استاد بهزاد خراسانی محض بود اما کلمات به گونه‏ای در شعرش چیده شده بود که سبک خراسانی امروزی بود.»
    وی می‏گوید: «به نظر من دیگر کسی را نداریم که با این سبک و سیاق در قصیده حرفی برای گفتن داشته باشد. استاد بهزاد واسطه پارسا بودن و پرهیزگاری از سال‏های قبل از انقلاب مرجع شاعران همشهری‏اش بود و از لحاظ شخصیتی هم به آلودگی‏ها دچار نشد و نمونه بارزی از یک انسان متعالی بود.»
    ارژن به معلم بودن استاد بهزاد اشاره می‏کند و می‏گوید: «از آنجا که این استاد عالی مقام معلم دبیرستان‏های کرمانشاه بود، بیشتر شاعران و هنرمندان کرمانشاهی تحت تأثیر ایشان بودند.
    علیرضا قزوه
    «یدالله بهزاد کرمانشاهی در کنار مهدی اخوان ثالث از نامزدهای دریافت جایزه جشنواره شعر فجر در بخش میهنی بود و برای کشورش زحمات زیادی متحمل شد و در زمان ستمشاهی یکی از مبارزان نام‏آور در عرصه شعر و ادب پارسی بود.»
    «علیرضا قزوه» می‏گوید: «بهزاد اهل هیاهو و خود را نشان دادن نبود. زمانی از طرف سازمان فرهنگی- هنری شهرداری جایزه‏ای به او اهدا شد، اما وجه نقد را قبول نکرد و گفت: من برای ایران شعر گفته‏ام و هیچ انتظاری ندارم. او حتی از به کار بردن کلمه استاد ناراحت می‏شد و قبول نمی‏کرد بزرگداشتی برایش برگزار شود. با حقوق کم بازنشستگی زندگی می‏کرد، درحالی که می‏توانست مثل خیلی‏های دیگر باشد که اینها همه نشان می‏دهد هنوز آن انسان‏های بزرگ که فقط به خاطر زبان فارسی و ایران زحمت می‏کشند، هستند.»
    قزوه درعین حال متذکر می‏شود: «گریز از شهرت و خلوت‏نشین استاد بهزاد به این معنا نبود که همه چیز را رها کند، بلکه پاسدار زبان فارسی بود، به سنت بسیار احترام می‏گذاشت و اهل نوگرایی به معنای واقعی‏اش بود و همچنین در کنار کلام اصیل، مرام درست هم داشت و یک اسوه اخلاق بود.»
    قزوه در گذشت بهزاد را یک ضایعه بزرگ برای ادبیات ایران می‏داند و می‏گوید: «در روزگاری که خیلی‏ها اهل هیاهو و مطرح کردن خود هستند این بزرگ مرد بی‏مزد و منت سنگربان ادب فارسی بود، سایه، اخوان ثالث و شفیعی‏کدکنی به او ارادت داشتند اما بهزاد حتی اجازه نمی‏داد شناخته شود و این نشان دهنده عظمت روحش بود.
  • شاعر دانشمند و ادیب هنرمند، استاد ید اله بهزاد، فرزند مرحوم حسین ایوانی، در نیمه بهمن ماه 1304 خورشیدی در کرمانشاه پا به عرصه وجود گذاشت پس از طی دوران کودکی و گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به سال 1327 خورشیدی، راهی تهران شدو در دانشکده ادبیات به تحصیل پرداخت. در آنجا، از محضر استادانی بزرگ، همچون : جلال الدین همایی، بدیع الزمان فروزان فر، احمد بهمنیار، دکتر محمد معین، دکتر ذبیح اله صفا، دکتر پرویز خانلری و دیگر استادان دانشمند آن روزگار دانشگاه تهران، بهره ها برد و توشه ها اندوخت.
    به سال 1332 به استخدام فرهنگ در آمد و در دبیرستان های کرمانشاه به تدریس ادبیات پرداخت و شاگردانی


:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: بهزاد کرمانشاهی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1222
نویسنده : آوا فتوحی

