عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 624
نویسنده : آوا فتوحی
 
چکامه و آوا : قیصر امین پور

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عبادات ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به هنگام نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنیم

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟

مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم

«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟

اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟

بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم

پر از «گلشن راز» ، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم

بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم

اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم

مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم

برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم

بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم

خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 628
نویسنده : آوا فتوحی

 

شاملو

در تاریک‌ترینِ شب‌ها دلم صدایت کرد

و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.

با دست‌هایت برایِ دست‌هایم آواز خواندی

برای چشم‌هایم با چشم‌هایت

برای لب‌هایم با لب‌هایت

با تنت برای تنم آواز خواندی.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 943
نویسنده : آوا فتوحی

 

آغاز دوباره موسیقی مردمی در ایران از همان آغاز هم مورد علاقه‌ و تایید متولیان فرهنگی نبود. قبولِ تولدِ نوزادی ناخواسته بود که کم کم داشت جان زائو و قابله را با هم می‌گرفت. دیگر نمی‌شد برای مسکوت ماندنش، انقلابی بودن جامعه و جنگ را بهانه کرد. نزدیک به یک و نیم دهه قبل، متولیان فرهنگی بالاخره فهمیدند که نسل جوانِ نیاز به موسیقی‌ای جز موسیقی دستگاهی (که آن هم با نام بی‌مسمای عرفانی رخصت عرض اندام پیدا کرده بود) دارند و اگر در داخل تولیدات به وجود نیاید (مثل سال‌های قبل) خوراک خود را از شهرِ فرشتگان تامین خواهد کرد و این به صلاح نبود. برای همین در اوایل دهه‌ی هفتاد به یکباره سر و کله‌ی موسیقی‌ای که دو دهه دچار تعزیر بود و حتا سازهایش در خفا دست به دست می‌شدند و کارورزانش یا کوچیده و یا شغلی دیگر برای خود دست و پا کرده بودند، در سبد فرهنگی خانواده‌ها پیدا شد. بسیاری جوانان که علاقه و استعدادی در خود سراغ داشتند به سمتش کشیده شدند و با چشم برهم زدنی موسیقی پاپ به بخشی از فرهنگِ شهری بدل شد و این بذر جوانه داد، اما زمین بایر موسیقی مردمی به جای بدل شدن به باغی دل‌انگیز، به محوطه‌ای بدل شد لبریز از علف‌های هرز که در بینشان تک و توکی درخت، آن هم بی‍‌‌میوه قد کشیدند. منصفانه اگر نگاه کنیم موسیقی این پانزده سال نتوانست آثار ماندگار زیادی (در قیاس با انبوه آثار بی‌ارزش) تولید کند. خیلی‌ها آمدند و چهره شدند، برای یک سال، دوسال... اما امروز دیگر خبری از آنان نیست. امروز هم چهره‌های زیادی داریم که یکی دو سال دیگر کسی نامی از آن‌ها نخواهد شنید ولی دلیل این کوتاه عمری چیست؟ کم بود استعداد، نبود انگیزه درست، محدودیت فضا برای تجربه‌های تازه، یا این‌که در کل دوره‌ی آثار ماندگار گذشته و دغدغه‌ای برای تولیدات این‌گونه وجود ندارد؟

