عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 11 آذر 1392
بازدید : 1083
نویسنده : آوا فتوحی

ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﻗﺎﻣﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ،
ﻣﮕﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰﯾﻢ ﻭ ﻗﺪ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺯﯾﻢ
ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﺡ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﯾﺶ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻗﺎﻣﺖ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺷﺖ.
ﺷﻌﺮﻱ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﻣﻴﻠﻲ ﺍﻟﻴﺰﺍﺑﺖ ﺩﻳﻜﻨﺴﻮﻥ



:: موضوعات مرتبط: , شاعران خارجی ونویسندگان وموسیقیدانان , ,
تاریخ : جمعه 17 آبان 1392
بازدید : 1254
نویسنده : آوا فتوحی

our sins arent obvious
since we had to
wash ourselves cleanly ever day
or perhaps to live under the rain
or our lies
dont chang our figures(shapes)
tought we didnt remember each other even for a moment
merciful god thanks
 


گناه


چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس



:: موضوعات مرتبط: شاعران خارجی ونویسندگان وموسیقیدانان , ,
:: برچسب‌ها: لورکا , ,
تاریخ : دو شنبه 13 آبان 1392
بازدید : 1893
نویسنده : آوا فتوحی

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای

که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , شاعران خارجی ونویسندگان وموسیقیدانان , ,
تاریخ : یک شنبه 17 شهريور 1392
بازدید : 1407
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 4 شهريور 1392
بازدید : 1074
نویسنده : آوا فتوحی

 

"ماموستا شیرکو بی کس" از شاعران بزرگ کرد که به عنوان»امپراتور شعر دنیا« لقب داشت، اودر سن 71 سالگی درگذشت.
شعری از ایشان که برای حلبچه سروده بود را باهم میخوانیم.
یادش گرامی...
*******
پس از مرگ حلبچه
شكایتنامهای بلند به خدا نوشتم
قبل از هر كسی
پیش درختی خواندمش
درخت گریست!
در كنار او پرندهای پستچی
گفت:
اما چه كسی نامهات را میرساند؟
روی من حساب نكن
من به عرش خدا نمیرسم!
شباهنگام
فرشتهی سیهپوشِ شعرم
گفت: غم مخور
من میبرمش تا كهكشان
اما قول نمیدهم
او تحویلش بگیرد
تو خود میدانی
كه خداوند بزرگ را
چه كس میبیند؟
گفتم: سپاسگزارم … پرواز كن!
فرشتهی الهام
شكایتنامه را با خود برد و پرید…
فردا كه بازگشت
مسئول درجه چهارِ دفترِ خدا
»عبید« نامی
زیر همان شكایتنامه
با زبان عربی نوشته بود:
اَبله!
به عربی ترجمهاش كن
اینجا كسی كُردی نمیفهمد و
به خدایش نمیرسانیم!



:: موضوعات مرتبط: شاعران خارجی ونویسندگان وموسیقیدانان , ,
:: برچسب‌ها: ماموستا , شاعر , ,

تعداد صفحات : 6
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com