استاد ابوالقاسم (عبدالله فرد ) حالت شاعر، مترجم و محقق توانای معاصر در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در خدمت این سازمان بود . ابوالقاسم حالت در جوانی به فراگیری زبانهای عربی و انگلیسی و فرانسه پرداخت و از سال ۱۳۱۴ ه.ق به شعر و شاعری روی آورد و به سرایش شعر در قالب کهن و تذکره نویسی همت گماشت . دیوان حالت که مشتمل بر قطعات ادبی، مثنوی‌ها، قصاید، غزلیات و رباعیات است، خود نمایانگر عمق دانش ادبی این محقق است . وی از سال ۱۳۱۷ همکاری خود را با مجله معروف فکاهی توفیق آغاز کرد و بحر طویل‌های خود را با امضای هدهد میرزا و اشعارش را با اسامی مستعار خروس لاری، شوخ، فاضل ماب و ابوالعینک به چاپ می‌رساند . علاقه به مسائل دینی سبب شد از سال ۱۳۲۳ هر هفته چند رباعی جدی که ترجمه‌ای از کلمات قصار حضرت علی (ع) بود در مجله «آئین‌اسلام» چاپ کند . حالت در ترانه‌سرایی نیز دستی توانا داشت و عموماً این ترانه‏ها در قالب فکاهی، انتقادی علیه وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان بود . حالت در آن سالها با نشریات امید، تهران مصور و پیام ایرانی نیز همکاری داشت و ملک‌الشعرا بهار او را به کنگره نویسندگان ایران دعوت نمود . حالت در زمینه موسیقی اصیل ایرانی نیز فعالیت داشت و سراینده نخستین سرود جمهوری اسلامی بود. وی پس ازانقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن مدت زمانی نسبتا طولانی با مجله گل آقا همکاری نمود. از استاد بوالقاسم حالت آثار ادبی و فرهنگی فراوانی در زمینه‌های طنز، شعر و ادبیات و ترجمه باقی مانده است . استاد حالت در سوم آبان سال ۱۳۷۱ براثر سکته قلبی در تهران درگذشت.

 

مجموعه اشعار

  • فکاهیات حالت
  • دیوان ابوالعینک
  • دیوان شوخ
  • گلزار خنده
  • دیوان اشعار ( اشعار، رباعیات)
  • پروانه و شبنم ( قصاید اخلاقی و عرفانی سعدی و تذکره شاهان شاعر)

ترجمه‌ها

  • تاریخ فتوحات مغول (جی. جی. ساندرز)
  • تاریخ تجارت (اریک ن. سیمونز)
  • ناپلئون در تبعید (خاطرات ژنرال برتران)
  • زندگی من (مارک تواین)
  • زندگی بر روی می سی سی پی (مارک تواین)
  • پیشروان موشک سازی (بریل ویلیامز / ساموئل اشتاین)
  • بهار زندگی (کلارمیس هاستی کارول)
  • جادوگر شهر زمرد (فرانک باوم)
  • بازگشت به شهر زمرد (فرانک باوم)
  • پسر ایرانی، سرگذشت واقعی داریوش سوم و اسکندر (ماری رنولت)
  • شبح در کوچه میکلانژ
  • فروغ بینش
  • شکوفه‌های خرد
  • راه رستگاری
  • کلمات قصار علی بن ابیطالب(ع)
  • مجموعه تاریخ کامل ابن اثیر (۲۳جلد)


:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حالت , ابوالقاسم , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1230
نویسنده : آوا فتوحی

دکتر مهدی حمیدی از شاعران بنام و چهره های درخشان ادبیات معاصر ایران است. وی در سال 1293 شمسی در شیراز پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش مرحوم سید محمد حسن ثقة الاعلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دوره های اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید.

مادرش بانو سکینه آغازی یکی از زنان دانشمند و تربیت شده و اصیل بودکه خود شاعره ای سخن سنج به شمار می رفت. وی در حدود چهل سال قبل که فرهنگ ایران و مخصوصاً تعلیم و تربیت دوشیزگان با مخالفتهای زیادی مواجه بود در شیراز به تأسیس مدرسه ای بنام "عفتیه "که در حقیقت مادر تمام مدارس دخترانه فارس محسوب می شود، همت گماشت.

دکتر حمیدی بیش از دو سال و نیم نداشت که پدرش درگذشت و تربیت او به مادرش محول شد. تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال 1313 برای ادامه تحصیلات به تهران آمد به دانشسرای عالی داخل شد و به سال 1316 دررشته ادبیات فارسیبا رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید.
حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی فرهنگ در آمد و برای انجام خدمت سربازی به تهران مراجعت کرد و به دانشکده افسری واردشد و یک سال بعد درجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت.
او در سال 1325 از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسى موفق به اخذ دکترا و در رشتهالهیاتبه تدریس مشغول شد.

در دوران معلمى عاشق یکى از دانش‏آموزان خود شد و غزل معروف «گر تو شاه دخترانى من خداى شاعرانم» را سرود که نام حمیدى را بر سر زبان‏ها انداخت.
این حادثه که منجر به ناکامی شد، کتابهای "عشق دربدر" و "اشک معشوق" را که محصول این عشق سوزان اوست به وجود آورد. کتابهای "پس از یکسال" و "سبکسریهای قلم"نیزدر این مدت منتشر شد.