مشکل چیزی اساسی‌تر است. فرزند ناخواسته‌ی موسیقی مردمی در کل کسی را نداشته تا تربیتش کند و آداب معاشرت به او یاد بدهد. پدری داشته که شب و روز کتکش می‌زده و به هر بهانه گوشش را می‌کشیده و مادری که مدام فلکش می‌کرده تا مبادا حرف زشتی از دهانش بیرون بیاید و حالا از کودکی که در این فضا بالیده چطور می‌توان انتظار داشت آدمی سالم و سخن‌ور باشد؟ بعد از آغاز دوباره موسیقی در ایران، بخش تولید آن به پخاش‌های موسیقی دستگاهی سپرده شد. البته پخاش‌های منتخبی که توجیه شده بودند و از همان متولیان فرهنگی خط می‌گرفتند و می‌گیرند همچنان. یعنی کسانی که تا آن روز تنها وظیفه‌ی تکثیر و رساندن آلبوم‌های موسیقی سنتی به سی.دی‌فروشی‌ها را به عهده داشتند، به چشم برهم زدنی و بدون هیچ شناخت و آگاهی و سررشته‌ای در موسیقی مردمی، تصمیم‌گیرِ تولید این آثار شدند و از آن‌جا که در اغلبشان دغدغه تولیدِ هنری وجود نداشت و تنها به برگشت و زیاد شدن سرمایه خود فکر می‌کردند، سعی کردند به کارورزان موسیقی تولید آثاری را سفارش بدهند که مخاطب عام را به خود جلب کند و این‌چنین شد که موسیقی مردمی نتوانست از چرخه‌ی مصرفی بودن قدم بیرون بگذارد، مگر در معدودی موارد که تهیه‌کننده خصوصی در پشت آثار تولید شده بود، یا خود خواننده به سلیقه و با سرمایه‌ی خودش آلبوم تولید کرده بود. از طرفی مرکز موسیقی با شوراهای ترانه و موسیقی‌اش هم دست و پای کارورازان را بست. یعنی هر نوع نوآوری در ترانه و موسیقی را غیرمجاز دانست و در هر دوی این شوراها افرادی را نهاد که شناخت و تجربه‌ای درمورد ترانه و موسیقی روز جهان نداشتند و از دریچه‌ی تنگِ آگاهی خود در مورد آثار ارائه شده نظر می‌دادند. آنان در را به روی آثار سبک و مصرفی گشودند و کم کمک آثار مجوزدار تولید داخل از آثار سطحی لس‌آنجلسی رِنگی‌تر شدند و در مقابل، آثار اجتماعی و متفاوت که ممکن بود فصل تازه‌ای در موسیقی مردمی باشند، نتوانستند مجال ارائه پیدا کنند. ممیزی سلیقه‌ای درباره‌ی ترانه و اجرا و موسیقی و حتا جلدِ آلبوم‌ها اعمال شد. مرکز موسیقی ماه به ماه تغییر روش داد و با عوض شدن هر مدیر و معاونی خوان دیگری بر هفت‌خوان مجوز افزوده شد. برای مدتی به شکلی مضحک تستِ صدا از کسانی گرفت که می‌خواستند آلبوم موسیقی بیرون بدهند. (پنداری از کسانی که بخواهند کتابی منتشر شود امتحان دستور زبان فارسی گرفته شود!) برای چند وقت مجوز را به نام خواننده صادر کرد و بعد که دید رشته‌ی آثار تولیدی از دست تهیه کننده‌ها خارج می‌شود، اعلام کرد خواننده حتمن باید کارهایش را از طریق تهیه‌کننده به آن مرکز ارائه کند. مجوزهای خیلی کنسرت‌ها را با بهانه‌های مختلف و بدون فکر کردن به سرمایه‌گذار و احترام به مخاطبین خواننده‌ها، دو روز مانده به اجرا باطل کرد. دم به دم خواننده و آهنگساز و ترانه‌سرا را به دلایل مختلف و من درآوردی ممنوع‌الفعالیت کرد. سال به سال جشنواره متروکی را با عنوان «موسیقی فجر» برگزار و به سوگلی‌های خود جایزه داد و آشِ شورِ دست‌پختِ خود را بَه‌بَه‌کنان سرکشید. در این بین کارورزانی که موسیقی و ترانه را به شکل جدی دنبال می‌کردند یا در کل بی‌خیال مجوز شدند و به تولید زیرزمینی آثار خود روی آوردند، یا به کوچ و ارائه آثارشان در خارج از کشور تن دادند. الباقی هم به همین چرخه خو کردند و اجازه دادند به شعورشان توهین و برایشان متر و معیار تایین شود برای آفریدن و اندیشیدن. قبول کردند رعیتِ مرکز موسیقی باشند و به باریکه آبِ مرحمتیِ مجوز آلبوم‌هاشان (آن هم بعد از یکی دو سال خاک خوردن در آن مرکز) سر خم کنند. پذیرفتند به شکلی اجباری روی صحنه‌ی همان کنسرت‌های آبکی از مدیران مرکز موسیقی تشکر کنند تا مجوز کنسرت‌های بعدشان تضمین شده باشد. به انتشار آثار مثله‌شدشان راضی شدند و قبول کردند که اجرای زنده یعنی همین سیرکی که ماه به ماه در سالن‌های زیر دوهزار نفری پایتخت برگزار می‌شود و خوانندگی یعنی چاپِ عکس روی جلد مجلاتی که تنها با شُل کردن سرِ کیسه می‌توان روی جلدشان رفت و پدیده‌ی موسیقی لقب گرفت! تمام انتظاراتی که از موسیقی و ترانه به عنوان بخش عظیمی از فرهنگ شنیداری مردم می‌رفت در همین چهارچوبِ بسته خلاصه شد.