اولین مجموعه شعرش را در سال 1321 با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالبغزلبود.
حمیدى شاعرى بود که در جبهه مخالف نیما یوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال 1321 دومین دفتر شعرش را به نام «عصیان» به دست چاپ سپرد.
حمیدى در سال 1324 قصیده «مصاحبه با نیما پیشواى نوپردازان» را منتشر کرده بود که در جبههشعرای کلاسیک و مخالفاننیما یوشیجاو را در صف اول قرار داد. او بعد از شهریور 20 با قصاید حماسى‏وار پیرامون شرایط نابسامان سیاسى و اجتماعى ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جدایى خواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملى» داده بودند.

در همین سال مجموعه اشعاری به نام "شکوفه ها" را انتشار دادو عده ای از شعر شناسان با انتشار این دیوان ظهور شاعری بزرگ را مژده داده اند.

پس از آثار مزبور "شاعر در آسمان" و "فرشتگان زمین" و "عصیان" که در حقیقت متمم دیوان اشک معشوق است به وسیله دکتر حمیدی انتشار یافت.
مجموعه این آثار که نظم و نثر را به منتها درجه دلفریبی و زیبایی رسانده بود از عموم نقاط ایران چشمها را به شیراز مهدسعدی وحافظمتوجه ساخت.
«شکوفه‏ ها و نغمه‏ هاى جدید» و «سال‏هاى سیاه» شامل اشعار وطنى و سیاسى- انتقادى، «پس از یک سال» و «اشک معشوق» شامل اشعار عاشقانه که همچنان تجدید چاپ مى‏شود، «ده فرمان» و «طلسم شکسته» عناوین بخشى از آثار اوست.

حمیدى در حوزه ترجمه نیز گاه گاهى فعال مى‏شد و حاصل آن قطعه «زمزمه بهشت» مجموعه شعرى از کنستانتین دینالد و رمان «ما و شش پنى» از سامرست موام بود، این اثر بعدها با عنوان «ماه و شش پشیز» توسط پرویز داریوش به فارسى برگردانده و منتشر شد.
دکتر حمیدى بعد از انقلاب اسلامى نیز کتاب‏هاى «شعر در عصر قاجار» و «فنون شعر و کالبدهاى پولادین آن» را منتشر کرد و کتاب «دریاى گوهر» سه مجلد از مجموعه بهترین شاعران و نویسندگان معاصر جهان را که در سال‏هاى قبل از انقلاب ترجمه و منتشر کرده بود، تجدید چاپ نمود

دکتر حمیدى در تیرماه سال 1365 چشم از جهان فرو بست و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد.

سیری در اشعار

بطور کلی آثار حمیدی از دو نوع شعر تشکیل شده است، یکی اشعار تقلیدی و دیگری ابتکاری.
اشعار تقلیدی حمیدی به سبک ترکستانی است و از شعرای متقدم پیروی می کند و در این میان بهفردوسیوفرخیومنوچهریومسعود سعدارادت بیشتری دارد.

حمیدی حال و طراوتی را که در سخنانفرخیاست با سوز و گداز کلام مسعود می آمیز دو تار و پودشان را از دل خود می گیرد و بیانات خویش را چنان موثر و دلنشین ادا می کند که در موقع خواندن به قول نظامی عروضی: "وقت باشد که از اشعار او موی بر اندام بر پای خیز دو جای آن بود که آب از چشم برود."

روی هم رفته سخنان حمیدی پر طراوت، روان، جاندار، دلنشین و گوشنواز است و همه وقت یک آهنگ و موسیقی مخصوص با خویش دارد؛ و مثل این است که موسیقی آن نیز در خود شعر تعبیه شده و به همراه آن نواخته می شود.

او در تجسم مناظر و حالات مختلف بسیار تواناست، شبهای هجر، روزهای انتظار، دقایق وصل و لحظات وداع را با رموز عاشقی و جفاکاری به طوری وصف می کند، که خواننده به جزئیات مشاهدات و مقاصد او آشنا می شود و تمام مناظر را پیش چشم می بیند.

معرفی آثار


آثار منظوم:

شکوفه ها- پس از یک سال- اشک معشوق- سالهای سیاه- زمزمه بهشت- طلسم شکسته- ده فرمان

آثار منثور:

سبکسریهای قلم- عشق دربدر(3 جلد)- شاعر در آسمان فرشتگان زمین- عروض حمیدی (درباره فن عروض و شامل عقاید شاعر درباره این فن)

تألیفات:

دریای گوهر(3 جلد)- بهشت سخن (2 جلد)- شاهکارهای فردوسی


 

ویژگی سخن

حمیدی از میان شعرای کهن بیشتر به سبکناصر خسرو متمایل است؛ با این فرق که شعر حمیدی از مشکلات و پیچیدگی های آن شاعر بزرگ دور است. زبان شعر این شاعر، بسیار ساده تر و لطیف تر و نیز مضمون شعر او نیز با شعر ناصر خسرو و بسیار متفاوت است. حمیدی از شعرای سبک موسوم به "سبک عراقی" از جملهنظامیگنجه ای نیز تاثیر بسیار پذیرفته است اما در کل باید او را بیشتر شاعری غنایی و بعد از آن موضوعات شعر او را بیشتر سیاسی، اجتماعی و وطنی دانست.