در کل کودکِ نوپایی که امید به بالیدنش می‌رفت آن‌قدر توسری خورد که حالا برای نفس کشیدن هم باید از قیمین خود هزار بار اجازه بگیرد و بنا به آموزشی که به او داده شده چیزی جز سکوت از دهانش شنیده نمی‌شود. درواقع موسیقی امروز ما برآورده نیروی نهفته و استعدادِ پنهانِ کارورزانش نیست. نمایشی‌ست برای خالی نبودن عریضه. شبحی‌ست از آن‌چه باید باشد. متولیان فرهنگ، این ساز را به گونه‌ای کوک کرده‌اند که تنها صدای مورد نظر خود را از آن بشنوند و این با ذاتِ هنر در تناقض است. نمی‌شود برای رشته‌ی از هنر وظیفه و چهارچوب تایین کرد. هنر با بخش‌نامه‌های اداری جهت نمی‌گیرد. نگاهِ گزینشی به موسیقی و ترانه باعث شده آثاری که این روزها منتشر می‌شوند (آن هم اغلب در سوپرمارکت‌ها و کنار شانه‌های تخم مرغ و تخمه ژاپنی و دستمال توالت) به شدت باسمه‌ای و بی‌خاصیت از آب دربیایند و امروز مخاطب جدی موسیقی دیگر به آثار مجوزدار اعتماد ندارد و موسیقی و ترانه پیشرو را از زیرزمین می‌شنود. آینه‌ی موسیقی پاپِ مجاز آن‌قدر کِدِر شده که نمی‌تواند تصویری از جامعه و مردم را منعکس کند. رنگین بودن نورپردازی کنسرت‌های دست به عصا و عکس‌های گول‌زنک خوانندگان سولاریوم رفته و بندانداخته روی جلد آلبوم‌ها که تنها مشغول کپی کردن مدل مو و لباس ستاره‌گان فرنگی‌ هستند هم نمی‌تواند به این مُرده، روحِ زندگی بدمد. موسیقی مردمی (به خصوص در بخش غیرمصرفی و اجتماعی) مُرده و تمام تقصیرها متوجه متولیان فرهنگی‌ست، چرا که از نگاه آنان موسیقی خوب، موسیقی مُرده است.

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: یغما گلرویی , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 705
نویسنده : آوا فتوحی

 

آن کلاغي که پريد

از فراز سر ما

و فرو رفت در انديشهء آشفتهء ابري ولگرد

و صدايش همچون نيزهء کوتاهي . پهناي افق را پيمود

خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

 

همه ميدانند

همه ميدانند

که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس

باغ را ديديم

و از آن شاخهء بازيگر دور از دست

سيب را چيديم

همه ميترسند

همه ميترسند ، اما من وتو

به چراغ و آب و آينه پيوستيم

و نترسيديم

 

سخن از پيوند سست دو نام

و همآغوشي در اوراق کهنهء يک دفتر نيست

سخن از گيسوي خوشبخت منست

با شقايقهاي سوختهء بوسهء تو

و صميميت تن هامان ، در طراري

و درخشيدن عريانمان

مثل فلس ماهي ها در آب

سخن از زندگي نقره اي آوازيست

که سحر گاهان فوارهء کوچک ميخواند

 

مادر آن جنگل سبزسيال

شبي از خرگوشان وحشي

و در آن درياي مضطرب خونسرد

از صدف هاي پر از مرواريد

و در آن کوه غريب فاتح

از عقابان وان پرسيديم

که چه بايد کرد

 

همه ميدانند

همه ميدانند

ما به خواب سرد و ساکت سيمرغان ، ره يافته ايم

ما حقيقت را در باغچه پيدا کرديم

در نگاه شرم آگين گلي گمنام

و بقا را در يک لحظهء نامحدود

که دو خورشيد به هم خيره شدند

 

سخن از پچ پچ ترساني در ظلمت نيست

سخن از روزست و پنجره هاي باز

و هواي تازه

و اجاقي که در آن اشياء بيهده ميسوزند

و زميني که ز کشتي ديگر بارور است

و تولد و تکامل و غرور

سخن از دستان عاشق ماست

که پلي از پيغام عطر و نور و نسيم

بر فراز شبها ساخته اند

به چمنزار بيا

به چمنزار بزرگ

و صدايم کن ، از پشت نفس هاي گل ابريشم

همچنان آهو که جفتش را

 

پرده ها از بغضي پنهاني سرشارند

و کبوترهاي معصوم

از بلندي هاي برج سپيد خود

به زمين مينگرند

فروغ



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 840
نویسنده : آوا فتوحی

«نگاهی به تقویم موسیقی»

برای زادروز بانوی قانون‌نواز ایران

» سرویس: فرهنگي و هنري - تجسمي و موسيقي

15آذر ماه سالروز تولد زنده‌یاد سیمین آقارضی، نوازنده ساز «قانون» است که شاید نوای سازش را با گوش‌سپردن به موسیقی‌فیلم‌های «تنهاترین‌سردار» و «امام علی(ع)» بهتر بشناسید.

به گزارش خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، «سیمین آقارضی» 15 آذر 1317 در تهران متولد شد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی به هنرستان عالی موسیقی راه پیدا کرد.

آقارضی با چند ساز آشنا بود و به خوبی و مهارت آنها را می‌نواخت. این هنرمند ضمن بهره‌گیری از آموزش‌های محمود ذوالفنون، ردیف‌های ویلن را به طور کامل نزد زنده‌یاد «ابوالحسن‌خان صبا» آموخت.

پیانو را نزد جواد معروفی، قانون را نزد مهدی مفتاح، آواز را از غلامحسین بنان و تنبک را نزد حسین تهرانی فراگرفت. علاوه‌بر این سازها، او به نواختن رباب، بربط، قیچک و کمانچه نیز آشنایی کامل داشت.

در این میان تسلط او به ساز قانون زبانزد است و آلبوم موسیقی «قانون» نیز از جمله آثار این هنرمند است که از او منتشر و بعدها به «قانون سیمین» معروف شد.

نوازندگی در موسیقی سریال‌های «امام علی(ع)»، «تنهاترین سردار»، «مسافر ری»، «روز واقعه» و بسیاری دیگر از کارهای تاریخی دیگر با نوای سرپنجه‌های سیمین آقارضی بر ساز قانون همراه است.

این هنرمند پس از گذراندن یک دوره بیماری در 22 دی‌ماه سال 88 دار فانی را وداع گفت.

سایت‌های خبری نیز در زمان در گذشت این هنرمند تنها نوشتند: «این نوازنده قدیمی قانون، سهم بسزایی در نشر و گسترش این‌ساز مهجور داشت. او با ارکسترهای مختلفی از جمله ارکستر مرحوم خالقی همکاری داشته و در تهیه آلبوم‌های متعدد با صدای خوانندگان مختلفی همکاری کرده بود.»