حمیدی هیچ علاقه ای به کار و سبک شعر نیما نداشت و با آن به شدت مخالف بود، چنانکه در زمان حیاتش سرزنش های بسیاری از طرفداران سبک نیمایی شنید.

مرحوم دکترغلامحسین یوسفی در "چشمه روشن" درباره حمیدی می گوید: "شاعری است سریع التأثیر و آتشین طبع و نستوه و با واکنشهای روحی شدید در برابر هر چه بر او می گذرد.از عشق و دوستی و محبت یا بی وفایی و مخالفت گرفته تا موضوعات اجتماعی.
این حالات و تجربه ها در شعرهای متنوع او جلوه گر است. به علاوه آنچه را نیز در بیان احوال درونی انسان و مسایل و مصائب بشری سروده و رنگ حکمت و اندیشه ورزی دارد باید بر این مجموعه افزود خاصه که آثاری است ژرف و پرمعنی در مجموعه آثار او برخی اشعار برجسته نظیر در امواج سند، بت شکن بابل، مرغ سقا، معنای عمر، جام شکسته و امثال آنها کم نیست".

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد ----- فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی ----- رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب----- که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا----- کجا عاشقی کرد آن جا بمیرد
شب مرگ از بیم آن جا شتابد----- که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم ----- ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد ----- شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن ----- که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

من آن آسمانی سروش خدایم
که فخری به حوا و آدم ندارم
مسیحای مریم شناسد به معجز
کمی از مسیحای مریم ندارم
سخندان شناسد که من اوستادم
که استادی کس مسلم ندارم
به سحر سخن راه اعجاز پویم
بسی گویم و ژاژ و درهم ندارم
به هر سبک و هر بحر و هر شیوه گفتم
که دانند همتا و همدم ندارم
همه شاهکار است گفتارهایم
به اندیشه و لفظ ماتم ندارم
سخن هر چه گفتم همه نغز گفتم
شکرهای آلوده باسم ندارم
"

دکتر حمیدی"

سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. وی بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوق‌لیسانس و دکترای را، در رشته ادبیات فارسی گزراند. وی مسلط به زبان عربی و با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.
ایشان از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص مجلهٔ فردوسی آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه استادمحمد رضا حکیمی و آقایان رخ صفت، تهرانی و آیت ا... امامی کاشانی، راه‌اندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.
در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دوره‌ی‌آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدن جنگ به حوزه‌هنری باز گشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه‌هنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا(س) و دانشگاه آزاداسلامی مشغول گردید. دکتر سید حسن حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تا پایان عمر حضور داشت. وی در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر می‌گیرد بصورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیتهای ایشان شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف می‌باشد. او سالهای آخر عمرش را به سبک‌شناسی قرآن و زبان‌شناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.
دکتر سید حسن حسینی در چهارمین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۳مورد تقدیر قرار گرفت. به تازگی میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر و فرهیخته معاصر نام‌گذاری شد.

آثار
• هم‌صدا با حلق اسماعیل (شعر، سال ۱۳۶۳ انتشارات سوره مهر)
• براده‌ها (مجموعه‌ای از تأملات اجتماعی و ادبی، سال ۱۳۶۵ انتشارات سوره مهر)
• بیدل، سپهری و سبک هندی (پژوهشی در زمینهٔ سبک‌شناسی، سال ۱۳۶۷)
• گنجشک و جبرئیل (شعر، سال ۱۳۷۰ نشر افق)
• مشت در نمای درشت (مقایسهٔ ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان، سال ۱۳۷۱)
• گزیدهٔ شعر جنگ و دفاع مقدس (شعر، انتشارات سوره مهر)
• نوش‌داروی طرح ژنریک (شعر طنز، انتشارات سوره مهر)
• طلسم سنگ (نثرهای عاشورایی، انتشارات سوره مهر)
• شقایق نامه
• در ملکوت سکوت (شعر)
• از شرابه‌های روسری مادرم (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)
• سفرنامهٔ گردباد (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)

• حمام روح (ترجمهٔ گزیده‌ای از آثار جبران خلیل جبران، سال ۱۳۶۴)
• نگاهی به خویش (مصاحبه با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، همراه با موسی بیدج)

منابع [ویرایش]
• کتاب نوشداروی طرح ژنریک، انتشارات سوره مهر، تهران، سال ۱۳۸۵
• سایت انتشارات سوره مهر[۱]
• سایت ملکوت[۲]
• سایت انجمن شاعران ایران

 



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حمیدی , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com