 

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: آقارضی , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 895
نویسنده : آوا فتوحی
همدرد روزهای پریشانی من است
این باغ شکل بغض زمستانی من است

تنها کلاغ،میوه ی پاییز این درخت
تنها کلاغ یار دبستانی من است

این برکه ی مشوشِ در تابلو رها
آیینه ی شکسته ی پیشانی من است

این رود بیقرار که در دشت می دود
شکل دقیق بی سر و سامانی من است

دیوارهای خط خطی این اتاق تنگ
تصویر روح خسته ی زندانی من است

این کوه از درون متلاشی که ظاهرا
سرپاست، خشم ساکت پنهانی من است

یک گله اسب وحشی رم کرده ی سیاه
در دکمه های چرمی "بارانی" من است!

گردآفرید تازه ی این سرزمین منم
یک شهر غرق شور رجزخوانی من است

اسطوره ی حماسه ی عصیان و سرنوشت
در نام دخترانه ی ایرانی من است

آینده زیر گیسوی من تاب می خورد
تاریخ وامدار پریشانی من است

از من بترس از من ِآتش که روزگار
هر روز بر مدار فراوانی من است!


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 950
نویسنده : آوا فتوحی

 

نگرانت هستم
مثل آن روز نخستین 
که نگاهم به نگاهت آمیخت

نگرانت هستم
مثل آن لحظه که دل
از هیجانت لرزید

من همانم ولی افسوس 
تو امروز دلت سنگ شده

نازنین
همنفسی نیست مرا
وقت تنگ است بیا 
تا نفسی هست هنوز
علی دهقانی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 1021
نویسنده : آوا فتوحی

نگفته بودم ، به هیچ چیز این زمین خاکی اعتبار نیست
نگفته بودم، دستی ک امروز نوازشت می کند فردا بر صورتت می کوبد
تو باور نکردی

ن نوشت
عکس ها عوض شدند/ لباس سیاه، سپید شد و تبریک، جای تسلیت نشَست
و من،
همچنان سیاه و غمگین، فکر می کنم چرا؟؟؟؟ چرا این جا آدم ها حتی هفت روز صبر نمی کنند
***
به من بخندید
خنده ی شما بزرگم می کند
تا در هزار موج مخالف هم، خودِ حقیقی ام باشم
نگار الهی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: الهی , نگار , شعر , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 874
نویسنده : آوا فتوحی

فلش ها را
می رسم /به سایه ی ماه
به تو
لب بر لب درخت / و شبی پیچیده/ که لای ما تار می زد
از بي جهت خواني آدم ها
خروج از هم را /همیشه از آن طرف دیگر است/می بینم
فکرهای بدت را / بگذار برای آسانسوری / که بالا می بر د/بالا
تا ماه های جهنمی را / بکشیم بر شهر 
بر آدمهای کاغذی
كه از لای روز نامه ها /دویده اند به خیابان /و آدمهای دیگر را /کلاهي کاغذی چیده اند
براي تولدي که نزدیک است بدنیا بیاوری
كلاه بردار 
و شیری آتش بگير
که سالها پیش / فلش های وحشی / از لب آن پرت شده ام



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 719
نویسنده : آوا فتوحی


کجايي در شب هجران که زاري‌هاي من بيني
چو شمع از چشم گريان اشکباري‌هاي من بيني

کجايي اي که خندانم ز وصلت دوش مي‌ديدي
که امشب گريه‌هاي زار و زاري‌هاي من بيني

کجايي اي قدح‌ها از کف اغيار نوشيده
که از جام غمت خونابه خواري‌هاي من بيني

شبي چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشيني با من و شب زنده‌داري‌هاي من بيني

شدم يار تو و از تو نديدم ياري و خواهم
که يار من شوي اي يار و ياري‌هاي من بيني

براي امتحان تا مي‌تواني بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباري‌هاي من بيني

براي يادگار خويش شعري چند از هاتف
نوشتم تا پس از من يادگاري‌هاي من بيني

هاتف اصفهاني



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com